eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"مقایسه‌ی سه غزل عاشورایی" یکی از مضامین رایج  که از دیرباز در اشعار عاشورایی نمود داشته و از عصر قاجار به‌مرور در سروده‌ها و فراوانی یافته، انتقاد از برخی سنت‌ها و آیین‌های سوگواری و در کنار آن، کم‌توجهی به جنبه‌های معنوی قیام علیه‌السلام است. شاعران، به دلایل مختلف چون: معرفت‌شناسی، دغدغه‌های سیاسی، جلب مخاطب و  گاه مذهب‌ستیزی، به انعکاس این مفاهیم در اشعار خود پرداخته‌اند. برای مثال ،  در شعری با مطلعِ در خواب شهید کربلا را دیدم که ز دیده اشک‌ریز است روایتی  انتقادی از برخی متولیان عزاداری‌ها به نظم کشیده، نگاهی که پس از او در تعدادی از دیوان‌های عصر مشروطه و پهلوی اول نیز دیده می‌شود. در عصر پهلوی دوم هم با رشد جریان شعر اجتماعی و سیاسی (در کنار جریان‌ شعر سنت‌گرای مذهبی)، شاعران بیش و کم به این محتوا توجه کرده‌اند؛ اما شاید در هیچ زمانی چون نیم‌قرن اخیر، سرودن شعر عاشورایی_انتقادی، فراگیر نبوده است. از آسیب‌های اشعار دهه‌های اخیر،  شعارزدگی و غلبه‌ی عناصر غیرشاعرانه بر فضای سروده‌ها بوده؛ اشعاری که به دلیل محتوای متمایزشان، گاه مخاطبای بسیار یافته‌اند. با توجه به تفاوت سطح این دست اشعار، در این یادداشت کوتاه، با نقل سه غزل، تلاش می‌کنیم تفاوت نگاه هنری شاعران را در پرداخت مضامین انتقادی مقایسه کنیم. غزل اول: حسین منزوی  ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران جاری شده از کرب‌وبلا آمده وآنگاه آمیخته با خون سیاووش در ایران تو اختر سرخی که به انگیزه‌ی تکثیر ترکید بر آیینه‌ی خورشیدضمیران ای جوهرِ سرداری سرهای بریده! وی اصلِ نمیرندگی نسل نمیران! خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه‌ی تاریخ هر بار که آتش زده شد بیشه‌ی شیران آن‌شب چه‌شبی بود که دیدند کواکب نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟ وآن روز که با بیرقی از یک سر بی‌تن تا شام شدی قافله‌سالار اسیران تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند باید که ز خون تو بنوشند کویران تا اندکی از حقّ سخن را بگزارند باید که به خونت بنگارند دبیران حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است ای کاسته شان تو از این معرکه‌گیران غزل حسین منزوی، شاخص شعر فاخر عاشورایی در روزگار ماست. وزن "مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن" از اوزان رایج در نوحه‌های عاشورایی پیشین است؛ با این‌حال از نظر موسیقایی طنینی سوگمندانه ندارد و در رجزخوانی تعزیه‌ها نیز کاربردی موثر داشته است. زبان شعر ترکیبی از زبان اشعار خراسانی و عراقی است که با زبان شعر پس از نیما پیوندیافته و فخامت، حُسن انتخاب و تناسبِ ترکیب واژه‌ها و یکدستی از ویژگی‌های بارز شعر است. پیوند برون‌متنی شعر با اساطیر و ارجاعات پنهان، فضای شعر را محدود به زمان و مخاطب نمی‌کند. تناسب‌  آوایی میان "نمیرندگی و نمیران" و ایهام پنهان در "غدیران و نظم"، وسواس شاعر را در سرودن نشان می‌دهد. همچنین، منزوی در کنار دغدغه‌های محتوایی و زبانی، به تصویرآفرینی(به سبک خود) نیز بی‌توجه نبوده است. هرچند پایان‌بندی شعر با انتقاد است؛ بیان غیرمستقیم و حماسی شاعر، غزل را از ورود به عرصه‌ی شعارزدگی  باز می‌دارد. ‌ ‌ @mmparvizan
"مقایسه‌ی سه غزل عاشورایی" بخش دوم غزل دوم: عبدالجبارکاکایی تا می‌دمد از یاد تو در شهر نشان‌ها در معرضِ عطر کلماتند دهان‌ها بوی تن تو با نَفَس خاک چه کَردَه است کِامروز پر از بوی بهشتند جوان‌ها؟ دیروز چشیده است زمین طعم تو، امروز ذرّات تو را تجزیه کرده است به جان‌ها ای کاش زمین، خون تورا ترجمه می‌کرد تا با گلِ خورشید می‌آمیخت دهان‌ها * از تیغ گرفتند تَنَت را و سپردند در آن‌سوی مقتل، به کمان‌ها و گمان‌ها ای زنده‌ی جاوید! همان‌روز سرت را از نیزه ربودند و سپردند به آن‌ها گفتند فقط، از لب و دندان و ندادند از ردّ نَفَس‌هایِ شهیدِ تو نشان‌ها ای کاش مسیحِ نَفَسَت، روح بریزد در کالبدِ منجمدِ مرثیه‌خوان‌ها! در غزل دوم، عبدالجبار کاکایی، تاثیرپذیری خود از شعر منزوی را به‌وضوح نمایان کرده‌است. او چهار عنصر اصلیِ "خطاب، انتقاد، استفاده از نشان جمع در پایان مصراع و وزن" را مشابه منزوی انتخاب کرده‌است. در غزل او، زبان حماسی و کهن منزوی، به زبانی غنایی و ساده‌ تبدیل شده که منطبق با  زبان شاعرام انقلاب در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ است . شعر از نظر محتوا دو بخش دارد، در بخش نخست، کاکایی به توصیف و ستایش امام حسین(ع) پرداخته و آن حضرت را با بیانی احساسی_ شاعرانه خطاب قرار داده است. در چهار بیت پایانی، شاعر به توصیف برخی از سوگواری‌های عاشورایی گریز زده و به انتقاد غیرمستقیم از مرثیه‌خوان‌ها پرداخته است. لحن کلی شعر در مقایسه با سروده‌ی منزوی شعاری‌تر شده؛ با این‌حال، شاعرانگی از جلوه‌های آشکار این غزل است. زبان کاملا یکدست و پیراسته است و از زاویه‌ی هنجارگریزی، شعر سرشار از ترکیب‌ها و پیوندهای تازه یا کمتر مستعمل است و تشبیهات و استعاراتی متعدد در ابیات دیده می‌شود(نفس‌های شهید و ...). به‌ندرت تناسب‌های آوایی نیز در  شعر دیده می‌شود(بنگرید به کمان‌ها و گمان‌ها). غزل سوم: حسین جنتی . یک تَن شُکوهِ رزمِ تورا شایگان نگفت شایسته‌ی تو آنچه که بایست، آن نگفت! هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو، جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت! تا اشکِ خلق را به در آرَد ز چشم خشک، جز مشکِ آن سوارِ ابَر قهرمان، نگفت! مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت! ور گفت از سر تو، زِ نی یاد کرد و بس ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت فهمید ماجرا نه همین گریه‌کردن است این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند طوفان به‌پا کنند همین مردمان، نگفت! یک نکته بیش نیست پیام قیام تو من عاجزم ز گفتن و آن روضه‌خوان نگفت ‌ ‌غزل سوم سروده‌ی حسین جنتی است. این شعر، در سال‌های اخیر، به دلایل مختلف در فضای مجازی شهرت یافته است. شاعر از منظر زبانی و محتوا، متاثر از زبان حماسی و خطابی حسین منزوی است. می‌توان ادعا کرد که مفاهیم غزل او بسط یافته‌ی بیت آخر غزل حسین منزوی و بخش دوم غزل عبدالجبار کاکایی است. تبدیل معرکه‌گیر به مرثیه‌خوان و در نهایت روضه‌خوان، در بیت آخر موید این نظر است. همچنین ماجرای لب و دندان در شعر کاکایی بدون تشخص شاعرانه، در شعر جنتی بسط یافته است. وزن شعر، خلاف دو غزل قبل، وزن سوگوارانه‌ی مرثیه‌های عاشورایی است. در کل شعر، حتی یک ترکیب جدید زبانی نمی‌توان دید. شعر روایتی صرفا شعاری_انتقادی دارد و اصرار گوینده بر انتقاد مستقیم، مجالی برای نمود صورخیال باقی نگذاشته؛ چنانکه هیچ تصویر و تشبیه یا کشف شاعرانه‌ای در مجموع غزل نمی‌توان سراغ گرفت. چون بسیاری دیگر از