eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
270 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌فراخوان جمع آوری آثار فرهنگی ،ادبی و هنری اولين نیروهای مسلح به میزبانی سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری ا.ایران و به میزبانی فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی منتشر شد. 📝محورهای فراخوان 🔹تحقق تدابیر و منویات فرمانده معظم کل قوا(مدظله العالی)در زمینه توسعه و ترویج فرهنگ اقامه نماز 🔹راهکارهای عملی توسعه و ترویج و تعمیق فرهنگ اقامه نماز در نیروهای مسلح 🔹ارتقاء نگرش و انگیزه کارکنان و خانواده ها نسبت به اقامه نماز اول وقت و حضور در مساجد و نمازهای جماعت 🔹تاثیر نماز در افزایش سلامت معنوی و روحی کارکنان نیروهای مسلح قالب های شرکت: 🎥فیلم کوتاه 📝مقاله نویسی 🖌شعر 🎙سرود 📸عکس ✅ ارسال آثار در این اجلاسیه و همایش برای عموم مردم، هنرمندان، شاعران، فرهیختگان، دانشگاهیان و دانشجویان و کارکنان و خانواده‌های محترم فراجا آزاد است. 📮نحوه ارسال آثار: تحویل به عقیدتی سیاسی انتظامی در شهرستان‌ها و یا ارسال به شماره ۰۹۳۷۸۴۵۶۲۰۸ در پیام رسان ایتا 📮مهلت ارسال آثار: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تمدید شد 📞راه های ارتباطی با دبیرخانه اجلاسیه: شماره تماس ۰۸۱۲۱۸۲۲۰۴۱ 📞راههای ارتباطی با دبیرخانه همایش استانی ارتقاء منزلت نماز فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی ۹۰_۰۵۶۲۱۸۲۱۱۹۱ 🔸به کانال روابط‌عمومی ف.انتظامی خراسان جنوبی بپیوندید👇👇 🆔👉 https://eitaa.com/r_f_e_khj
محفل شعر قند پارسی
🖌فراخوان جمع آوری آثار فرهنگی ،ادبی و هنری اولين #اجلاسيه_سراسري_نماز نیروهای مسلح به میزبانی سازمان
دوستان شاعر چنانچه آثاری در زمینه این فراخوان دارند برای بنده ارسال کنند تا به دوستان روابط عمومی نیروی انتظامی ارسال شود🌹🌹
مدیترانه ها- بیروت جهان در زُهمِ خون افکند، آتش بازیِ شیطان ستونِ دود چرخان است در سرتاسرِ لبنان نه بیروت است، باروت است با آتش گره خورده غبار است این که گردان است یا اَرواحِ سرگردان؟ لباسِ راهبان دارد به تن، بیروت یا دود است؟ پَشَنگِ خون به هر سوی است یا عید است و نُقل افشان؟ عروسِ خاور است امّا سراندازِ سپیدش کو؟ چرا نیلی به تن دارد چنان شُومُردِگانش، هان؟ سگانِ لاس را عوعو فراوان است در مهتاب، ولیکن مُفتِ شیران است شب های دُژَم-تاوان ! سکوتِ تُورِه ها یعنی که باغِ غوره نزدیک است، چرا حُنّاق می گیرند این هنگام سگ سانان ؟! غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
    هفتم مهرماه     روز بزرگداشت محمد بن علی بن ملک‌ داد     تبریزی متخلص به « شمس تبریزی »     گرامی باد
‍ ‍ ‍ ‍ ۷ مهر روز بزرگداشت شمس‌ تبریزی (زاده سال ۵۸۲ق تبریز -- درگذشته ۶۴۵ق خوی) عارف، صوفی او از صوفیانِ سده هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کرده‌اند که به‌نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است. از زندگی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد، خبر مهمی در دست نبود. قدیمی‌ترین مدارک درباره وی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده‌ای را برحال شمس اطلاعی نبوده، چون شهرت خود را پنهان‌ می‌داشت و خویش را در پرده اسرار فرو‌ می‌پیچید». او نزد استادانی چون شمس خونجی تحصیل کرد و به‌سیر و سلوک نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سله‌باف و پیر سجاسی، به‌کسب معرفت پرداخت.  چنان‌که از مقالات او بر می‎آید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود و از آن میان نام‌های شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا) فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محی‌الدین ابن‌عربی در مقالات شمس آمده است. شمس و مولانا: شمس‌تبریزی عاشق سفر بود و عمرش را به‌سیر و سیاحت می‌گذرانید. وی در ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت، مولانا را دگرگون ساخت. تا پیش از دیدار شمس، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود و در چهار مدرسه معتبر تدریس می‌کرد. با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحمل‌ ناکردنی بود. عوام و خواص به‌خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به‌کین او بستند. شمس تبریزی بعد از ۱۶ ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بی‌خبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بی‌کرانه بود. سرانجام نامه‌ای از شمس به‌مولوی رسید و معلوم شد که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با ۲۰ تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس‌تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به‌قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد. اما شادمانی‌ها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج‌ها و آزارها به‌شمس رسید. او با همه عشق و علاقه‌ای که به صحبت مولانا داشت، تصمیم به‌ترک قونیه گرفت. به مولانا می‌گفت: «سفر کردم آمدم و رنج‌ها به‌من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود... سفر دشوار می‌آید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی» به سلطان ولد فرزند مولوی که نزدیک‌ترین مرید و همراز او بود بارها می‌گفت: خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم. در سال ۶۴۵ شمس‌تبریزی بی آنکه کسی آگاه شود قونیه را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت. مولوی بی‌تاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی به او مژده می‌دادند که شمس را در شام دیده‌اند و او مژدگانی‌ها می‌داد. با همین خبرها بود به امید یافتن شمس دوبار به‌شام سفر کرد، اما نشانی از او نیافت. شمس به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر کرده که این بار بعد از ناپدید شده به‌جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی ز آغاز دو گوش و یک زبانت دادند یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی!
شعر از سعید بیابانکی ناگه ز سمت عشق، وزیدن گرفت شعر در سینه سوخت، بوی شنیدن گرفت شعر از حال رفته بودم و آمد سر مرا چون مادری صبور، به دامن گرفت شعر... حاضر نشد به خانه‌ی شاهان قدم نهد چون آبرو، ز کوچه و برزن گرفت شعر... نامه‌های کوفی، بیابانکی، ص ۸۴ و ۸۵.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسمِ سوختن آموختیم از شعله رسمِ سوختن را از خود گذر کردن پس از عاشق شدن را آموختیم این را؛ برای پر کشیدن بشکست باید بی امان، زندانِ تن را آموختیم این را که باغی تازه روید سیراب خون سازیم اگر دشت و دمن را رویید باغی لاله تا تدفین نمودیم درخاک، جسم عاشقی گلگون کفن را گو مرگ را بی پرده تر آید به میدان ما دوست داریم این نبردِ تن به تن را با خون مان رنگ عمل بخشیم باشوق در عرصه یِ سرخ شهادت هر سخن را خون شهیدان می دهد پیوند باهم سوریه و لبنان ،فلسطین و یمن را خون کبوترها ز دنیا پاک سازد ننگ حضورِ دسته ای زاغ و زغن را سیدعلی شد عهده دار مکتب ما دادیم اگر از کف امامِ بت شکن را سیدحسن هامان ز خاکش سربرآرند از کف اگر دادیم این سید حسن را احمد رفیعی وردنجانی
همه رفتند... ولی ادامه دارند هنوز...