به کلّه پاچه پیتزا گفت با ناز:
منم نسبت به تو بسیار ممتاز
مد روزم، سفارش می دهندم
خوراک ایرلند و ایسلندم
تو امّا آب زیپویی هشلهف
ابوالچربی، مگس پهلو، مزخرف
جماعت رو به موت از هضم کندت
تو آل بویه ای از بوی تندت
طرفدار تو بی هوش و حواس است
تیلیت پرملاطت بی کلاس است
خلاصه مال عهد بوق هستی
الهی وربیفتی، خیلی پستی؛
*
به او فرمود کلّه پاچه ی داغ:
عزیزم! نیستی انگار در باغ
ابوالخوشمزّگی!، made in italy
تو از کی آمدی در این حوالی؟
تو ای حمّاله الامراض ناجور
نگیر اینقدر در انظار، فیگور
زلم زیمبو!، ژیگولو!، مجمع القاچ!
نده اینقدر به ویروسها ماچ
مسیر هضم تو صعب العبور است
تو را هرکس که خورد اهل قبور است
شمای استریل وارداتی!
نمی دانم چه هستی، قاتی پاتی!
گمان کردم مقوایی ست جنست
ولی مانند دمپایی ست جنست
تو که جر خورده ای از پشت و از رو
خودت را کرده ای در جعبه ای تو
به جای ظاهرآراییِ خود، داش!
برو قدری به فکر باطنت باش
شما وضعی بلاتکلیف داری
و بی اصل و نسب تشریف داری
ولی من ساخت این سرزمینم
اگر خوبم بدم، کلاً همینم
برو سوسول! کمتر ادّعا کن
مقادیری اصالت دست و پا کن
من و دیزی بهم سازیم فردا
که بنیانت براندازیم درجا.
#حسین_گلچین #شعر #شعر_طنز
ای گمشده دل ، کجات جویم
در دامِ کِه، مبتلات جویم
دیروز چو آفتاب بودی
امروز چو کیمیات جویم
ای مرغ ز آشیان رمیده
در دامگهِ بلات جویم
ای کشتهٔ غمزهٔ نکویان
از چشم که خونبهات جویم
ای بیمار ز جان گذشته
کز هر که رسم دوات جویم
گاهی به دوات چاره خواهم
گاهی به دعا شفات جویم
کس چارهٔ درد تو نداند
درمان مگر از خدات جویم
هاتف پی دل فتاده رفتی
ای هر جایی کجات جویم
#هاتف_اصفهانی #شعر
ششمین رویداد فرهنگی ادبی کوچه باغ
جریان شناسی شعر فارس - شهرستان داراب
کارشناس و مجری: دکتر غلامرضا کافی
سخنران: ابوالحسن صادقیان
شاعران مدعو: احمد خوانسالار، بابک اسفندیاری
🕓زمان: سه شنبه 8 آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛️مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا
قرارگاه شهید آوینی
#کوچه-باغ #داراب #شعر #شاعران #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #جریان-شناسی-شعر-فارس
خبرنامه شاعران 🔻
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است
بـاران بـزند شـعر بیـاید تـو نبـاشـی
#علی_جعفرزاده #شعر
صبح،
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی
از راه رسید،
تو نیامدی!
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند،
تو نیامدی!
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید،
تو نیامدی!
#شمس_لنگرودی #شعر
کسی که گوش مرا میکشید مادر بود
کسی که در بغلم میلمید مادر بود
کسی که آب به قنداقه بست من بودم
کسی که زحمت شستن کشید مادر بود
کسی که چهرهی من مینواخت با سیلی
اگر ز بنده صدا میشنید مادر بود
کسی که شیر برایم خرید بابا بود
کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود
کسی که پول به دستم سپرد بود پدر
کسی که کفش و جورابی خرید مادر بود
کسی که در عوض پروراندن بنده
فقط به تیپ خودش میرسید مادر بود
کسی که نیمه شب، از جیغ و جار بیوقتم
خطوط چهره به هم میکشید مادر بود
تمام آنچه که گفتم مزاح وشوخی بود
چرا که سوژه شعر جدید مادر بود
چو پخت نان خودش طبع شعر ما فرمود
کسی که بهتر از این نان پزید مادر بود
کسی که خلد برین را بدون سرقفلی
ز محضر خود ایزد خرید مادر بود
#شعر #رضا_رفیع #شعر_طنز
••┄┅═✧⊰❀¤❀⊱✧═┅┄••
✍ #استعداد_شاعری
💐 #آرایه_و_شعریتبخشی_به_شعر
📒 وزن و قافیه و دستور زبان؛ فقط یه سطح اولیه و نهایت پنج درصدی مراحل شاعر شدنه. اگه این مرحله رو برا خودت سخت میدونی؛ بی تعارف میگم قید شاعر شدن رو بزن
چون حتی یه بچه هم میتونه نی نای نانای بکنه و فعل و فاعل و مفعول رو جوری توی حرفاش به کار ببره که منظورشو درست برسونه. پس کم نیار
🤔 خب توی شعر چه چیزی اصل مهمه؟
✅ بله #شعریتِ_محتوای_شعر
#بار_حسی و عاطفی و معنوی شعر
👈 #مثال
یک چیز ممنوعی که نونواها به نون شون میزنن؟ جوش شیرینه
🔹 نانوا جوش شیرین میزند
یه جمله ی معمولی که چیز جدیدی نیست و سر زبون همه ی اهل محل هست.
ولی وقتی میگیم:
🔹نانوا ؛ فرهادگونه جوش شیرین میزند
👌 #شعر گفتیم
اومدیم به کلمه ((جوش شیرین)) #شعریت و #بار_عاطفی_معنوی بخشیدیم
❗️یه جوش شیرین : پودری هست که نانوا به نونش میزنه
❗️یه جوش شیرین : دغدغه ای هست که دلِ فرهاد معروفِ داستانهای عاشقانه داره.
❓چجور میشه به شعریت شعر برسیم؟
راه ها زیاده که چندتاشونو میگم.
☺️ ببینید اینایی که میگم حاصل یک عمر جلسه گرفتن من با سبک خراسانی و فردوسی و جلسات با سبک عراقی و حافظ و سعدی و مولوی در عصر مغول ها که خب جون سالم به در بردم و سبک هندیسراها در عصر صفویه و سبک #به_عقب_برمیگردیم های دوره ی پزشکیان😁 عه نه ببخشید همون عصر بازگشتی های پساصفویه و قاجار و معاصر و انقلاب و اینهاست
🌹 پس خوب نکاتمو دقت کنید. ممکنه کامل نباشن ولی نکات کاربردی خوبی اند
⁉️ #راههای_رسیدن_شاعربه_شعریت
✅ شاعر باید #سوژه_یاب خوبی باشه
✅ شاعر باید #کاشف_گنج و #خلاق باشه
✅ مثلا برای منظور و موضوعاتش( از سیاسی. عاشقانه. مذهبی.تاریخی.ورزشی و ...) بین دو تا جمله از این موضوعات؛ یه #نقطه_مشترک پیدا کنه و با #ترکیب_خلاقانه ای؛ یک #جمله_جدید برای #بیان_منظور اصلیش؛ #تولیدکند
✅ پس شاعر باید دایره کلمات گنجینه ذهنشو از چندین علم بالا ببره
✅ شاعر باید کاشفگونه بگرده و بگرده و بین مفاهیم و موضوعات دو یاچند علم متفاوت؛ نقاط اشتراک پیدا کنه و ارتباط معنایی قوی و عاطفی برقرار کنه
✅ شاعر باید از یک یا چند #زاویه_ی_خاص_نگاه به یک موضوع نگاه کنه
✅ شاعر باید #فرصت_طلب و #سود_استفادهگر باشه
✅ ببینه با گفتن یک کلمه؛ چند مفهوم رو میتونه منتقل کنه؟
✅ شاعر باید #آرایه_بلد باشه
جمله رو خشگل و مفهوم؛ آرایش کنه و تحویل مخاطب بده
#آرایه_شاهکلید_شعریت_بخشی به شعره
✅ شاعر باید #روان و #آسان_فهم شعر بگه
✅ #تکلّف_گویی نکنه
✅ #نامفهوم_گویی نکنه
✅ #نیهیلیسم_سرایی و #فاشیسم_سرایی نکنه
🤔 نیهیلیسم چیه ؟ #پوچ_سرایی
یعنی چندتا کلمه که هیچ نقطه مشترک و ارتباط معنایی و جمله بندی سالمی نداره رو فقط صرف قلمبه سلمبه بودن بچینی کنار هم
مثلا : کفشهایم با آینه در یخچال کتاب میپاشد
☺️ این به درد سر قبر یزید میخوره
🤔 #فاشیسم چیه؟
#هردمبیل_سرایی
#پریشان_سرایی
#بیقانون_سرایی
❌ اولا خیلی مستقیم و سادهگویی ؛ هنر و شعر و حرف جدیدی نیست.تکراریاتِ دم دست اقدس و کبرا و صغراست
❌ ثانیا چیدن چندتا کلمه قلمبه سلمبه و یا حتی عاطفی پیجیده پیش هم؛ هنر نیست. مگه مخاطب آزاری داری. اصلا مخاطب وظیفه نداره و حتی خیلی بیکار نیست و حوصله نداره که کلی از وقت و عمرشو بزاره و هی واکاوی کنه تا شاید بفهمه تو میخواستی چی بگی
🏆 هنر اینه که علاوه بر اینکه شعرت شعریت و بار عاطفی داره؛ یه جور کلمات رو مرتبط با هم بچینی که مخاطب برای فهمیدن منظورت؛ خیلی به زحمت نیفته و هم جایگاه دستور زبانی و هم جایگاه #ارتباط_معنایی معلوم باشه و مخاطب زود حس تو رو درک کنه
✅ مثال
۱_ سنجاق سرش را از سر باز میکند
۲_ من را از سر باز میکند
👇 #شعریت_با_ترکیب_دوجمله
مثل یک سنجاق، من را باز میکرد از سرش
☺️چه مصرع قشنگیش کردما
🥁 خلاصه تا دلتون بخواد؛ برای تمرین شعر؛ وزن و قافیه مفت ریخته. ولی خوبه که بیشتر #تمرین_محتوا کنیم
