«محمدعلی بهمنی»
محمدعلی بهمنی از نسلِ غزلسرایانی است که پس از نوجوییهای شهریار، سایه (و تاحدّی رهیِ معیری) به تجربهگری در این قالبِ باظرفیت پرداخت. البته سیاوشِ کسرایی، حسینِ منزوی، شفیعیِ کدکنی، سیاوشِ مطهری و دیگران نیز از همراهانِ این قافله بودند. سالِ ۱۳۵۰ با انتشارِ «حنجرهٔ زخمیِ تغزّل» اثرِ منزوی و «باغِ لالِ» بهمنی، غزلِ امروز که البته سالها توجهها را جلبکردهبود و بهرسمیّتشناختهشدهبود، حضورش را بهعنوانِ گونهای جدّی در میان دیگر گونههای شعرِ امروز تثبیتکرد؛ جریانی که "غزلِ مدرن" خوانده شد و خوشبختانه تابهامروز نیز دنبالشدهاست. بهمنی در سراسرِ این چنددهه هیچگاه این نوجوییها را رهانکرد. او حتّی از مدافعانِ غزلِ «پستمدرنِ» سالهای اخیر نیز هست! بهمنی برای هرچه نوترشدنِ غزلش، در دفترِ «من زندهام هنوز و غزل فکرمیکنم» گاه حتّی برخی مصراعها را پلّکانی ثبتکردهاست.
بهمنی خود تصریحکرده نوجویی در غزلش را وامدارِ نگاهِ نیما به شعر است:
_ جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است
در آینهٔ تلفیق این چهره تماشایی است
_ چترِ نیما است بهسر دارد و میبالد لیک
عطشی میکشدش از پیِ بارانِ دگر
غزلِ بهمنی درقیاسبا غزلِ سایه و منزوی، زبان و بیانی تازهتر و مضامین و حالوهوایی امروزیتر دارد. او گاه مصراعها را با «واو» آغازمیکند، از عناوینِ «آقا» و «خانم» برای خطاب بهرهمیگیرد و آوردن «ها!» برای بیانِ تأکید، پرسش، اظهارِ شگفتی و دیگر مقاصد، از ویژگیهای سبکیِ اوست. او گاه حتّی در برخی از غزلها یا بهتر است بگوییم غزلوارههایش، پرواندارد در برخی مصراعها ارکانی از وزن کم یا زیاد شود:
( ازجمله شعرِ: «حیفْ انسانام و میدانم تا همیشه تنها هستم» ).
بهمنی در بهرهگیری از مؤلفههای زبانِ محاوره نیز بسیار دستودلبازانه عملمیکند.
از دیگر ویژگیهای شعرِ او حضورِ پررنگِ دریا و اصطلاحات و مضامینِ وابستهبه آن (بندر، شرجی، موج، ماهی، ساحل) است. این ویژگی از تجربههای زندگیِ شاعر به شعرش راهیافته و مقلدانه نیست. در میانِ شاعرانِ معاصر، نیما و آتشی از آغازگرانِ این مؤلفه بودند. او حتی غزلِ زیبایی دریا را «خواهرِ» خود خواندهاست و خود جایی اشارهکرده این تعبیرِ زیبا را از زبانِ مردمانِ جنوب شنیده:
دریا شدهاست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیمِ دیگرش
شعرِ بهمنی همچون هر شعرِ خوبی قابلیّتِ بالایی دارد برای بهخاطرسپردهشدن. او خود نیز سروده:
من از تبارِ غزلهای سهلوممتنع ام
که هرکه هوش سپردهاست، ازبرمکردهاست
طیّ سالیانی که مهمانِ خوانِ بیدریغِ شعر بهمنی بودهام، ابیاتِ فراوانی را از او بهخاطرسپردم یا مضمونِشان را درخاطر دارم. ازجمله این ابیات:
_ زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگرِ اعتماد زد
_ تا نیمه چرا ای دوست، لاجرعه مرا سرکش
من فلسفهای دارم یا خالی و یا لبریز
_ دیرسالی است که در من جاری است
عاشقی نقلیِ استمراری است
_ وحشتنکنید، آدمیزاده است
از چهره فقط نقابش افتادهاست
_ من شاعر ام و روزوشبام فرقندارد
آرام چه میجویی از این زادهٔ اضداد؟!
