یا هو
غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع)
صد نبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه ی زمان باشی
یازده برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی
تو پس از ده بهار: مهر و عروج، وارث المرسلینِ نور شدی
آمدی تا میان آن همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی
در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود
ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی
هیبت آسمانی ات آن روز، لرزه بر جان معتمد انداخت
نگران بود و سخت می ترسید: مقصد مردم جهان باشی
آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه ها جویبار باور تو
لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی کران باشی
آفتابی و نور، سایه ی تو، ماهی و آسمان طلایه ی تو
چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی
تو، همان صُلب شامخی که هنوز شاهراه نجات بسته به توست
تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب الزمان باشی
#
آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید
پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی
#محمد_مرادی
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سدههای چهارم و پنجم"
در سدههای نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده میشود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد.
در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی الله اکبر
*
سیاست تو به گیتی علامت مهدی است
کجا سیاست تو نیست فتنهی دجال
در قطعهای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کردهام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجلهی شیعه شناسی) و نمیتواند از بوسعید باشد.
در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده میشود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بیدیوان میبینیم؛ عمدهی توصیفها روایتگر فتنهی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است:
مسعود سعد:
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنهی دجال
سنایی (دیوان):
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجال عالمسوز سر بر کردهاند
*
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یکره سر بر آر
حدیقه:
خلق او آمد از نکو عهدی
روح عیسی و قالب مهدی
*
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیهی مهدی
در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده میشود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنهی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است.
در قصیدهای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمهی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و میگوید:
"قول به مهدی در عقاید ایشان ندیدهام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده".
شعر مورد نظر از زاویهی سبک سرودهی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رسالهی اسماعیلی کشفالمحجوب از ابویعقوب سجستانی هم میتوان دید:
"مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همهی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخنهای ایشان پوشیذه بوذ و علمهای ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمانها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یکجا آب خورند...".
کاملترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامهی اسدی توسی میتوان دید:
...ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخرزمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهی کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
بر آرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
درِ توبه را گم بباشد کلید
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
پس از آن شگفت دگرگونهگون
بس افتد جهاندار داند که چون
از سدهی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی مییابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است.
#مهدی_علیه_السلام_در_شعر_فارسی
#شعر_انتظار
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
محمد مرادی دی ماه ۱۳۵۸ در شیراز چشم به جهان گشود و سرودن را از دوران راهنمایی آغاز کرد. مرادی دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی است و بهعنوان عضو هیئتعملی در دانشگاه شیراز به تدریس ادبیات اشتغال دارد. پژوهش در ادبیات نیز از علایق او است و آثار متعددی در این زمینه تألیف کرده است. مرادی از برگزیدگان جشنواره بینالمللی شعر فجر است. «به رنگ درنگ»، «تو بودی و خورشید نبود» و «خمپارهها که اوج بگیرند» برخی از مجموعه اشعار او است.
#معرفی_شاعر #محمد_مرادی
"بداههای برای شعر، دوستِ همیشگی"
شعر گفتن، برای من ساده است
وزن در واژههام آماده است
مثلِ جفتی که طاق میافتد:
شعر هم اتفاق میافتد
...
شعر: حرف من است و برگ و نسیم
دوستانِ زلالِ عهد قدیم
حرف یک پنجره است در باران
شعر: یک خاطره است در باران
شمعدانیست کنج دنج حیاط
یا که عطر غریب یک صلوات
شعر: آوای قلقل چایی است
خلسهی لحظههای تنهایی است
گر درست است یا غلط: شعر است
شعر مثلِ خودش، فقط شعر است
پنجهی یک چنار، رو به گل است
حسرت عابران روی پل است
سنگ قبری است با خطی ساده
پیرمردی است از قد افتاده
یاکه نقاشیای سیاه و سفید
کودکانه، شبیه بیم و امید
گاه زِبر است و گاه هم نرم است
هست هرچه ولی دمش گرم است
مثل روزه در اوّل رمضان
حسّ خوبی که در شگفتم ازآن
مثل شبهای گنگ سربازی است
یا که ظرفی گلاب شیرازی است
گاه مانند خلوت کوچه است
گاه هم ترش مثل آلوچه است
گاه فردی و گاه مشترک است
ای فدایش! که یار بیکلک است
*
شعر: یک آشنای صدساله است
قندی از کوچههای بنگاله است
قصهی نظم رودکیّ و من است
شعر: افسون کودکیّ و من است
عطر گلهای کنج ایوان است
حسرت پشت راهبندان است
سبزهای در میان سفرهی عید
خندهای بر لبان یارِ شهید
آتشی از تبار خوشدردان
زهرخندی به روی نامردان
شعر: درد است... شعر: آشوب است
شعر حتی بدِ بدش خوب است
داستان مگوی انسانهاست
انعکاس شکوه دورانهاست
لهجهی قدسی خداوند است
که بر اهل زمین پراکنده است
...
گاه سرسبز مثل تبریزی است
گاه چون سیب زرد پاییزی است
گاه مانند باغ و بستان است
گاه، برف شب زمستان است
گاه آرام و گاه طوفانی است
گه حماسی است گاه عرفانی است
گاه کوهیّ و گاه صحرایی است
گاه ابریّ و گاه دریایی است
حاصل جمعِ کشف و تکرار است
مثل گلهای روی دیوار است
...
آی! ای یار آشنا ای شعر!
ای صمیمیّ بیریا! ای شعر!
گرچه مارا قرارِ دیرین است
تازگیها سر تو سنگین است
مدتی میشود که سر نزدی
منتظر ماندهایم و در نزدی
مدتی میشود زمینگيريم
بیتو داریم زنده میميريم
بیتو پربستهام بيا ای شعر!
خستهام خستهام بيا ای شعر!
#شعر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
ای زمان یک غزل گمشده از دفتر تو
ای زمین نقطهای از آیهی انگشتر تو
آسمان ذرّهای از گرد و غبار قدمت
کهکشانهای جهان پلهای از منبر تو
باغ، آغشتهی گلدستهی پیغمبریات
باد، آشفتهی لب های بهار آور تو
مکّه پر شور از اعجاز حرای سخنت
کعبه لبریز گلابِ نفس قمصر تو
عرش، یک مرحله از ساحت معراج دلت
فرش، پسکوچهای از کشور پهناور تو
نام تو سورهی فتح و لقبت آیهی نور
خِلقت آیینهی لولاکِ جناب سر تو
چارده قرن به تطهیر، زبانزد نامت
جلوهی قدسی ماکان محمد نامت
ما که طفلان غزلخوان دبستان توایم
تا ابد جرعهکش کوثر احسان توایم
چارده قرن گذشته است از آن عهد ولی
همچنان از دل و جان بر سر پیمان توایم
گرچه این فاصله نگذاشت که مقداد شویم
گرچه حق نیست بگوییم که سلمان توایم؛
چارده قرن هواخواه تو بودیم عزیز
چارده قرن گذشتهاست و مسلمان توایم
در شب سینهی ما سورهی والشمس ببار
عاشق طلعت بارانی قر آن توایم
لب به حکمت بگشا، سعدی شعرت هستیم
یک غزل آیه بخوان، حافظ دیوان توایم
"مردم دیدهی ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست"
بیتو واماندهی راهیم، براتی بفرست
بیتو مردیم همه، آب حیاتی بفرست
بیتو واماندهی صحرای مجازیم، عزیز
از فراسوی زمان رود فراتی بفرست
بیتو غرقیم در این ظلمتِ دریادریا
نوح دوران شو و کشتیّ نجاتی بفرست
لغزشآهنگ خطاییم در این راه غریب
ای رسول دو جهان، صبر و ثباتی بفرست
یا محمد(ص) سر و جان باختهی معرفتیم
حجّ ما گمشدگان را عرفاتی بفرست
ای دل! ای زائر جامانده هم اینک برخیز
به توسل، به زیارت، صلواتی بفرست
جلوه ی گنبد سبز تو مرا آب حیات
بر تو و آل تو پیوسته سلام و صلوات
#پیامبر
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
https://eitaa.com/mmparvizan
"مهرگان"
رفیقا! زود کاری کن! زمستان میرسد از راه
خزان باغ و پایان گلستان، میرسد از راه
هوا گرم است اینک، لیک چشمت را که میبندی
بهزودی موسم بوران و باران، میرسد از راه
به شهریور بگو یادت گرامی، مهر را دریاب
که نمنم روزهای سرد آبان، میرسد از راه
به گلها دل مبند ای باغبانِ حسرت دیروز!
که فردا قاصد شبهای طوفان، میرسد از راه
تبر در دست فکر هیمههای روز سرما باش
که داغ آذر و سرمای سوزان، میرسد از راه
بگو ای رفتگر! جارو بکش شبهای خلوت را
که کمکم دولتِ برگ و خیابان، میرسد از راه
اجاقی پر کن و از سوز جان، آتش مهیا کن!
که پیش از چشمواکردن، زمستان میرسد از راه
#پاییز
#زمستان
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"به طایفهی صهیون"
تو قوم برتری! آری: در آیینِ تبهکاری
تو قوم برتری! در قتل و در کشتار و خونخواری
تو قوم برتری! در سطرسطر "لاویان" خواندم
که در هر صفحهات گوسالههای سامری داری
*
صدای جلجتای "بلعم" از نای تو میآید
که نفرین بر تو ای معنای "باعورا"ی بیعاری
خیالت چیست؟ تسخیر فرات و نینوا تا نیل؟
مگر این آرزوها را به خاک گور بسپاری
بکُش مظلومهای پاکِ صبرا و شتیلا را
بکش! ای منطقت تکرار جنگ و کودکآزاری
بیفکن بمبهایت را که فردا "یومِ کیپور"* است
که از هر بمب میروید هزاران موشکِ کاری
زمان انتقام ای آل اسرائیل! نزدیک است
که خون ارمیا در دشتهای تو شده جاری
تو! تار عنکبوت و غزه طوفانهای اَلاقصی است
که در اقصینقاطتت پرچم مرگ است انگاری
بخواب و خوابهای خوش ببین در "تیه"ِ خرگوشی
جواب خواب کابوس است و شبتاصبح بیداری
تورا داوود حزباللهیان با سنگ خواهد کشت
به لشکر خوش مباش ای زادهی جالوت طراری
*
من اینک با غم و زاری غزلخوان فلسطینم
به زلف و دود خوش باشند شاعرهای بازاری
زیارتگاه من قدس است، شعر اوست در بارم
اگر دلبستهی خوکند** ناظمهای درباری
*
غم غزه شروع داستان غزوههای ماست
به خیبر میرسد این بدرهای غرق دشواری
مگر دهسال دیگر نقش ننگ نقشهها باشی
بگو تا چند بشمارم؟ بگو تا چند بشماری
تو فرعون و عصای موسوی در دستهای ماست
به زودی بر سرت آن را فرو میآوریم آری...
* عید کیپور، عید بزرگ یهود، روز توبه و بازگشت؛ یوم الغفران.
** ناصر خسرو:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این گوهری درّ لفظ دری را
#محمد_مرادی
#غزه
#فلسطین
#لبنان
#اسرائیل
#حقوق_بشر
https://eitaa.com/mmparvizan
"خفهخون"
نگاه کن! درون خود سقوط کن! سکوت کن!
نظر به تارهای عنکبوت کن! سکوت کن!
بشر! خوشا به غیرتت! بخور... بنوش... شاد باش!
توسلی به قوت لایموت کن! سکوت کن!
تو یادگار گندمی، بهشت لایق تو نیست
در آتش زمینیان هبوط کن! سکوت کن!
به یاد کودکان غزه، چند دسته گل بکار!
به سوگشان دوبسته شمع فوت کن! سکوت کن!
هنوز یکدو گام تا حضیض درّه مانده است
به منجلاب معصیت سقوط کن!
سکوت کن
*
نگاه کن...
نگاه کن...
نگاه کن...
نگاه کن...
سکوت کن...
سکوت کن...
سکوت کن...
سکوت کن...
#محمد_مرادی
#سکوت
#لبنان
#حقوق_بشر
https://eitaa.com/mmparvizan
"شکوهای ناتمام: به بهانهی روز جهانی کودک"
کودک/ کودک است
خواه در مدرسه باشد
خواه در خانه
خواه در تشویش غروبِ مزرعه
در همهمهی مترسکهای شاخدار
*
کودک/ کودک است
خواه از پشت بام کلماتِ شعر من
به زمین غلطیده باشد
یا در دستان پدر، به آسمان پرتاب.
چه در خیابانهای شبانهی اعتراض
چه در گرهخوردگی ابروانِ مشت و باتوم
چه در داستان اسحلهی خانگی پدر:
در خمیازهی کاسبان تمدن
*
کودک/ کودک است
گیرم در کاخ سلطنتی ملکه باشد
یا در پلّههای مجعّد کاخ سفید
یا در سیاهی معدن زغالسنگ
*
چه گلفروشِ سرِ چارراه باشد
چه بازیگری در نقش کودکیهای من
در توهم خندههای خالهبازی
یا در بنبستهای منجمدِ تبسم
*
کودک/ کودک است و کوچک
در مصاف تیر سهشعبه
در خرابهی شام
در محاصرهی سیاهپوشان داعش
در مراکز تربیت کلیسا
در مواجهه با سرنیزههای جنگ جهانی
در ویرانههای سیاست و سکوت
*
کودک/ باید کودک باشد
هم روی زانوان نوازش رونالدو
هم در معابر برازیلیا: مشغول توپبازی
هم در نقاشی بچگانهی آرمیتا
و همدر تغزل تاب و نسیم
*
کودک/ کودک است
آنگاه که صلح را در معنای فریب مزمزه میکند
وقتی که در اینترنت تجربههای بزرگانه را میکاود
در ازدحام سکس و پورن
در غوغای سینمای هالیوود
کودک/ کودک است
میخواهد فرزند طلاق باشد
یا زاییدهی شهوتی شوم
خواه در تکرّر خیانت مادر
یا در تصور ناگفتههای پدر
*
کودک/ کودک است
در شهر بازی و پارک
در BBC و بیست و سی
در رقصهای شبانه
در سرودهای روزانه
در خلوت تدخین و تخدیر
...
در گاراژ عمو رضا
در بزنگاه رمانهای زرد و سیاه
در سربرنیتسا
در صنعا
در اردوگاههای فلسطینی
در قایقهای مهاجرت
در محلهی سیاهها
در محلهی سفیدها
*
کودک/ کودن نیست
که نفهمد ما دروغ میگوییم
ریا میکنیم
و در چارراه منفعت گشت میزنیم
او
تصویری شاعرانه است
بهسان گلی
که بر شاخهای رُسته باشد
چونان ابری کوچک
زاییدهی ابری بزرگ
و قطرهای باران
بر گونههای مادرانهی دریا
...
اما نمیدانم
در انزوای این جهان تودرتو
در تلاقی معصومیت و تجربه
پهبادها و هواپیماهای جاسوسی
کودکان افغان و ژرمن را چگونه از هم تشخیص میدهند؟
یا بچههای پرواز بندرعباس_دوبی را
از خلبانان جنگی؟
و نمیدانم
در شعرِ حقوق بشر
در مثنوی جهان مدرن
چرا؟ کودکان نجیب آمریکا
بچههای بور اتحادیهی اروپا
تنها با عروسک قافیه میشوند
اما
در خرابههای شام
در آلبوم خاطرات ویتنام
در خواب گرسنهی ساکنان آفریقای مرکزی
و در جیغاجیغ خیابانهای غزه و یمن
کودک باید با موشک
قافیهبازی کند.
#محمد_مرادی
"بهبهانهی آخرین عکس"
با هیبتی عجیب نشسته است روی مبل
مردی که بیرقیب نشسته است روی مبل
این لحظههای آخر یک شیر زخمی است
خونی... ولی نجیب نشسته است روی مبل
این تخت، تخت شاهِ حماسه است هان مترس
با چهرهای مَهیب نشسته است روی مبل
این کوفهی جنونزده شاید جهان ماست
مسلم ولی غریب نشسته است روی مبل
این خانهی خرابه، مگر دشت کربلاست؟
یا حضرت حبیب نشسته است روی مبل؟
خاکی اگر که هست لباسش عجب مدار!
با گونهی "تریب" نشسته است روی مبل
باید که خون او بچکد بر محاسنش
رستم اگر خضیب نشسته است روی مبل
این عکس: شام آخر عیسی است، شاید او
یکپله تا صلیب... نشسته است روی مبل
یحیی است اینکه کشتهی ننگ "هیرودیا" ست
از داغ پرنصیب نشسته است روی مبل
یک عمر ایستاده در این راه بیقرار
اینبار بیشکیب نشسته است روی مبل
ای توپها به بوسه ببارید بر سرش
یک دشت باغ سیب نشسته است روی مبل
این مرد کیست؟ مستِ نمازِ شکوه و خون:
با هیبتی عجیب نشسته است روی مبل
#حماسه
#خطر
#مرگ_سرخ
#محمد_مرادی
#یحیی_السنوار
https://eitaa.com/mmparvizan
"پاییز"
این برگهای زردِ بداهه
آغاز خوابهای زمستان است
این حسرتِ ادامه
در روزهای دلهرهی خورشید
کابوس دیرسال حیاطی سرد
در بوق ازدحام خیابان است
اینروزها به معنی دیروز
این روزها به وسعت فردا
در لحظهی پر از عطشِ اکنون
صبرِ مطّولی است
از عمر پر تسلسل کوتاه
آه
ای وای این منم
مشغولِ نیمقرنِ نخستین
همداغ صبح اول آبانماه
"حیاط بخش زبان و ادبیات فارسی"
#محمد_مرادی
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
ای آبروی بهار، باران! باران!
آیینهی موجدار، باران! باران!
نمنم دل کوچههای ما را بردی
با حوصلهتر ببار، باران! باران!
