اگر من شاعری شیرین سخن بودم
برای فاطمه دُردانه ی یکتای خلقت
شعر می گفتم
تمام واژه های هر الفبا را
نثار وصف آن ریحانه می کردم
و جامی از می عرفان از آن دریای بی پایان
به کام ساغر و پیمانه می کردم
و عشاق تمام کهکشانها را
به دور شمع جانش هاله و پروانه می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
غبار غربت از آیینه های صاف آیات الهی پاک می کردم
نمایان چهره ی انسیه ی افلاک می کردم
سفر تا سرحد لولاک می کردم
همان جایی که از خشت گل احمد
بنای آدمی آراست
جهان پیراست
آشکارا شد
خدا بر خاست
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
حلول آفتاب دین سرمد را
و آئین محمد را
ز حرّای دل آئینه ها تکثیر می کردم
جهان را از همه آلودگی تطهیر می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
برای تک تک شب های آن چله نشین وادی لاهوت
بدور از فتنه های فاسد جالوت
تمام رقعه های نور را مسطور می کردم
فروغ جاودان زهره را منشور می کردم
شعاعی در اساس و ریشه ی
آن ابتر منفور می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
گوهر ثقل رسالت را
چشمه ی جوشان حکمت را
و قرآن و امامت را
شاه بیت شعرهای هر غزل پرداز می کردم
غزل آغاز می کردم
تمام باب های معرفت را باز می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
پر و بال صبا را پر ز عطر یاس می کردم
مگر عطر بهشتی را از او احساس می کردم
تمام واحد دلدادگی را پاس می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
ز باغ سبز طوبا خوشه های معرفت انبار می کردم
و شعرم را ز عطر هل اتی پر بار می کردم
ز اقیانوس ایمان یک سبو نذر دل زوار می کردم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
ز حج آخرین و
آن کلام آخرینِ آخرین منجی !!!! آه!!!!!
از سقیفه کلبه تاریک پر ابهام
از نفاق
یا از شکاف دین
ز مظلومی آن یکه سوار تنگه های هول
فاتح بدر و حنین و خندق و خیبر
از آن قرآن ناطق ، نفس پیغمبر
و از آن نامدار فاتح بطحا
و از گنجینه ی اعجاز سرّالله
علی عالی اعلا
سخن بسیار می گفتم
و دُر بسیار می سفتم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
از غریبی علی ، تنهایی زهرا
و از آن کوچه ها ی شهر خاموشان
ز ظلم چکمه ی بیداد
از نفیر شعله ها در باد
و از یاس شکسته پشت در
بشکستن حیدر
غنچه های پرپر صدیقه ی اطهر
ز یلداهای بی صبح علی
از ضجه های در گلو خاموش
ز اشک چاه
ز آه ماه
ز هرم آه
و از تاریخ سرد فرقه ی گمراه
می گفتم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم
از آن شق القمر در مسجد و محراب می گفتم
از آن تشت پر از خوناب می گفتم
از آن گرداب می گفتم
از آن هفتاد و دو مه در شب مهتاب می گفتم
ز مشک آب
و از آن قصه های خواهر بی تاب می گفتم
و می گفتم و می گفتم
اگر من شاعری شیرین سخن بودم.🖤🖤🏴🏴
#مادر_شهیدم 😭😭
#شهادت_جانسوز_فاطمه_ی_زهرا_سلام_الله_علیها
#نیره_جهانشاهی