اشعار جنتی، دودستگی زبانی در کاربرد وجه افعال و نشانه‌ی مفعول (کهن و معاصر) به‌وضوح نمود دارد(بنگرید به ابیات ۶ و۷). کاربرد خطای حروف و ضعف تالیف‌های دستوری از دیگر کاستی‌های این غزل است. این دست ناپرهیزی‌های زبانی را از بیت نخست و در کاربرد زاید (که) پس از (آنچه) می‌توان دید که احتمالا به ضرورت وزن بوده است. کاربرد (از/ز) در بیت چهارم  و جدا افتادن (یک تن/از این ذاکران) نیز، علاوه بر ضعف تالیف برآمده از خطای دستوری شاعر است: یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت از این دست کاستی‌ها در غزل سوم به‌فراوانی دیده می‌شود؛ نکته‌ای که بیش از همه به دلیل سقوط شعر به پرتگاه شعار رخ داده است. @mmparvizan
"ای مرغ سحر: به یاد دهخدا" یکی از شاخص‌ترین آثار مربوط به ادبیات عصر مشروطه، شعر مشهور "یاد آر ز شمع مرده یادآر " است که علامه دهخدا (ف ۱۳۳۴) آن را در سوگ دوست انقلابی‌اش، میرزا جهانگیرخان شیرازی، در سال ۱۲۸۸ سروده است. لغت‌شناسی و غلبه‌ی جایگاه نثر دهخدا در طنز و روزنامه‌نگاری سبب‌شده؛ در تاریخ تحولات شعر معاصر، کمتر به او توجه شود؛ حال آنکه شعر "یاد آر" از منظر منطق شاعرانه یکی از متمایزترین شعرهای پیش از نیماست و می‌توان آن را از برخی زوایا، سرآغاز تحول در شعر فارسی دانست. فارغ از قافیه‌بندی در شعر و همچنین ترکیب قالب‌های مسمط و ترجیع‌بند که پیش از دهخدا نیز رواج داشته، اهمیت این شعر بیش از همه در نوع نمادگرایی آن است. شعر با خطاب "مرغ سحر" آغاز می‌شود؛ نمادی که مشابه آن را همزمان یا پس از دهخدا در اشعار بسیاری از شاعران اجتماعی‌سرا می‌بینیم. توجه به پرندگان نمادین در این شعر، تکامل خود را در سروده‌هایی چون: قفنوس و مرغ آمین نیما می‌یابد؛ همانگونه که نماد "شب" نیز؛ آنگونه که در این شعر کاربرد یافته، پس از این دوره در جایگاه یکی از اصلی‌ترین نمادهای سمبولیسم اجتماعی رواج می‌یابد. اما اهمیت این شعر در کاربرد نمادهای منفرد نیست؛ بلکه تمایز آن در بدنه‌ی درختواره‌ی نمادهای در هم تنیده است که نمادگرایی این شعر را با دیگر آثار پیشین نمادگرای فارسی متمایز می‌کند. اگر این شعر را با اصول اشعار نمادگرای سده‌ی ۱۹ فرانسه و شاعرانی چون: بودلر و ورلن و دیگران، تطبیق دهیم (ر.ک. سمبولیسم، چالز چدویک، نشر مرکز)، چند ویژگی مشابه را در شعر دهخدا با آنان می‌بینیم: ۱_ استفاده از نمادهای متصل و پیکره‌وار به‌طوری که در این‌شعر، مجموع نمادها مبیّن تقابل یک‌جامعه یا عصر مثبت و یک‌عصر منفی‌است. نمادها به تنهایی کارکرد اصلی خود را نشان نمی‌دهند؛ بلکه این کلیت نمادهاست که مخاطب را به سمت دریافتی نهایی پیش می‌برد. این ویژگی را در بسیاری از سروده‌های سیاسی دهه‌های سی و چهل نیز می‌توان دید. ۲_ استفاده از نمادهای تازه و کلمات و تصاویری که پیش از این در سنت ادبیات با این تلقی نمادین استفاده نشده است. ۳_ القای مبهم و غیر مستقیم معنا، به‌جای امکان رمزگشایی قاطع از نمادها؛ به‌گونه‌ای که همچنان در خوانش و تفسیر این شعر، ابهام و اختلاف نظر و تفاوت دریافت وجود دارد. ۴_ استفاده از سطر پایانی برای گره‌گشایی، ویژگی‌ای که در تکرار "یادآر" در تمام بندها دیده می‌شود. علاوه بر این موارد، این شعر از چند منظر دیگر هم متمایز با اشعار نمادگرای سنتی است: ۵_ پیوستگی مصرع‌ها از منظر معنایی و حرکت ساختمان شعر از بیت‌محوری به بندمحوری. ۷_ تفاوت نوع نگاه شاعر به ارتباط بینامتنی و استفاده