مجموعهی "این جمعه_ آن بابانوئل"
#محمد_مرادی
#رباعی
https://eitaa.com/mmparvizan
"فهرست پیشنهادی کانالهای فعال ادبی در ایتا"
🔻فراخوان شعر: اطلاعات فراخوانها و رویدادهای ادبی
نشانیhttps://harfeto.timefriend.net/16943973433572
🔻پرویزن: نقدها، یادداشتها و اشعار محمد مرادی
نشانی https://eitaa.com/mmparvizan
🔻شعر انقلاب: گزیدهی اشعار شاعران انقلاب اسلامی
نشانی https://eitaa.com/Shere_Enghelab
🔻مجتبی خرسندی: اشعار و آثار
نشانی https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
🔻باشگاه کتاب سیب نارنجی: معرفی کتاب و نقدهای حوزهی ادبیات کودک و نوجوان
نشانی https://eitaa.com/sibbook
🔻کمی کافر: اشعار و یادداشتهای مصعب یحیایی
نشانیhttps://eitaa.com/yahyaei_m
🔻دلنخواهی: اشعار و آثار محمدحسین انصارینژاد
نشانی https://eitaa.com/delnakhahi
🔻خاتم: خانهی شعر و ادبیات
نشانی https://eitaa.com/khatam_shz
🔻محفل شعر قند پارسی: انجمن شعر ادارهی کتابخانههای فارس
نشانی https://eitaa.com/ghandeparsi_shiraz
🔻صدَرَ حدیثا: کتابها و تحقیقات ادبیات عربی و اسلامی
نشانی https://eitaa.com/arabickotobjadid/3
🔻خبرنامهی شاعران: اخبار انجمنهای ادبی شیراز و فراخوانهای استانی و ملی
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
*این فهرست بهمرور روزآمد خواهد شد.
#محمد_مرادی
#حسن_انتخاب
https://eitaa.com/mmparvizan
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟"
کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گستردهترین امپراتوریها را تشکیل داده و ویژگیهای حکمرانیاش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است.
آنچه در این گفتار به آن اشاره میشود؛ نقد روایتگونهای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کردهاند.
ریشهی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سورهی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است.
باید افزود که از دیرباز دربارهی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق دادهاند. حال آنکه شباهتهای موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشیها و برخی توصیفهای ظاهری بوده و جنبههای باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلامالله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینیاش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا)
از مهمترین منابعی که میتوان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریفنشدهی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشتهاند:
ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل میکند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم".
مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بتهای شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بتهای شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت.
این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمهی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبانهای اکدی و ایلامی و چه در ترجمهی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است:
" خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".
نکتهی تامل برانگیز و مورد تایید کتابهای تاریخی و خود منشور این است که کورش بتهای مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است.
سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستانها، بتپرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم میتوان کورش را موحد و پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانیاش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست.
#محمد_مرادی
#کورش
https://eitaa.com/mmparvizan
"برکه و ماه"
#فاضل_نظری را میتوان شاعری متمایل به دو حوزهی ادبی دانست. از سویی او شاعری متمایل به سبک #اصفهانی است و از دیگر سو، جلوههایی از جریان شعر #رمانتیک را در غزلهایش میتوان دید. حاصل این تلفیق، کلیشهها و #تکرارهایی است که در #تصاویر و #مضامین اشعارش دیده میشود. اینکه مخاطبان دو جریان ادبی یادشده، عمدتا از طبقهی میانهی علاقهمندان مطالعات ادبی هستند، سبب میشود، در شعر فاضل، به دلیل اصراری که در جلب نظر این مخاطبان دارد، چندان نشانهای از نوآوری و جسارتهای ادبی نتوان دید.
به همین دلیل، اگر دفترهای شعری او را ورق بزنیم، با تصاویر و مضامینی روبهرو میشویم که بارها در شعر دیگران تجربه و تکرار شده و حتی در شعر خود شاعر هم نمودی فراوان دارد.
یکی از این #بنمایهها، تصویر #ماه در #برکه یا #آب است. مشهورترین شعر با این مضمون بیت زیر است:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
مضمونی شبیه به این تصویر را در شعر #قاآنی میتوان دید(بنگرید به پانوشت)؛ همچنین در اشعار بسیاری از شاعران معاصر از جمله #قدسی_قاضی_نور در #طرح زیر:
دیدار ما/ چون آب و ماه/ چه دور چه در هم
اما این تکرار، محدود به #دیگر_تکراری نیست. شعر فاضل سرشار از #خودتکراری است؛ بهطوری که یک تصویر موفق یا منسجم در اشعارش، خواننده را از مطالعهی دیگر تصویرهای مشابه، بینیاز میکند. اگر بیت موفق گذشته از او را در اولین غزل از اولین دفترش، #گریه_های_امپراتور بخوانیم، تکرار این تصویر را پس از این هم در دفترهای او شاهدیم، با این یادآوری که هیچیک از تصاویر بعدی به قوت تصویر نخستین پرداخت نشده است:
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همین سنگزدن ماه به هم میریزد
البته مضمون ساخته شده از برکه و ماه در این شعر، متفاوت با مضمون قبل است؛ اما عناصر سازندهی تصویر یکی است. با این حال مضمون ماه و برکه در بیت دیگری از گریههای امپراتور، دقیقا همان مضمون قبلی است:
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظهی آب گرفت؟
در بیت زیر هم اساس تصویر بر ماه و برکه است:
چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکهای نفسی عاشقت شده است
همچنین ماه و دریا:
به تمنای تو دریا شدهام گرچه یکی است
سهم یک کاسهی آب و دل دریا از ماه
بگذریم از این که تصویر ماه در ظرف از مضامین رایج در ادب کهن به ویژه متون عرفانی نیز بوده است.
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است
*
تو قرص ماهی و من برکهای که میخشکد
خود این خلاصهی غمهای روزگار من است
در دیگر دفترها هم تصویر ماه و آب نمودی مشخص دارد. از جمله در #اقلیت:
موج شوریده دل آشفتهی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
هرچند در این دفتر تصاویری دیگر پر تکرار شدهاست.
نتیجه آنکه از میان عناصر طبیعی و اشیای پیرامون شاعر، تعدادی معدود را میتوان مشاهده کرد که در اشعار او انعکاس یافته و در دفترهایش تکرار شده است. تصویر ماه در برکه یکی از تصاویر پرتکرار شاعران رمانتیک اروپایی و فارسی است که حتی به تابلوهای نقاشی هم راه یافته و در معدود ابیات فاضل، بارها تکرار شده است. در یادداشت های دیگر، به معرفی دیگر مضامین پر تکرار در غزلهای او خواهیم پرداخت.
* قاآنی:
چو عکس ماه که افتد درون چشمه ی روشن
به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری
✍ #محمد_مرادی
#یادداشت
#نقد
#غزل_معاصر
#فاضل_نظری
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
"تفاوت نقد ادبی و خلق ادبی"
همواره در تاریخ ادبیات جهان، بین منتقدان و ادیبان در اینسو و خالقان ادبی(نویسندگان و شاعران) در آنسو، اختلاف نظر و جدال بوده است. چخوف منتقدان را به خرمگس تشبیه میکند و رنه ولک در کتاب تاریخ نقد جدید، صدها نظر گوناگون و گاه متضاد در این حوزه مطرح کرده است.
باید منصفانه گفت که متناسب با مکاتب ادبی مختلف و بوطیقاهای گوناگون، وضعیت و جایگاه نقد و آفرینش با هم متفاوت است. برای مثال در مکتب کلاسیسیم یا ادبیات بازگشت یا بر اساس تعریف کسانی چون: نظامی عروضی و شمس قیس رازی و دیگران، خلق ادبی با آموزش و آگاهی صورت میگیرد، بر این اساس منتقد ادیب میتواند پس از آموزش آیین و مقدمات نویسندگی و شاعری، خالقی توانمند باشد. نشانههای این نگره را در اشارات ابن سینا و اساس الاقتباس خواجه نصیر توسی و حدائق السحر رشید وطواط و کتابهای آیین دبیری و حتی بوطیقای ارسطو نیز میتوان دید.
اگر از نظر رمانتیکها و سمبولیستها و مکاتب ادبیِ انتزاعگرا بنگریم، فاصلهی نقد و خلق ادبی بسیار زیاد و بهاندازهی درههایی عمیق و تودرتوست.
فارغ از تایید یا تکذیب اين نگاههای مختلف در این یادداشت، باید گفت که قطعا جهان نقد و خلق تفاوتهایی جدی با هم دارد. هرچه به خلق ادبی اصیل نزدیک میشویم زمینههای ناخودآگاه و استعداد و جوشش افزونی مییابد و هرچه به ساحت نقد و ارزیابی و آموزش هنر وارد میشویم، دانش و کوشش و خودآگاه جدی میشود.
پس در غالب موارد میتوان گفت که منتقد دقیق و موفق حتما نباید خالق ادبی باشد و خالق نیز نباید نقد بداند. البته آفرینشگری منتقد برخی زوایای پنهان نقد را بر او گشوده میکند، همچنانکه دانش نویسنده یا شاعر میتواند برخی کاستیها و آسیبهای شعر یا داستان او را برطرف کند.
از این منظر باید گفت که اغلب خالقان ادبی منتقد نیستند و اغلب منتقدان خالق. مگر اینکه بتوانند ساحت و مرزهای جداگانهی هریک را بشناسند؛ چنانکه در مواردی استثنا از ادبیات معاصر چون: رضا براهنی و شفیعی کدکنی و تاحدودی میرصادقی و قیصر امینپور و دیگرانی هر دو سویه را با تفاوت اهمیت و موفقیت میتوان دید.
جز این باید گفت که عمق سویههای خودآگاه و ناخودآگاه در ادبیات داستانی و شعر متفاوت است. اگر هنر را آمیختهای از فن و خلاقیت بدانیم، بُعد "فنی" اثر را منتقد میتواند بیاموزد و بیاموزاند اما بُعد خلقی اثر درونی و غیر آموختنی است. به قول سنایی:
"عشق آمدنی بود نه آموختنی"
تفاوت شعر و داستان نیز در همین است که شعر بُعد جوششی و درونی بیشتری دارد، پس کمتر آموزشی است و داستان بعد فنون و صناعتی غالبی دارد، پس آموزشپذیرتر است. بر این اساس هرچه آموزشپذیری در هنری برجستهتر شود، جایگاه نقد و اعتماد به منتقد در آن افزونی مییابد.
گزارهی پایانی آنکه در نقد ادبی تخصص و تکثر دیدگاه دو سویهی جدی است. همچنین معنامندی و تعهد چیزی متفاوت با دانش ادبی و نقد و قوت اثر و فرم صحیح آن است. پس هر نویسنده یا شاعری نمیتواند در ساحت نقد و آموزش هنر صاحب صلاحیت باشد.
#محمد_مرادی
#شعر
#داستان
#نقد
https://eitaa.com/mmparvizan
"ادبیات انقلاب/ انقلاب ادبی"
چهارشنبهی گذشته، آیین پایانی جشنوارهی سالانهی ادبیات کودک و نوجوان شیراز، با معرفی نویسندگان برتر، در تالار حافظ شیراز برگزار شد و من، به سبب مسئولیت دانشگاهی مهمان و حاضر در این نشست بودم. به محض مشاهدهی برگزیدگان و مهمانان، به این فکر فرو رفتم که چرا نام نویسندگان کودک و نوجوان ادبیات انقلاب اسلامی(دست کم نویسندگان کاملا متصل به مفاهیم انقلابی) در فهرست برگزیدگان نیست. هرچند از نظر من، اگر دایرهی ادبیات انقلاب اسلامی را گسترش دهیم، بسیاری از این نویسندگان، خالق آثاری درخشان در حوزهی ادبیات انقلاب اسلامیاند؛ با اینحال در زیر به چند گزاره در این حوزه اشاره خواهم کرد.
۱_ ادبیات انقلاب اسلامی را نمیتوان صرفا به ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات جنگ یا ادبیات مدافع انقلاب اسلامی محدود کرد؛ این تقلیل ظلمی نابخشودنی به ایران و انقلاب خواهد بود. ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیاتی است که در چارچوب زمان انقلاب اسلامی یا با حمایت مستقیم و غیرمستقیم آن یا در چارچوب نیازهای مربوط به مخاطبان آن خلق شده است.
از آنجا که جهان کودکان و نوجوانان ایران عصر پس از انقلاب، ساحتهای گوناگون معنوی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی و فردی دارد، هرگونه اثر را که جریان اندیشگانی پس از انقلاب رد نمیکند یا در چارچوب انسان ایرانی_ اسلامی میگنجد، ادبیات انقلاب اسلامی میتوان دانست.
۲_ از میان برگزیدگان جشنواره، برخی چون هوشنگ مرادی کرمانی، علاوه بر سطح هنری آثارش، بهخوبی توانسته فرهنگ ایرانی را نیز در بسیاری از داستانهای نوجوانانهی خود، نمایندگی کند. پس بهدرستی او را میتوان الگویی مناسب برای داستان نوجوان ایرانی پس از انقلاب دانست. عضویت او در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، خود موید همین جایگاه زبانی و معنوی اوست. فرهاد حسنزاده نیز در رمان "هستی" نوعی نگاه خاص به ادبیات جنگ را خلق کرده؛ نکتهای که اغلب منتقدان و پژوهشگران ادبیات را از حوزههای مختلف به تحسین این اثر، دست کم از منظر مواجههی نوجوان و جنگ بر انگیخته است.
۳_ نکتهی سوم در آثار برگزیدهی جشنواره، غلبهی جنبههای فرمی و زبانی بر ابعاد معناگراست؛ زاویهای که نقد برخی منتقدان ادبیات انقلاب اسلامی را از انتخاب برخی از این آثار بر انگیخته است. ضمن تایید این نکته که برخی از این نویسندگان، در کارنامهی خود آثاری را خلق کردهاند که از منظرهای اندیشههای ایرانی_ اسلامی یا نگاه تربیتی به نوجوان، انتقادهایی جدی بر آنها وارد است؛ باید دانست که از نظر فرمی و زبانی، همین نویسندگان، فاصلهای درخشان و بعید با بسیاری از نویسندگان ادبیات انقلاب اسلامی، با نگاه ایدئولوژیزدهی آن دارند.
از آسیبهای جریان رمان نوجوان انقلاب اسلامی، نخست ضعف زبانی و پلشتی واژگانی است، آسیبی که در آثار برگزیده کمتر دیده میشود. کمی تسلط نویسندگان ادبیات انقلاب بر امکانات زبان، نکتهای است که باید آنرا جدی گرفت و برای بهبود آن کوشید. البته در آثار برخی نویسندگان چون: سید مهدی شجاعی و داوود امیریان و آثار نوجوانپسند رضا امیرخانی و گاه محمدرضا بایرامی، وسواس در انتخاب زبان تا حدودی دیده میشود. اما اگر داستان انقلاب را صرفا ادبیات داستانی خلقشده در ستایش شهیدان و قهرمانان وطن بدانیم، باید تصریح کرد که نویسندگان اغلب این آثار، درک درستی از خلق ادبی و داستان ندلشتهاند.
از دیگر کاستیهای رمان نوجوان انقلاب، کمی توجه در انتخاب درونمایههایی برای جهانی شدن و نبود تلاش برای جلب نظر مخاطب بینالمللی است. علاوه بر این ایرادهای جدی در شخصیتپردازی و پیرنگ سست را در تعدادی از رمانهای پرفروش این حوزه میتوان دید که در این مجال به معرفی آنها نمیپردازیم.
۴_ ادبیات اصیل انقلاب اسلامی، باید این حکمت از امیرمؤمنان را پیشِ چشم قراردهد که بزرگترین شاعر را منصفانه امرووالقیس نامید؛ هرچند از نظر معنا منتقد او بود. نویسندگان انقلابی باید به اعتبار عبارت "الحکمه ضاله المؤمن" به جای دخالتدادن نقدهای ایدئولوژیک در مباحث صناعتی و فرمی داستان، در آموختن مسائل زبانی، آغوش خود را بر تخصص نویسندگان دیگر شاخهها بگشایند و بهجای تلاش برای حذف جریان مقابل یا ردّ غیرمنصفانهی آن، بکوشند ضمن حفظ جنبههای انقلابی و معنوی خود، فرم را بیاموزند و بهجای خلق آثار شعارزده و زودمصرف، به خلق آثاری عمیق و جهانی بپردازند؛ چنانکه در دهههای اخیر کسانی چون: احمد دهقان و مجید قیصری و دیگران، توانستهاند به جلوههایی از آن دست یابند؛ هرچند این دست نویسندگان نیز گاه با کوتهنظری متهم به خروج از ادبیات انقلاب شدهاند.
سخن آخر اینکه "ادبیات انقلابی" در کنار تمام ویژگیهای مثبت معناییاش، به انقلابی ادبی نیازمند است که اگر به آن نگراید، در پستوی نقد ادبی فروخفته خواهد شد.
#محمد_مرادی
#داستان
https://eitaa.com/mmparvizan
"منوچهر آتشی و شعر جنوب"
منوچهر آتشی (۲مهر ۱۳۱۰/ ۲۹ آبان ۱۳۸۴) از شاعران شاخص دهههای پنجاه تا هفتاد شعر فارسی، با رویکرد بازنگری شعر نو پس از نیماست. او در کنار بیابانی و باباچاهی، در انعکاس مفاهیم مربوط به اقلیم مجاور خلیح فارس در گونههای شعر نو و تشخصبخشی به شعر جنوب ایران در جایگاه یکی از کانونهای ادبی نیمقرن اخیر، جایگاهی بارز دارند.