🔹اگر بتونید حتی توی نثرتون شعریت به کار ببرید؛ که خب نشانهی #فن_بیان_قوی شاعر هست؛ بعد میتونید در قالب وزن و قافیه؛ هم شعریت خوبی ایجاد کنید
📚 #مثال_شعریت_نثر از کتاب صور خیال شفیعی کدکنی :
پسری با پدرش درحال کندن ذرت بود
و پسر زورش نمیرسید که یک بوته ی ذرت رو از زمین جدا کنه
پدر بهش گفت تلاش کن
و پسر زور زد و موفق شد
بعدش گفت:
یک طرف ذرت رو من گرفته بودم و یکطرفش رو تمام زمین . ولی من برنده شدم
👌#بعدش_گفت به بعد؛ یه نثر شعریت_دار هست
اینکه انگار بوته ی ذرت یه طناب زورآزماییه و یک سرش رو پسرک گرفته و سر دیگه اش رو تمام زمین
🌹خب حالا بیاید عزم مونو جزم کنیم و با تمرین و علم آموزی بیشتر؛ #شعریت_محتوا مونو بهتر از قبل کنیم.
✍ #مـهیناسدیآسـترکی_
از کانال شعر آموز
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
ششمین رویداد فرهنگی ادبی کوچه باغ
جریان شناسی شعر فارس - شهرستان داراب
کارشناس و مجری: دکتر غلامرضا کافی
سخنران: ابوالحسن صادقیان
شاعران مدعو: احمد خوانسالار، بابک اسفندیاری
🕓زمان: سه شنبه 8 آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛️مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا
قرارگاه شهید آوینی
#کوچه-باغ #داراب #شعر #شاعران #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #جریان-شناسی-شعر-فارس
#شعر
آمدم حواسم را پرت
کنـم، افتاد پیش تو ؛
حالا من مانـدهام و
مردمی که میپرسند
حواسـت کجاست ؟
عاشقـی مگر !
#استاد_شهریار
دوشنبه آمد و بعد از تماس ساعت چار
قرار از کف من رفت در هوای قرار
خوشا به عاقبت قطرهای که دریا شد
خوشا به عافیت راه رود! آخر کار
خوشا تلألو خورشید در صحاری شب
خوشا نسیم دلانگیز صبح گندمزار
به او رسیدم و دیدم چقدر افتادهست
چنان درخت برومند سربزیر از بار
خطوط روشن پیشانیش چنان خطّی
که یادگار نوشته زمانه بر دیوار
خدا شناس و خداباور و خدا آگاه
مدام زیر لبش داشت ذکر استغفار
زمان خواندن شعرم رسید و در پایان
چه شاعران پس از یک نگاه معنادار
به خنده گفت چرا شعر مینویسی تو هان
برو کتاب بخوان، خویش را مده آزار
تو چون حبابِ نشسته برآب میمانی
برو به بحر معانی بجوی و دٌر به کف آر
در این بهشت که خوش چهره ماه رخسار است
کنار گل بنشین و مرو سوی خص و خار
و بیدلانه دل از این و آن بگیر و برو
سراغ صائب و حافظ به آن دو دل بسپار
در این سیاهی شب ، گرم نور روزنه باش
برو رها شو از این سایههای بدپندار
به باد میرود این گنجهای نقره و زر
به جستجوی ادب باش و بگذر و بگذار
چه شاعری که "وفایی" نمیشناسی هیچ
چه شاعری که "شکوهی" نخواندهای یک بار
برو به عرض ادب کُنج صحن جمهوری
به محفل ادبی، یادگار "صاحبکار"
بدون فیض الهی نمیرسی به "کمال"
مؤیدت دَم "قدسی" شود در این گلزار
به برگ ریز مضامین، "شفق" مشوّق ماست
در این میانه مشو غافل از صفای بهار
برو سراغ قصیده چنانکه خاقانی
نگاه کن تو به اسفندقه که شاعروار
به دستبوس غزلهای "قهرمان" رفته ست
چنان که شبنم نو، بر شکوفههای انار
چقدر گرم صدایش شدم نفهمیدم
که ماندم از شعف و شوق، تا سحر بیدار
چقدر آه، دلم تنگ آن شب است امروز
که سالهاست گذشتهست از شب دیدار
تو ای برادر من ای جوان نواندیش
کنون که دست تو باز است و فرصتت بسیار
عَلم به دوش شهیدان و ذاکران کوچید
علم به روی زمین است یا علی بردار
#علیرضا_رحیمی_عنبران #شعر
بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است
بـاران بـزند شـعر بیـاید تـو نبـاشـی
#علی_جعفرزاده #شعر
#چهلمین روز شهادت سید حسن نصرالله
شادی روحش صلوات🌹🌹🌹
زلفای قجری رِ درهم و بشکسته مکن واز
درهای سِلامت رِ به روم بسته مکن واز
گر ما رِ مِخْیْ، ها، نِمِخْیْ نه، دو کلیمه
اینبار مو رِ مثل همهبار خسته مکن واز
یار اینجیه اِمشو مَخَن آوازه موذن
تام، خادم مِچِّد، درِ گلدسته مکن واز
از زلف کُتا ابروی پیوسته شو و روز
عمرم رِ کُتا، رنجُمِ پیوسته مکن واز
#شعر #ملک_الشعرا_بهار
گفت گلی از سر نخوت بخار
کی ز تو هر خاطر خرم فکار
میکنی از جلوه ناخوش مدام
عیش تماشائی بستان حرام
نقص کمالات چمن گشتهای
مایهٔ بدنامی من گشتهئی
خار بگفت اینهمه ای گل مناز
دار نگه عزت و خارم مساز
خاری من قدر تو کی کاسته
قدر تو از خاری من خاسته
مشتری ار هست به بازار تو
دیده مرا گشته خریدار تو
در حق من نخوت خود کن رها
تعرف الاشیاء به اضدادها
هر دو ز یک معدن و یک مخزنیم
گر گل و گر خار ز یک گلشنیم
هستی ما آنکه پدیدار کرد
نقش تو گل صورت من خار کرد
ای که گلی در چمن روزگار
هان به حقارت منگر سوی خار
نیست چو ظلمت چو بود روشنی
نیست چو مسکین بکه نازد غنی
نیست چو بیچاره شود چارهساز
از صفت خویش کجا سر فراز
نیست چو عاشق چه کنی حسن روی
با که دهی عرضه همی رنگ و بوی
نیست چو سامع چه کنی با بیان
با که نهی صحبت خود در میان
حاصل مطلب منگر چون صغیر
هیچیک از خلق جهانرا حقیر
#شعر #صغیر_اصفهانی
جهان
بي عشق
چيزي نيست
جز تكرار يك تكرار
اگر
جايي
به حال خويش
بايد گريه كرد اينجاست
#فاضل_نظری #شعر
ای آنکه عطر در دل گل ها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی
با ابرها تپیدی و آرام و بی قرار
نم نم قدم به خلوت دریا گذاشتی
باران حضور گرم تو را مژده می دهد
ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟
خود را میان دشت پراکندی و گلی
از هرکجا که رد شده ای جا گذاشتی
حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم!
ممنون از اینکه پنجره را وا گذاشتی
ای آفتابِ رد شده از شیشه باغ ها!
بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی
گل های فرش گرم پذیرایی ات شدند
ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی...
#عاطفه_جوشقانیان #شعر
"تفاوت نقد ادبی و خلق ادبی"
همواره در تاریخ ادبیات جهان، بین منتقدان و ادیبان در اینسو و خالقان ادبی(نویسندگان و شاعران) در آنسو، اختلاف نظر و جدال بوده است. چخوف منتقدان را به خرمگس تشبیه میکند و رنه ولک در کتاب تاریخ نقد جدید، صدها نظر گوناگون و گاه متضاد در این حوزه مطرح کرده است.
باید منصفانه گفت که متناسب با مکاتب ادبی مختلف و بوطیقاهای گوناگون، وضعیت و جایگاه نقد و آفرینش با هم متفاوت است. برای مثال در مکتب کلاسیسیم یا ادبیات بازگشت یا بر اساس تعریف کسانی چون: نظامی عروضی و شمس قیس رازی و دیگران، خلق ادبی با آموزش و آگاهی صورت میگیرد، بر این اساس منتقد ادیب میتواند پس از آموزش آیین و مقدمات نویسندگی و شاعری، خالقی توانمند باشد. نشانههای این نگره را در اشارات ابن سینا و اساس الاقتباس خواجه نصیر توسی و حدائق السحر رشید وطواط و کتابهای آیین دبیری و حتی بوطیقای ارسطو نیز میتوان دید.
اگر از نظر رمانتیکها و سمبولیستها و مکاتب ادبیِ انتزاعگرا بنگریم، فاصلهی نقد و خلق ادبی بسیار زیاد و بهاندازهی درههایی عمیق و تودرتوست.
فارغ از تایید یا تکذیب اين نگاههای مختلف در این یادداشت، باید گفت که قطعا جهان نقد و خلق تفاوتهایی جدی با هم دارد. هرچه به خلق ادبی اصیل نزدیک میشویم زمینههای ناخودآگاه و استعداد و جوشش افزونی مییابد و هرچه به ساحت نقد و ارزیابی و آموزش هنر وارد میشویم، دانش و کوشش و خودآگاه جدی میشود.
پس در غالب موارد میتوان گفت که منتقد دقیق و موفق حتما نباید خالق ادبی باشد و خالق نیز نباید نقد بداند. البته آفرینشگری منتقد برخی زوایای پنهان نقد را بر او گشوده میکند، همچنانکه دانش نویسنده یا شاعر میتواند برخی کاستیها و آسیبهای شعر یا داستان او را برطرف کند.
از این منظر باید گفت که اغلب خالقان ادبی منتقد نیستند و اغلب منتقدان خالق. مگر اینکه بتوانند ساحت و مرزهای جداگانهی هریک را بشناسند؛ چنانکه در مواردی استثنا از ادبیات معاصر چون: رضا براهنی و شفیعی کدکنی و تاحدودی میرصادقی و قیصر امینپور و دیگرانی هر دو سویه را با تفاوت اهمیت و موفقیت میتوان دید.
جز این باید گفت که عمق سویههای خودآگاه و ناخودآگاه در ادبیات داستانی و شعر متفاوت است. اگر هنر را آمیختهای از فن و خلاقیت بدانیم، بُعد "فنی" اثر را منتقد میتواند بیاموزد و بیاموزاند اما بُعد خلقی اثر درونی و غیر آموختنی است. به قول سنایی:
"عشق آمدنی بود نه آموختنی"
تفاوت شعر و داستان نیز در همین است که شعر بُعد جوششی و درونی بیشتری دارد، پس کمتر آموزشی است و داستان بعد فنون و صناعتی غالبی دارد، پس آموزشپذیرتر است. بر این اساس هرچه آموزشپذیری در هنری برجستهتر شود، جایگاه نقد و اعتماد به منتقد در آن افزونی مییابد.
گزارهی پایانی آنکه در نقد ادبی تخصص و تکثر دیدگاه دو سویهی جدی است. همچنین معنامندی و تعهد چیزی متفاوت با دانش ادبی و نقد و قوت اثر و فرم صحیح آن است. پس هر نویسنده یا شاعری نمیتواند در ساحت نقد و آموزش هنر صاحب صلاحیت باشد.
#محمد_مرادی
#شعر
#داستان
#نقد
https://eitaa.com/mmparvizan
#شعر طنز توًرمی ۲...
رود پایین وهی بالا تورم
وافتاده به جان ما تورم
گرفته حال بانک مرکزی را
همین دیروز تا حالا تورم
به گوش آسمان هرشب بلند است
فغان و آه و وا ویلا تورم
آخه این بی پدر مادر کجا بود
درآورده پدر از ما تورم
مثه سگهای هار آمریکایی
گرفته پاچه ی ما را تورم
ورم کرده بسی اجناس بنجُل
دوباره روی دست ما تورم
همه از دست او در اعتراض اند
هم از سارا وهم دارا تورم
نمی دانم که این نکبت کجا بود
که افتادست در دنیا تورم
همه گویند این مشکل جهانی ست
بود تقصیر دولت ها تورم
فشارش آنچنان بالا وپست است
که برده هوش از سرها تورم
مهارش رفته از دست بشر در
گریزان است چون سگها تورم
تورم دست بانک مرکزی نیست
بود تقصیر آمریکا تورم
چقدر بالا وپایین می پرد او
نمی ماند فقط یکجا تورم
مثه اقوام تاتار ومغول ها
جهان را میکند یغما تورم
دمار از روزگار ما درآورد
به هر روز به هر شبها تورم
عجب ویروس منحوس کثیفی ست
نخواهد رفت از اینجا تورم
#حسین کیوانی
#شهر راز
#سه تاد طنزیمات تورًمی
هفتمین رویداد فرهنگی ادبی کوچه باغ
جریان شناسی شعر فارس - شهرستان فیروزآباد
کارشناس و مجری: دکتر غلامرضا کافی
سخنران: اسماعیل رهبری
شاعران مدعو: بهرام وکیلی، عباس فیروزآبادی
🕓زمان: دوشنبه 28 آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛️مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس - اتاق گفتگو
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا
قرارگاه شهید آوینی
#کوچه-باغ #فیروزآباد #شعر #شاعران #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #جریان-شناسی-شعر-فارس
سرم
گیج میرود...