از داستان‌ها و روایت‌های قرآنی_ تاریخی، در مقایسه با تلمیحات کهن. ۸_ حرکت بین منطق تصویرگرایی شاعران رمانتیک و نمادگرا. "یادآر" ای مرغ سحر چو این شب تار، بگذاشت ز سر سیاهکاری؛ وز نفحه‌ی روح‌بخش اسحار، رفت از سر خفتگان خماری؛ بگشود گره ز زلف زرتار، محبوبه‌ی نیلگون عماری؛ یزدان به جمال شد نمودار واهریمن زشتخو حصاری؛ یادآر ز شمع مرده یادآر! ای مونس یوسف اندرین بند! تعبیر عیان چو شد تورا خواب؛ دل پر ز شعف لب از شکرخند، محسود عدو، به‌کام اصحاب؛ رفتی برِ یار و خویش و پیوند، آزادتر از نسیم و مهتاب، زآن کاو همه‌شام با تو یک‌چند در آرزوی وصال احباب؛ اختر به سحر شمرده یادآر! چون باغ شود دوباره خرّم، ای بلبل مستمند مسکین! وز سنبل و سوری و سپرغم، آفاق نگارخانه‌ی چین؛ گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم، تو داده ز کف زمام تمکین؛ زآن نوگل پیش‌رس که در غم، ناداده به نار شوق تسکین، از سردی دی فسرده یادآر! ای همره تیه پور عمران! بگذشت چو این سنین معدود؛ وآن شاهد نغز بزم عرفان، بنمود چو وعد خویش مشهود؛ وز مذبح زر چو شد به کیوان، هر صبح شمیم عنبر و عود؛ زآن کاو به گناه قوم نادان، در حسرت روی ارض موعود؛ بر بادیه جان سپرده یادآر! چون گشت ز نو زمانه آباد، ای کودک دوره‌ی طلایی! وز طاعت بندگان خود شاد، بگرفت خدا ز سر خدایی؛ نه رسم ارم نه اسم شدّاد گل بست دهان ژاژخایی زآن کس که ز نوک تیغ جلّاد ماخوذ به جرم حق‌ستایی تسنیم وصال خورده یادآر! https://eitaa.com/mmparvizan
"نکته‌ای در قافیه‌گزینی" اساس تعریف قالب‌های شعر سنتی بر کارکرد وزن و قافیه در آن‌هاست. نوع قرار گرفتن قافیه (به‌اجبار) و ردیف(به‌اختیار) است که مرز قالب‌های غزل و رباعی و قصیده و مسمط و غیره را مشخص می‌کند. اهمیت قافیه در شعر کهن به‌اندازه‌ای است که برخی از منتقدان شعر را صرفا سخن "موزون و مقفّی" دانسته‌اند و قافیه‌مندی را حتی مقدّم بر مخیّل‌بودن شعر تشخیص داده‌اند. هرچند کارکرد قافیه در شعرهای کهن و نو، سبک‌های مختلف و شعر رسمی یا عامیانه، تفاوت‌هایی دارد؛ برخی اصول موجود در قافیه گزینی است که شاعران، عمدتا به آن توجه دارند یا دست کم بر اساس علم قافیه به آن آگاهند. یکی از اصول قافیه‌گزینی، ضرورت تفکیک بین حروف اصلی و الحاقی قافیه است. به کلمات زیر توجه کنید: جنبش، کوشش، پویش، جوشش، آزمایش، نمایش، گزارش، تنش، پیچش، پوزش، کشش، سوزش، گرایش، بارش، پرسش، نرمش، پرش و هزاران واژه‌ی مشابه که از ترکیب "بن فعل و ِش" ساخته شده است. بسیاری از شاعران معاصر و برخی شاعران پس از سده‌ی نهم، به دلیل همسانی پایان این کلمات، از همه‌ی این ساخت‌ها به یک صورت در قافیه استفاده کرده‌اند؛ حال آنکه "ش" در تمام نمونه‌ها "حرف الحاقی" است و در زمان قافیه‌گزینی، اساس قرار نمی‌گیرند. از این زاویه، در نمونه‌های بالا پویش و جوشش را نمی‌توان هم‌قافیه کرد و نمونه‌گزینی صحیح قافیه‌ها به صورت زیر است: _ کوشش/ جوشش/پوشش و ... . _گرمایش/ نمایش/ گشایش/ نیایش و... . _سوزش/ پوزش/ فروزش و... . _پویش/ رویش/ گویش و ... . _گزارش/ بارش/ نگارش و ... . ادامه دارد https://eitaa.com/mmparvizan
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" یا هو همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. https://eitaa.com/mmparvizan
