eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
281 دنبال‌کننده
2هزار عکس
267 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان؛ شروع بهاری سیاه و نارس بود برای آنکه ببارم اشاره ات بس بود کنار میز نشستیم و شعر نوشیدیم چقدر طعم ِ غزلنوش ِ واژه ها گس بود شدم مسافر جغرافیای آغوشت که مرز پیرهنت ابتدای اطلس بود به بادبادک قلبم چه ساده نخ بستی اگرچه اوج گرفتم ولی هوا  پس بود! جهان برای قناری فقط قفس می بافت و آسمان همه در انحصار کرکس بود شناسنامه ی گل هیچ اعتبار نداشت بهار ؛ کاغذ تقویم های بی کس بود برای داشتنت هشت سال جنگیدم چقدر خاطر آن جنگ ها  مقدّس بود!
بگیر دست مرا و بگو سلام به عشق بیا که مانده فقط چند گام به عشق! دوباره صبح و نفس در هوای دیدارت دوباره می دهم امروز هم پیام به عشق : سلام دختر پاییز! مهربان آذر! بسوز برگ تنم را در احترام به عشق! من و تو پنجره‌ هایی به زیر بارانیم نگاه ماست جداگانه هر کدام به عشق قرار بود شناسنامه مان عوض بشود به شوق لحظه‌ی تغییر نام به : عشق چگونه می شود از قلب خود جدات کنم؟ منی که باز رسیدم از انتقام به عشق! چقدر خاطره در شهر دارم از چشمت که می خورم سر هر کوچه‌ ای مدام‌ به عشق بپوش کفش دلم را، ضمانتش با من! که دارد این دل صد پاره ام دوام به عشق!
جز عشق هر حرفی که داری، مختصر لطفا ! نگذار چتر خیس خود را پشت در ، لطفا! با خود بیاور سرزده مهمان باران را امشب تمام ابرها را کن خبر لطفا! من ماهی دلتنگ تنگم ، چیست سوغاتت؟ امواج دریا را بیاور از سفر لطفا! در صندلی مشترک ، جای خجالت نیست ! اهل خطر باش و کمی نزدیکتر ....، لطفا! هرچند می میرد برایت هرکسی، بگذار تا زنده باشد در کنارت یک نفر ، لطفا! در پای مرز بکر آغوشت زمینگیرم با بوسه ویزای مرا کن معتبر لطفا! بعد از نماز صبح، می چسبد شراب تو! این خانه را میخانه کن وقت سحر، لطفا! با تو سرم ای عشق ، دائم درد می خواهد ! تزریق کن در من دوباره‌ دردسر ، لطفا.
از منظره ات عکس به تعداد گرفتم از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم!   من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم! خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم... از خطّ ِدواَبروی خودت یاد گرفتم   رفتی و من از پستچی ِتازه‌ی تقدیر هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم   از آذر دستان من امروز رها شد آن دست که در گرمی مرداد گرفتم   باد آمد و برداشت تو را، حقّ من این بود! باید بدهم هرچه که از باد گرفتم...