دکترها میگویند
فشارم
افت کرده است.
دستت را
بیشتر
به دستم فشار بده!
کامم
به اندازهی کافی
تلخ است؛
قول میدهم
دیگر
قهوه نخورم.
اصلاً
از تو میپرسم:
منِ روستازاده را
چه به قهوهی روبوستا؟!
کافئین
نوشِ جانِ بوفهایِ کورِ کافهنشین!
بیخوابیِ مرا
عمیقتر نکنید.
من
درد و دوای خودم را
بهتر میشناسم.
چای و
آویشن دم کنید؛
و در فنجان من
چند تکه نبات بیاندازید...
زیلویی غبار گرفته را
زیر سایهی نارنجِ کنجِ حیاط
پهن کنید،
و به کودکان محل بسپرید
هیچ گنجشکی را
با سنگ
نشانه نگیرند.
پنجرهها را
باز بگذارید؛
بوی خاک بارانخورده
پشت شیشهها
منتظر ایستاده است.
قاصدکها
قاصد روزهای بارانیاند...
کاش
فردا هوا چتری باشد،
من آری؛
ولی
بادامهای کوهی
به چتر محتاج نیستند.
کوهها
دستهای دعای زمین
به سمت آسماناند
و برکهها
-حتی اگر خشک-
عاشق روی ماهِ مهتاب...
پلنگی پیر
بر بلندای صخره
چنگ به چهرهی ماه میکشد.
شب
ظلمت نیست؛
ستارهها
به شوق وصل
چشمکپرانی میکنند
و شباویزها
یک در میان
«حَقحَق» میگویند،
و «هِقهِق» میگریند...
کاش
کومهای کوچک داشتم
بر بام «کوه قلعه»
تا در هیاهوی سرمای زمستان
تَش و پیش بُر میکردم
و کندهی پیر بنکی را
در آتش میانداختم؛
آنگاه
به قاعدهی سوز فایزهای پولاد اسماعیلی
تنگدلانه میخواندم:
«بُتی کز ناز پا بر دل گذارد
ستم باشد که پا بر گِل گذارد
داد بیداد...».
فریاد
از دل بنیبشر،
که هم
به وسعتْ
خانهی خدای احد و صمد است،
و هم
در کوچکی
به قاعدهی دل یک گنجشک
تنگ میشود...
همین روزها
میروم
و سر به شانهی کوه میگذارم.
چه فرقی میکند
که امشب چندم ماه قمریست؟!
تو که باشی
ماه
همیشه کامل است...
#مصعب_یحیایی #شعر
طنزیمات اجتماعی روز
یکی میگفت مشکل از فساده
یکی میگفت درد از اقتصاده
تُوی دارالاماره ی کشور ما
عبیدالله یکی شَم زیاده
۰۰۰۰۰۰۰
عزیزُم درد مردم اقتصاده
به هر جا بنگری بی عدل وداده
دلیل اینکه مشکل کم نمی شه
عبیدالله توُ کشور زیاده !
........
همین اخاذی میراث یزیده
لواسان سازی میراث یزیده
تواین قرن جدید وعصر امروز
همین سگ بازی میراث یزیده
.........
جهان امروز در جنگی جدیده
داره هر روز صدها کشته میده
کسی که روسری را از سر انداخت
بدون شک که از نسل یزیده
..........
آخه آدم که بال و پر نداره
دهان که قفل وپیچ ودر نداره
بیا وفکر اولاد وطن باش
سیاست که پدر مادر نداره !
...........
نوای شاعری را ساز کردی
در شادی به رویم باز کردی
ما که داشتیم کلاسیک می سرودیم
مرا آلوده و طناز کردی
........
# حسین کیوانی
#شعر طنز اجتماعی
"رابطهی خلق ادبی و رانندگی"
واضح است که هیچ پیوند مستقیمی میان آفرینش ادبی و رانندگی وجود ندارد؛ هرچند مضمون و تصویر رانندگی بارها در اشعار و داستانها نمود یافته یا ممکن است شاعر یا نویسندهای شعر یا بخشی از داستان خود را در حال رانندگی نوشته باشد. با اینحال، تمثیلِ رانندگی میتواند راهگشای بسیاری از مباحث نقد ادبی باشد.