آتشی در دو حوزهی اصلی از شعر پسانیما حضوری موثر داشته؛ نخست نیماییسرودههایش که ادامهی منطقی شعر نیمایی است و اوج آنها را در شعر مشهور" اسب سفید وحشی" میتوان دید. در این سروده، او علاوه بر پیروی نوآوریها و سنتهای شعر نیمایی، کوشیده برخی تجربههای مربوط به اقلیم دشتستان را وارد شعر نمادین کند و فردیت و جامعه را با هم درآمیزد.
در این دست از سرودههای او، جلوههایی از عناصر مربوط به دریا و ساحل را نیز میتوان دید.
حوزهی دوم سرودههای او، آثاری است که پیوند به جریان موسوم به "شعر ناب" دارد. در این اشعار، تلاش او و دیگر شاعران موج نو شعر معاصر را برای عبور از نیما و ورود به ساحتهایی تازه میتوان دید. این اشعار تاثیری مهم بر جریانشناسی شعر دهههای پنجاه تا هفتاد دارد؛ اما از منظر پذیرش و ارائهی اشعار پذیرفته شدهی آتشی، نمود کمتری در ادبیات معاصر داشته است و بیشتر در حدّ بیانیههای ادبی و تفننطلبیهای زبانی باقیمانده است.
#منوچهر_آتشی
#ادبیات_اقلیمی
#شعر_معاصر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"بیتو"
بیتو قرنهاست رودها، در طریق درّه سالکند
بیتو زخمها عفونیاند، بیتو دردها چههالکند
با تو لالهها، ترانهها، خطبهخوان دفتر منند
بیتو داغها، دریغها، خسروان این ممالکند
در هوایت ای نفَسترین! ای بهار آخر زمین!
بادها هماره جاریاند، ابرها دوباره سالکند
آسمان، مدار حجّ توست، ای مطاف سعی عاشقی!
در طواف تو ستارگان عازمان این مناسکند
لب به جلوه باز کن! بخوان، شعر جمعهی ظهور را
مدتی است استغاثهها، گرد دامن ملایکند
*
عصر، عصر عمروعاصهاست، یکنفس خودی نشان بده
قرنهاست کوچههای ما داغدار خون مالکند
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#انتظار
#دفتر_به_رنگ_درنگ
#شهرستان_ادب
https://eitaa.com/mmparvizan
"آذر"
میتابد از فراسوی نزدیکی
خورشید پرطراوت پاییز.
انبوه شاخههای درخشان را
در نور میتکاند
یکریز!
بوی زلال باران...
تصنیف برگ و مرگ...
در رستخیز عالم
تکرار میشود
گویا فرشتهای است که در آسمان شب
پر میکشد به گسترهی شهر؛
من نیز؛
بر سنگفرشهایِ پیاده
آرام
مستدام
بی ذرهای تکلف: ساده
غمواژههای اول آذر را
تکرار میکنم:
فریاد زاغها؛
بیبرگی برهنهی امروز باغها؛
تعبیر روزهای زمستان است
*
یا ایها المزمّل!
ای در لحاف دلهره پیچیده!
ای روزهای سرد بسی دیده!
این چندشب، تدارک سرما را
از بستر خیال
از تختِ خوابهای گران
برخیز!
پ.ن: خیابان طالقانی
#محمد_مرادی
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
"پیام"
دنبال یک زمان جدیدم، محتاج یک مجالِ مجدّد
باید به اوج رفت و رها شد، از بند این زوال مجدّد
عمری است در توّهم رویا، در حسرت خیال تو هستم
ایکاش باز، پیش تو باشم، یک خواب و یک خیال مجدّد
من آن پرندهام که همهعمر در این قفس دچار سکوتم
هر صبح... انتظار پیاپی، هر عصر... بالبال مجدّد
هرشب میان بسترِ تردید، زل میزنم به پرسش ساعت
میخوابم و شروعِ دوباره... صبح است و صد سوال مجدّد
این زندگی بدون تو ای خوب! چیزی بهجز ملال و خطر نیست
پس، بعدِ مرگ... زندهشدن چیست؟: تکرار یک ملال مجدّد
سالی گذشت و سال نو آمد، تحویلِ سال، معنیاش این بود:
پایان یک جدالِ قدیمی، آغاز یک جدال مجدّد
*
ای دوست! ای عزیزِ صمیمی! قطع است اتّصال درونم
ایکاش این پیامِ تو باشد: در حال اتّصالِ مجدد...
#محمد_مرادی
#انتظار
#تنهایی
https://eitaa.com/mmparvizan
"در اندوه چلو پنج سالگی"
سلام ای که غم تو رسیده تا ۴۵!
چهکار میکنی اینروزها تو با ۴۵؟
دقیقه پشت دقیقه: رکود پشت رکود
مرا اسیر زمان کرد بارها: ۴۵
چه واژهی پر از اندوه و خانمانسوزی است:
غریب و دربهدر و غرق ماجرا: ۴۵
چه داستان مگویی! چه انتظار بدی است!
که ریخت بر سر من از بدِ قضا ۴۵
اگر برادر پنجاه و شصت نیست چرا؟
گشوده روبهرویم راهِ مرگ را ۴۵؟
اگر سراسر خون نیست پس چرا امسال
مرا کشید به پسکوچهی عزا ۴۵؟
اگر که همزادِ بمب و تیر و موشک نیست
شبیه بمب چرا آمد از هوا ۴۵؟
*
میان جدول اعداد، سنّ و سال من است
رفیق بیکلک، این یارِ آشنا: "۴۵"
درست مثل غم کودکان ضاحیه: تلخ
دقیق مثل شب غزّه، بیریا: ۴۵
چه اتفاق عجیبی، چه ربط پردردی!
که عمر من شده چون غزه، در بلا: ۴۵
*
به حرف میگویم، کشتههای غزه رسید
شبیه عمر من لال و مرده تا ۴۵
پ.ن:
امروز آمار کشتگان غزه از ۴۵ هزار نفر گذشت.
