در این زمانهٔ بیهایوهوی لالپرست
خوشا بهحال کلاغان قیلوقالپرست
چگونه شرح دهم لحظهلحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیالپَرست؟
به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهیِ زُلالپَرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند
بهپای هرزهعلفهایِ باغِ کالپَرست
رسیدهام به کمالی که جز اَناالحق نیست
کمالِ دار، برای من کمالپَرست
هنوز زندهام و زندهبودنم خاری است
به تنگچشمیِ نامردمِ زوالپَرست
#محمدعلی_بهمنی
گفتم: «بدوم تا تو همه فاصلهها را»
تا زودتر از واقعه گویم گلهها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سختترین زلزلهها را
پرنقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
از بسکه گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخی نَه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یکبار دگر پرزدنِ چلچلهها را
یکبار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را
#محمدعلی_بهمنی