دربارهی رابطهی فرم و محتوا و جدایی یا یگانگی ایندو، در نقد ادبی بسیار سخن گفته شده است. مباحثی شبیه این را در گفتگوهای مربوط به دوگانهی ذهن و زبان نیز میتوان دید. اگر فرم را به خودرو و محتوا/معنا را به سرنشین(راننده و ارادهی او) تشبیه کنیم؛ خواهیم دید که در زمان خلق ادبی، بههیچ عنوان نمیتوان/یا نباید حائلی میان فرم و محتوا در نظر گرفت.
همانگونه که در زمان رانندگی، جدا شدن راننده از خودرو به سانحه یا توقف میانجامد؛ جدادانستن این دو ساحت در زمان نوشتن داستان یا شعر نیز محصولی موفق نخواهد داشت.
اما از زاویهی آموزش و نقد شعر و داستان، لازم است و گاه باید، این دو ساحت را از هم گسست. اگر آموزش را حالت ماقبلی و نقد و نظارت را حالت مابعدی در تمثیل خلق ادبی_رانندگی، در نظر بگیرم، مشخص است که همانگونه که راننده یا مکانیک یا متخصص سختافزاری خودرو، در خودآگاه آموزش میبیند، شاعر و نویسنده نیز در ساحتی جدا از معنا، برای فرم آموزش میپذیرد و همانگونه که آموزش ذهنیت و مهارت رانندگی جدا از مسئلهی شناخت خودرو است، در آموزش نیز این ساحت جدا از هم تعریف میشود. البته ممکن است، فردی توانایی آموزش در ساحتهای مختلف رانندگی/خلق ادبی را داشته باشد؛ اما آموزشگر داستان/شعر بهویژه در ساحت فرم، ضرورتا نمیتواند شاعر یا نویسنده باشد.
منتقد ادبی نیز چون مامور راهنمایی و رانندگی یا متخصصان رانندگی، مسئول نظارت بر رانندگی/خلق ادبی است. چهبسا ناظران رانندگی که خود رانندگان خوبی نباشند یا اصلا رانندگی عملی ندانند یا بسیارند طراحان خودرو که خود گواهینامه نگرفتهاند.
هرچند حالت آرمانی، همراهی این ساحتهاست، در اغلب موارد این اتفاق نمیافتد و ایننکته، به دلیل تفاوت ماهیتی خلق ادبی/نقد_آموزش ادبی است. منتقد رفتار و مهارت خالق(راننده) یا وضعیت خودرو را (در جایگاه متخصص) بررسی میکند و آن را برای بهبود به خالق اطلاع میدهد یا دست به تعمیر آن میزند.
نکتهی پایانی دربارهی جداناپذیری فرم و محتوا در زمان خلق ادبی(نه آموزش و نقد آن)، این است که شعر چون رانندگی سرعت است. سریع آغاز میشود و زود به پایان میرسد. شاعر در طول رانندگی مجال ندارد از ماشین پیاده شود یا برای بررسی فرم دست به کار شود که در این صورت دیر به خط پایان میرسد و بازنده خواهد بود. اما داستان حالت بسط بیشتری دارد و شبیه رانندگی استقامت بیابان یا رانندگی چندمرحلهای و طولانی است. پس نویسندهی داستان، در طول مسیر خلق ادبی، بهنیاز، گاه خودرو را متوقف میکند و پس از معاینهی آن(فرم) و شنیدن نظر متخصصان، به مسیر ادامه میدهد.
#نقد_ادبی
#داستان
#شعر
پرویزن(نقدها و اشعار محمد مرادی)
https://eitaa.com/mmparvizan
📖 هشت کتاب
👤 سهراب سپهری
🗃 #شعر #ادبیات_ایران
✍🏻 "هشت کتاب" اثری است از شاعر اهل کاشان، "سهراب سپهری" که مجموع هشت دفتر پیشین او در عرصه ی شعر را در بردارد. این دفاتر که به ترتیب سروده شدن شامل "مرگ رنگ"، "زندگی خواب ها"، "آوار آفتاب"، "شرق اندوه"، "صدای پای آب"، "مسافر"، "حجم سبز" و "ما هیچ ما نگاه" نام دارند، همگی در بازه ی زمانی دهه ی سی تا اواسط دهه ی پنجاه سروده شده اند و تعداد زیادی از این اشعار پیش از اینکه یک جا و در قالب "هشت کتاب" ارائه شوند، در نشریات و مجله های مختلف به انتشار رسیده بودند؛ اما قرار گرفتن آن ها در توالی "هشت کتاب"، روند تکامل شعر "سهراب سپهری" و جهت فکری او را طی سالیان متمادی نشان می دهد و تجربه ای شیرین را برای علاقه مندان به آثار منحصر به فردش رقم خواهد زد.