_ شبیخونخورده را میمانم و میدانم این را هم
که میگیرد ز من جادوی تو چون عقل دین را هم
_ پرنقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
از بس که گرهزد به گره حوصلهها را
_ در آن هوای دلگیر، وقتی غروب میشد
گویی بهجای خورشید من زخم خوردهبودم
_ پدرم خواست که فرزندِ مطیعی باشم
شعر پیداشد و من آنچه نباید گشتم!
بهمنی همچون سایه و منزوی، در ترانهسرایی نیز خوشدرخشیده. ترانهٔ بهارانهٔ «بهار بهار/ پرنده گفت یا گل گفت... » از زیباترین عیدآهنگهایی است که حسرت و اندوهِ تنگسالیها را با خاطراتِ خوشِ کودکی پیوندزدهاست. تمامِ دفترِ «امانم بده» ترانهسرودههای اوست. ترانهسرایی چنان ذهنوزبانِ او را تسخیرکرده که برخی از غزلهایش بهسببِ ظرفیّت بالایِ ترانگی اجرا نیز شده و در یادها ماندهاست:
_ « من زنده بودم اما انگار مرده بودم... »
_ «با همهٔ بیسروسامانیام... »
_از خانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟... »
از دیگر تواناییهای بهمنی سرودههای گاه کوتاه و بیوزن یا سپیدِ اوست. البته او در این میدان همواره خوش ندرخشیده و گاه مضمونی زیبا را در زبانی غیرشاعرانه شهیدکردهاست. از زمرهٔ قطعات زیبا و کوتاهِ اوست:
_ «زیباییِ تو/ حرفندارد/ باید سکوت کرد».
_ « من آن سنگام/ که دیوانهای/ به چاه انداخت.»
اما قطعهٔ زیر که البته مضمونی شاعرانه دارد، نثر است نه شعر:
_ « تا به حافظهها/ تحمیلنشوم/ اجازهنمیدهم/ کتابهای درسی/ شعرم را چاپ کنند»
دکتر احمدرضا بهرامپور عمران
شب که آرامتر از پلک
تو را میبندم
در دلم طاقت دیدارِ تو
تا فردا نیست ..
#محمدعلی_بهمنی
4_5935833231877211332.mp3
4M
🔥نقش فرش دل ...
وزن
مستفعل مستفعل مستفعل مستف
=(مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن)
خواننده : علیرضا قربانی
آهنگساز : تهمورث پورناظری
شعر : محمد علی بهمنی
#باآرزویسلامتیبرای
#استادمحمّدعلیبهمنی
#شاعروغزلسرایایرانی
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
بر من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
بس که گره زده به گره حوصله ها را
یک بار تو هم عشق من از عقل میاندیش
بگذار که دل حل کند این مسئله ها را
🎼
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای شعر امام رضایی معروفِ زنده یاد استاد محمدعلی بهمنی
🔸زنده یاد محمد علی بهمنی: در سفری که با همسرم به مشهد داشتم، در شب تولد اقا وقتی برای زیارت به حرم امام رضا (ع) رفته بودیم، به دلیل ازدحام جمعیت نتوانستم برای زیارت نزدیک ضریع امام رضا(ع) بروم.
🔸من از این زاویه به این موضوع نگاه کردم که بعد از سالها به مشهد آماده ام و حق من است که مرا را برای زیارت راه ندهد.
🔸وقتی داشتم به گنبد امام رضا (ع) نگاه میکردم این شعر به ذهنم آمد:
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
یا مجتبی حسن
نازم دلبر مرا با همه حسن محشرش
خاک نشین و ساده جان نیست به کس تکبرش
آبخور غزاله ها نیم شکفته چشم او
مرتع باز آهوان دشت لطیف خاطرش
نیست بلیغ آن چنان : نسخه ی روی او بهشت
گل زده است آینه از چه نهم برابرش؟
خاک نعال او منم، درکف پاش چشم من
خار به چشمم آن عبا تنگ گرفته در برش
نقض نکرده عصمتش،خون مباح عاشقان
خاصه که نیست غیر از این هیچ گناه دیگرش
وه که چه عاشقانه شد وصف کریم اهل بیت
بی صله نیست این غزل گر برسد به محضرش!