#بداهه
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"ادبیات دفاع مقدس/ ادبیات ایثار/ ادبیات پایداری/ ادبیات جهاد/ ادبیات جنگ"
یکی از مهمترین مقدمات نقد و آشنایی با آن، شناخت واژهها، اصطلاحات و القای معنای درست آنهاست. متاسفانه، گاه برخی منتقدان عوامگرا و در نقدهای روزنامهنگارانه، بیتوجه به اصول و مبانی این تفاوتها، دچار خطاهایی در کاربست واژهها و اصطلاحات و جابهجایی معنایی آن میشوند؛ خطایی که خواسته و ناخواسته، به تحریف و تخطئهی نقد و ساحت علمی آن میانجامد.
برای مثال، ممکن است در زبان نویسنده یا منتقدی، واژههایی چون "جنگ، جهاد، پایداری و ایثار و دفاع مقدس" و ادبیات متصل به آنها به جای یکدیگر بهکار رود، حال آنکه هریک از این واژهها محدوده و تعریف و معنایی خاص خود دارد؛ هرچند ممکن است مشترکاتی نیز در آنها بتوان دید.
برای مثال در هر سه گونهی ادبیات "جهادی، دفاعی و جنگ" نشانههایی از پایداری میتوان دید.
ادبیات پایداری مقولهای گسترده است که حتی محدود به انقلاب اسلامی، دین اسلام یا حتی گرایشهای مذهبی نمیشود و شیوههایی از آن را در ادبیات زنانه و ملیگرایانه و ضد استعماری یا حتی مادی میتوان دید. البته اگر ادبیات پایداری با صفاتی نظیر "ملی، اسلامی، انقلابی، شیعی و..." مقیّد شود، تعریفی محدود به آن خواهد داشت و از این منظر ادبیات پایداری اسلامی نیز با دیگر ادبیاتهای پایداری تفاوت دارد.
در کنار اصطلاح پایداری، واژهی ایثار مفهومی عمدتا اخلاقی_ انسانی و چیزی فراتر از مباحث حتی دینی است و با حسن و قبح اعمال سر و کار دارد. ادبیات مربوط به ایثار اسلامی، علاوه بر خاستگاه توحیدیاش که بر دیگر جنبهها غلبه دارد، ساحتهایی بسیار گسترده از حیات بشری را در بر میگیرد؛ چنانکه در سنت اسلامی و بر اساس احترام به خلقت و فطرت و انسانیت، علاوه بر ایثار عام در برابر برادر مومن، روایاتی بسیار از ایثار معصومان(ع) در برابر اهل کتاب و حتی کافران نقل شده است. بسیاری از اشعار و آثار سعدی و حافظ و مولوی و نظامی و عارفان اسلامی را بر اساس این نوع نگاه از ایثار میتوان تحلیل کرد که اگر با نگاهی محدود به آنها بنگریم، باید آنها را از قلمرو ادب اسلامی کنار گذاشت.
ادبیات جنگ اما ساحتی محدود به نبرد و توصیفات آن دارد و حتی از این زاویه با حماسه متفاوت است. در حماسه، ابعاد اسطورهای و تمدنی/ملی و کهنالگویانه، بیش از دیگر ساحتها اهمیت دارد؛ حال آنکه ادبیات جنگ در ساحتهای مختلف فردی/ جمعی، ملی/قومی/ مذهبی و سیاسی/اجتماعی/فرهنگیاش، بیشتر بیانگر شیوهی مواجههی خالقان با این پدیده است. متناسب با تفاوت تلقی و جهانبینی خالقان از جنگ نیز، تعریف و کارکرد این آثار ادبی متفاوت است و نمیتوان، از نویسندهی جنگ خواست، این مفهوم را در دایرهای محدود بگنجاند، مگرکه آن را به صفتهایی دیگر مقید کند، مثل جنگ دفاعی، جنگِ مقدس، جنگ مذهبی و ... .
ادبیات دفاعی ساحتی از جنگ را مطرح میکند که در آن تهاجم و دعوت به خونریزی آغازین جایگاهی ندارد. در ادبیات دفاعی چنانکه در نهضت عاشورا نیز دیده میشود، دفاع و مقاومت دربرابر هجوم و ظلم، فضیلتی برای مدافعان است. به همین دلیل است که در اصطلاح ادبیات دفاع مقدس، برای این دفاع جنبهی قدسی قائلیم. پس، ادبیات دفاع مقدس هیچگاه صفت "سیاه" نمیپذیرد، هرچند ادبیات جنگ میتواند سیاه باشد.
از این زاویه، لفظ دفاع مقدس مربوط به آثاری است که بیش از هجوم، جنبهی دفاعی جنگ را نشان دهد و قهرمانان آن، در مسیر حفاظت از امور مقدس دینی_ ملی گام بر میدارند و بر این اساس، اغلب آثار آفریده شده در چهاردههی اخیر، جزو آثار دفاع مقدس محسوب نمیشود. باید توجه داشت که ادبیات دفاع مقدس با ادبیات جهادی گاه مشترک و گاه متفاوت است، از آنجا که جهاد "در جایگاه یکی از فروع دین" نه هر جنگی را در بر میگیرد و نه صرفا دفاعی است، ادبیات جهادی نیز ساحتها و مرزهایی خاص خود دارد.
#محمد_مرادی
#ادبیات_پایداری
#ادبیات_جنگ
https://eitaa.com/mmparvizan
"زمستان"
یک...دو...سه...چار...آخر پاییز را بشمار
حسرتِ این شام دردانگیز را بشمار
چند برگ از سالهای عمر افتاده است؟
روزهای رفتهی یکریز را بشمار
مرگ چنگیز است و عمر رفته، نیشابور
کشتگان لشکر چنگیز را بشمار
صبحگاه ننگ عصیان را تماشا کن
عصرگاه خلوتِ پرهیز را بشمار
از نفس افتاد این اسبِ لجوجِ پیر
شیهههای تلخ این شبدیز را بشمار
رَستن از تن ابتدای خیزشی تازه است
توشه_گام روز رستاخیز را بشمار
مردهای دیگر تو ای جان ملالاندیش
لحظههای غسل تا تجهیز را بشمار
سوز سرما، رمز آغاز زمستان است
جوجههای آخر پاییز را بشمار
#یلدا
#محمد_مرادی
#زمستان
https://eitaa.com/mmparvizan