"برکه و ماه" را می‌توان شاعری متمایل به دو حوزه‌ی ادبی دانست. از سویی او شاعری متمایل به سبک است و از دیگر سو، جلوه‌هایی از جریان شعر را در غزل‌هایش می‌توان دید. حاصل این تلفیق، کلیشه‌ها و است که در و اشعارش دیده می‌شود. این‌که مخاطبان دو جریان ادبی یادشده، عمدتا از طبقه‌ی میانه‌ی علاقه‌مندان مطالعات ادبی هستند، سبب می‌شود، در شعر فاضل، به دلیل اصراری که در جلب نظر این مخاطبان دارد،  چندان نشانه‌ای از نوآوری و جسارت‌های ادبی نتوان دید. به همین دلیل، اگر دفترهای شعری او را ورق بزنیم، با تصاویر و مضامینی روبه‌رو می‌شویم که بارها در شعر دیگران تجربه و تکرار شده و حتی در شعر خود شاعر هم نمودی فراوان دارد. یکی از این ، تصویر در یا است. مشهورترین شعر با این مضمون بیت زیر است: مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست مضمونی شبیه به این تصویر را در شعر می‌توان دید(بنگرید به پانوشت)؛ همچنین در اشعار بسیاری از شاعران معاصر از جمله در زیر: دیدار ما/ چون آب و ماه/ چه دور چه در هم اما این تکرار، محدود به نیست. شعر فاضل سرشار از است؛ به‌طوری که یک تصویر موفق یا منسجم در اشعارش، خواننده را از مطالعه‌ی دیگر تصویرهای مشابه، بی‌نیاز می‌کند. اگر بیت موفق گذشته از او را در اولین غزل از اولین دفترش،    بخوانیم، تکرار این تصویر را پس از این هم در دفترهای او شاهدیم، با این یادآوری که هیچ‌یک از تصاویر بعدی به قوت تصویر نخستین پرداخت نشده است: سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ‌زدن ماه به هم می‌ریزد البته مضمون ساخته شده از برکه و ماه در این شعر، متفاوت با مضمون قبل است؛ اما عناصر سازنده‌ی تصویر یکی است. با این حال مضمون ماه و برکه در بیت دیگری از گریه‌های امپراتور، دقیقا همان مضمون قبلی است: کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می‌شود از حافظه‌ی آب گرفت؟ در بیت زیر هم اساس تصویر بر ماه و برکه است: چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود گیرم که برکه‌ای نفسی عاشقت شده است همچنین ماه و دریا: به تمنای تو دریا شده‌ام گرچه یکی است سهم یک کاسه‌ی آب و دل دریا از ماه بگذریم از این که تصویر ماه در ظرف از مضامین رایج در ادب کهن به ویژه متون عرفانی نیز بوده است. هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه ماه در آب که همواره فرو ریختنی است * تو قرص ماهی و من برکه‌ای که می‌خشکد خود این خلاصه‌ی غم‌های روزگار من است در دیگر دفترها هم تصویر ماه و آب نمودی مشخص دارد. از جمله در : موج شوریده دل آشفته‌ی ماه است ولی ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست هرچند در این دفتر تصاویری دیگر پر تکرار شده‌است. نتیجه آنکه از میان عناصر طبیعی و اشیای پیرامون شاعر، تعدادی معدود را می‌توان مشاهده کرد که در اشعار او انعکاس یافته و در دفترهایش تکرار شده است. تصویر ماه در برکه یکی از تصاویر پرتکرار شاعران رمانتیک اروپایی و فارسی است که حتی به تابلوهای نقاشی هم راه یافته و در معدود ابیات فاضل، بارها تکرار شده است.  در یادداشت های دیگر، به معرفی دیگر مضامین پر تکرار در غزل‌های او خواهیم پرداخت. * قاآنی: چو عکس ماه که افتد درون چشمه ی روشن به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری ✍ |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