دست شریف زادگان باغ چهار موسم است
درشب برف چله هم هست امید نوبرش
هیچ نمی برد دلم راه به سوز مرثیه
بس که نشاط می دهد روضه ی ذوق منظرش
" گوهر پاک از کجا عالم خاک ازکجا؟ "
هرکه به خاک جویدش خاک مزار برسرش!
شیر نمی درد چنین حنجره ی شکار را
زهر به کامم این غزل، شیر بریده حنجرش!
طشت به لعل می برد موج کدام گوهر است؟
جوهر اشک خواهرش یا جگر مطهرش
خوبترین حادثه میدانمت
استاد محمدعلی بهمنی از سرآمدان غزل معاصر نیز "پشت پا به اهل دنیا زد و رفت". بهمنی در کنار زندهیادان سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی و حسین منزوی از پیشگامان جریان "غزل نو" بود؛ شاعری راهگشا، جریانساز، تاثیرگذار با شعرهایی پرحس و حادثه. شماری از زیباترین، صمیمیترین و ماندگارترین غزلها و ترانههای این روزگار را به یادگار گذاشت و افزون بر این، زمینهساز ظهور موجی نیرومند از غزلهای "بهمنیوار" شد و نیز مایهبخش نگاه تغزلی خاصی در فضای شعر جوان امروز. مثل سیمین در کمالبخشی به غزل نو روایی نقش بسزایی ایفا کرد و نیز در گسترش غزل با اوزان بلند، و عطر صمیمیتی دل انگیز را در فضای ترانه و تغزل پراکند. رفتار چابک ذهنی- زبانی او در غزل، سرمشق نسل جوان ادبی امروز شد و تالی و توالی وسیع یافت. صرفنظر از برخی غزلهای متوسط و سنتنمون، اغلب آثارش شکل و شناسنامهی امروزی دارند. او نیز مثل منزوی برخی از معیارهای بلاغی شعر قدیم را ماهرانه در خدمت فضاسازیهای تازه به کار گرفت و در این راه توفیق بسیار یافت. برخلاف بیشینهی غزلهای پرمایه، نوآورانه و نخبهگرای سیمین که به دلیل غرابت موسیقیایی یا فضاسازیهای غریب، متاسفانه قبول عام نیافتند و فراگیر نشدند، آثار منزوی و بهمنی قلمرو های وسیع عواطف و علایق مخاطبان را در سطوح مختلف درنوردیدند و به مبانی و معیارهای جمال شناختی غزل، روحی تازه دمیدند.
در سالهای دور در محافل و مجامع ادبی چند باری با او دیدار و گفتگو داشتم و دریافتم که چقدر مثل شعرهایش روحی جذاب و جمالی دارد و مالامال است از صفا و صمیمیت.
افسوس که دانشکدههای ادبیات با سردمداری استادان کهنگرای دهههای اخیر که اوج تجدد و تحول در غزل را صرفاً در آینهی آثار شهریار، رهی، سایه یا تجربههای نخستین سیمین میدیدند از مرزهای مالوف و مرسوم جمالشناختی سنتی فراتر نرفتند و دهههای متوالی از رایحهی حس و حضور آثار امثال سیمین و منزوی و بهمنی بیبهره ماندند.
فقدان غمانگیز استاد بهمنی را به خانوادهی ایشان و نیز خانوادهی بزرگ ادبی ایران زمین به ویژه شاعران جوان و جویای راه، صمیمانه تسلیت میگویم.
شک ندارم که در جهان فراسو هم: زنده است و به غزل فکر میکند
دکتر محمدرضا روزبه ۱۰ / ۶ / ۱۴۰۳
آنروز که دل به دست حوا دادم
پرسید شما ؟ جواب دادم آدم
لبخند زد و گفت بیا سیب بخور
از هول حلیم توی دیگ افتادم
#خلیل_جوادی