نهمین رویداد فرهنگی ادبی *کوچه باغ*
جریان شناسی شعر فارس - شهرستان قیروکارزین
کارشناس و مجری: دکتر غلامرضا کافی
سخنران: جابر ترمک
شاعران مدعو: سجاد حیدری قیری، محمدعلی منصوری، محمد دانش فر
🕓زمان: دوشنبه ۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – مجموعه فرهنگی هنری حافظ - سالن غزل
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا
قرارگاه شهید آوینی
#کوچه-باغ #قیروکارزین #شعر #شاعران #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #جریان-شناسی-شعر-فارس
#شعر
در دل من چیزی ست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
زندگی تابش نوری ست
مرا می خواند
#سهراب_سپهری
🎧صبحتان شاعرانه
صفر...
نمره صفر و بهره صفر و کار صفر
لحظه لحظه میشود تَکرار صفر
کارهای اشتباهی اووووووه نگو
معذرتخواهی و ننگ و عار صفر
گفتن از نهجالبلاغه بیشمار
جلوهاش در کرده و کردار صفر
پاچهلیسیِ ستمکاران زیاد
حرکتی بر ضد استکبار، صفر
ترس از وضعیت جنگی، عجیب
جرات جنگیدن و پیکار ، صفر
خلق دستآوردها از هیچ: بیست
خلقِ کاری واقعی، بشمار: صفر
خلقِ آمار دروغین، بیشمار
در حقیقت کل این آمار، صفر
چون درخت عرعری که تا به عرش
قد و قامت دارد اما بار صفر
این مشاکل جملگی حل میشود
چون شود از پولمان کم، چار صفر
#شعر طنز
#اقتصاد
#ارزش_پول_ملی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
نهمین رویداد فرهنگی ادبی *کوچه باغ*
جریان شناسی شعر فارس - شهرستان قیروکارزین
کارشناس و مجری: دکتر غلامرضا کافی
سخنران: جابر ترمک
شاعران مدعو: سجاد حیدری قیری، محمدعلی منصوری، محمد دانش فر
🕓زمان: دوشنبه ۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – مجموعه فرهنگی هنری حافظ - سالن غزل
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا
قرارگاه شهید آوینی
#کوچه-باغ #قیروکارزین #شعر #شاعران #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #جریان-شناسی-شعر-فارس
تو آمدی که نفسهای من غزل بشوند
و واژههای تنم درتن تو حل بشوند
که لحظههای همیشه سیاه و مبهم شهر
از آفتاب حضورتوچون عسل بشوند
سؤالهای پرازدرد روح میخواهند
کلید عشق بگیرند و راهحل بشوند
و جملهها همه از شوق آرزو دارند
که بر زبان نوآیند تا مثل بشوند
دلیل آمدنت راچه خوب میدانم
#فرزانه_سعادتمند #شعر
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺭﺍﺳﺶ ﺑﻮﮔﻮ ﺩﻭُﺳﻢ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﭘﺎ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﻗﻮﻝ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ُﺏ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﯼ ﻧﻪ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﻧﭙﺲ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﮕﺎﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺍﮔﺮ ﻧﻨﺖ ﯾﯽ َﺩﻥ ﭘﺮ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﯾﻤﺶ،
ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺭﻭ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻗﻮﻟﺖ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺁﻗﺎﺕ ﭼﯿﻄﻮ؟ ﺍﮔﺮ ﺍَﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺑﮕﻪ ﻧﻪ ﺧﯿﺮ،
ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺁﻗﺎﺗﻢ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﯿﺎﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺍﮔﺮ ﻧﺨﺎﺳﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﯿﻢ،
ﺗﻮ ﺑﺮﯼ ﻣﻦ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﺗﻮ ﻗﻮﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ،ﮐﻪ ﺍﯼ ﭼﯿﺎ ﺷﺪ
ﺑﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﻮ ِﺭ ﯾﺎﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ُﺏ ﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﺿ،ﺎ ﺍﮔﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺮﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ!؟ ﻣﯿﮕﻪ ُﻭﯼ ﻫﺎ
ﻣﯿﮕﻤﺶ ﻧﭙﺲ ﺑﺬﺍﺭ ﺍﯾﻨﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺩُﻟﻢ ﺑﭙﺮﺳﻢ،
ﺑﯿﺒﯿﻨﻢ ُﺏ ﺍﯼ ﻫﻤﻪ ُﺣﺴُﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﯼ ﻫﺎ!!؟
#شعر #یدالله_طارمی #شعر_طنز