"تفاوت نقد ادبی و خلق ادبی" همواره در تاریخ ادبیات جهان، بین منتقدان و ادیبان در این‌سو و خالقان ادبی(نویسندگان و شاعران) در آن‌سو، اختلاف نظر و جدال بوده است. چخوف منتقدان را به خرمگس تشبیه می‌کند و رنه ولک در کتاب تاریخ نقد جدید، صدها نظر گوناگون و گاه متضاد در این حوزه مطرح کرده است. باید منصفانه گفت که متناسب با مکاتب ادبی مختلف و بوطیقاهای گوناگون، وضعیت و جایگاه نقد و آفرینش با هم متفاوت است. برای مثال در مکتب کلاسیسیم یا ادبیات بازگشت یا بر اساس تعریف کسانی چون: نظامی عروضی و شمس قیس رازی و دیگران، خلق ادبی با آموزش و آگاهی صورت می‌گیرد، بر این اساس منتقد ادیب می‌تواند پس از آموزش آیین و مقدمات نویسندگی و شاعری، خالقی توانمند باشد. نشانه‌های این نگره را در اشارات ابن سینا و اساس الاقتباس خواجه نصیر توسی و حدائق السحر رشید وطواط و کتاب‌های آیین دبیری و حتی بوطیقای ارسطو نیز می‌توان دید. اگر از نظر رمانتیک‌ها و سمبولیست‌ها و مکاتب ادبیِ انتزاع‌گرا بنگریم، فاصله‌ی نقد و خلق ادبی بسیار زیاد و به‌اندازه‌ی دره‌هایی عمیق و تودرتوست. فارغ از تایید یا تکذیب اين نگاه‌های مختلف در این یادداشت، باید گفت که قطعا جهان نقد و خلق تفاوت‌هایی جدی با هم دارد. هرچه به خلق ادبی اصیل نزدیک می‌شویم زمینه‌های ناخودآگاه و استعداد و جوشش افزونی می‌یابد و هرچه به ساحت نقد و ارزیابی و آموزش هنر وارد می‌شویم، دانش و کوشش و خودآگاه جدی می‌شود. پس در غالب موارد می‌توان گفت که منتقد دقیق و موفق حتما نباید خالق ادبی باشد و خالق نیز نباید نقد بداند. البته آفرینشگری منتقد برخی زوایای پنهان نقد را بر او گشوده می‌کند، همچنانکه دانش نویسنده یا شاعر می‌تواند برخی کاستی‌ها و آسیب‌های شعر یا داستان او را برطرف کند. از این منظر باید گفت که اغلب خالقان ادبی منتقد نیستند و اغلب منتقدان خالق. مگر اینکه بتوانند ساحت و مرزهای جداگانه‌ی هریک را بشناسند؛ چنانکه در مواردی استثنا از ادبیات معاصر چون: رضا براهنی و شفیعی کدکنی و تاحدودی میرصادقی و قیصر امین‌پور و دیگرانی هر دو سویه را با تفاوت اهمیت و موفقیت می‌توان دید. جز این باید گفت که عمق سویه‌های خودآگاه و ناخودآگاه در ادبیات داستانی و شعر متفاوت است. اگر هنر را آمیخته‌ای از فن و خلاقیت بدانیم، بُعد "فنی" اثر را منتقد می‌تواند بیاموزد و بیاموزاند اما بُعد خلقی اثر درونی و غیر آموختنی است. به قول سنایی: "عشق آمدنی بود نه آموختنی" تفاوت شعر و داستان نیز در همین است که شعر بُعد جوششی و درونی بیشتری دارد، پس کمتر آموزشی است و داستان بعد فنون و صناعتی غالبی دارد، پس آموزش‌پذیرتر است. بر این اساس هرچه آموزش‌پذیری در هنری برجسته‌تر شود، جایگاه نقد و اعتماد به منتقد در آن افزونی می‌یابد. گزاره‌ی پایانی آنکه در نقد ادبی تخصص و تکثر دیدگاه دو سویه‌ی جدی است. همچنین معنامندی و تعهد چیزی متفاوت با دانش ادبی و نقد و قوت اثر و فرم صحیح آن است. پس هر نویسنده یا شاعری نمی‌تواند در ساحت نقد و آموزش هنر صاحب صلاحیت باشد. https://eitaa.com/mmparvizan
سی و دومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران مراسم رونمایی و بررسی کتاب "دیوان اشعار خائف شیرازی" سخنرانان: دکتر محمدهادی خالق‌زاده دکتر مهرداد خائف 🕓زمان: یکشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ 🏛مکان: شیراز - مجموعه فرهنگی هنری تالار حافظ - سالن غزل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس قرارگاه شهید آوینی -کتاب -کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس -خالق-زاده