eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
564 ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من
نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟ زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟ با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟ راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟
4_5886741038424397440.mp3
زمان: حجم: 14.92M
به بهانه ی سالروز درگذشت حسین منزوی مروری بر احوال و آثار پدر غزل معاصر ایران  زنده یاد
@hoshang_ebtehhaj1_16297618444.mp3
زمان: حجم: 1.72M
غزل "تنهانشین" با صدای زنده‌یاد حسین منزوی در سن بیست سالگی
4_5911283211698183025.mp3
زمان: حجم: 54.59M
فایل صوتی سخنرانی پیرامون بررسی ویژگی های شعر غزلسرای معاصر عصر سه شنبه : ۱۳ خرداد به همت کانون شعر دچار ، در جمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز
ایران صدای خسته ام را بشنو ای ایران شکوای نای خسته ام را بشنو ای ایران من از«دماوند»و«سهندت»قصّه می‌گویم از کوه های سربلندت قصّه می‌گویم از رودهایت، اشک های غرقه در خونت از رود،رود«کرخه»زاری های«کارونت» از«بیستون»کن عاشقانِ تیشه دارانت وآن نقش های بی گزند از باد و بارانت از دفتر فال و تماشایی که در «شیراز» «حافظ»رقم زد،جاودان در رنگ و در پرواز از«اصفهان»باغ خزان نشناسی از کاشی از «میر»و از«بهزاد»یعنی خط و نقاشی از نبض بی مرگ«امیر» وخون جوشانش که می زند بیرون هنوز از «فین کاشانش» ایران من! آه ای کتاب شور و شیدایی هر برگی از تاریخ تو فصلی تماشایی فصلی همه تقدیر سرخ مرزدارانت فصلی همه تصویر سبز سر به دارانت فصل ستون های بلند تخت«جمشیدت» در سر بلندی برده بالاتر ز خورشیدت از سرخ جامه چون کفن پوشندگان تو وز خون دامن گیر «بابک »در رگان تو آواز من هر چند ایرانم! غم انگیز است با این همه از عشق،از عشق تو لبریز است دیگر چه جای باغ های چون بهشت تو ای در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو در ذهن من ریگ روانت نیز سرسبز است حتا کویرت نیز در پاییز سرسبز است می‌دانمت جای به مرداب اوفتادن نیست می‌دانمت ایثار هست و ایستادن نیست گاهیت اگر غمگین اگر نومید می بینیم ناچار ما هم با تو نومیدیم و غمگینیم با این همه خونی که از آیینه‌ات جاری است رودی که از زخم عمیق سینه‌ات جاری است می‌شوید از دل‌های ما زنگار غم ها را همراه تو با خود به دریا می برد ما را
‌•❤️🇮🇷• ‌ وطنم تنم چه باشد؟ که بگویمت تنی تو.. که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو! وطنم تو بوی باران به شبِ ستاره باران که خوشی و خوشترینی به مذاق میگساران! من اگر سروده باشم وطنم تو شعر نابی من اگر ستاره باشم وطنم تو آفتابی! وطنم خوشا نسیمت که وزیدنش گل از گل وطنم خوشا شمیمت که دمیدنش تغزل! وطنم که شعر حافظ شده وصلهٔ تن تو.. که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو! وطنم درودی از من به تو و به عاشقانت که سپرده ام به پیکت به نسیم مهربانت 🌱 ❤️🤍💚
Hossein Monzavi | @Schahrouzk4_5872725155683243485.mp3
زمان: حجم: 12.53M
▨ نام شعر: ایران! صدای خسته‌ام را بشنو ای ایران! ▨ شاعر: حسین منزوی ▨ با صدای: ▨ پالایش و تنظیم: شهروز ─────♬ ───── شعر با صدای شاعر
کفن‌جامه نه هر ستاره سهیل است اگرچه در یمن است نه هر یگانه اویس است اگرچه از قَرَن است.. نیافته‌ست بدان دیدۀ جهان‌بینی اگرچه جام جهان‌بین به دست اهرمن است شمیم یوسفی‌اش باید ار نه عاشق را نه چشم روشنی آرد، هرآنچه پیرهن است.. نشان عشق در آنان ببین که بر سر دار دریده جامۀ خونینشان به تن کفن است.. ستاره‌ا‌ی‌ست به پیشانی شکستۀ دوست که از درخشش آن آفتاب، شب‌شکن است هزار‌ها هنر از عاشقان به عرصه رسد که کمترینِ همه، جان خویش باختن است غروب را نتوان مرگ آفتاب انگاشت که زندگیش فرو رفتن است و سر زدن است اشاره، شیوه لب‌های دوخته‌ست، ار نه هزار نعره خونین به سینه سخن است ✍🏻 🏷 |
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت برخاست ناله از جگر سنگ‌ها، حسین!
ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد عشق بزرگم، آه چه آسان حرام شد مي شد بدانم اين که خط سرنوشت من از دفتر کدام شب بسته وام شد؟ اول دلم فراغ تو را سرسري گرفت وآن زخم کوچک دلم آخر جزام شد گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت ديگر تمام شد گل سرخم،‌ تمام شد شعر من از قبيله خون است خون من فواره از دلم زد و آمد کلام شد ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شکوه تو،‌رمز دوام شد بعد از تو باز عاشقی و باز، آه نه اين داستان به نام "تو" اينجا تمام شد
همواره عشق، بی‌خبر از راه می‌رسد چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد...