eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
561 ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است به پای مرگ چنین سجده‌ای خوشایند است چه دیده است در آن سوی پردهٔ هستی کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن شناسنامهٔ سرباز نقش سربند است زبان مشترک نسل‌های ما عشق است ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است ز جاهلان سخن ناشناس بی‌مقدار بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!... خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمنده‌ست
عاشورای ما تو زینت دل‌هایی ای اشک حماسی از کربلا می‌آیی ای اشک حماسی عشق است نام چشمه‌های‌ اشک لبریز از چشم‌های شیرمردان سحرخیز آرامش جان‌های ناآرام، عشق است در قبر خوابیدن شب اعزام، عشق است عشق است با قاسم رسیدن محضر مرگ قربان طعم از عسل شیرین‌ترِ مرگ عشق است عبدالله بودن، ساعت عشق خود را سپر کردن برای حضرت عشق قربان اسماعیل‌های سرسپرده دل را به امر حضرت دلبر سپرده آن خویشتن‌داران از خود بار بسته فرمانده‌گردان‌های دل‌های شکسته پیران راه عشق در عین جوانی صاحب‌زمانی‌های گرم ندبه‌خوانی آنان که می‌دیدند مصباح‌الهدی را آنان که فهمیدند اعجاز دعا را آنان که عطر سیب را احساس کردند مشق ادب در مکتب عباس کردند با مرتضی «مولای یا مولای» خواندند چون او، سر قول و قرار خویش ماندند هر روز و شب، از خود گرفتند امتحان‌ها العفو‌ها گفتند آن پاکیزه‌جان‌ها وقت مناجات از جهان، آزاد بودند مست از صحیفه، همدم سجاد بودند نور توسل، در دل آماده‌شان بود عطر تضرع، زینت سجاده‌شان بود هرگز ننوشیدند آن مردان سرمست هرقدر شد آن قمقمه این دست و آن دست بر لب رجزهای یل ام‌البنین بود دستی به ماشه، دست سرخی بر زمین بود پوتین درآوردند و پا بر مین نهادند اینگونه درس حفظ بیت‌المال دادند ای دل تو هم با اشک، فتح خون بلد شو از سیم‌های خاردار نفس رد شو ما اینچنین گنجینه‌ای داریم با خود باید قراری تازه بگذاریم با خود ما بارها از نیل، با ایمان گذشتیم از هفت‌خان سختی دوران گذشتیم هشدار! عاشورا همین امروز و فرداست این تازه آغاز حسینی بودن ماست این روضه‌ها این نوحه‌ها غوغای جان است آماده‌باش لشکر صاحب‌زمان است ما با دل خون پای روضه می‌نشینیم میراث‌دار اشک زین العابدینیم غوغا پس از روز دهم هرگز نخوابید زینب شروع کربلای خویش را دید یک کاروان دل می‌رود صحرا به صحرا ای کاش بر نی‌ها نیفتد چشم زهرا ✍🏻 🏷 |
🏴 ویژه‌برنامه شب‌های پر ستاره ✅ نکوداشت دومین کنگره ملی ۱۵ هزار شهید استان فارس و چهل‌وچهارمین سالگرد هفته دفاع مقدس 💬 مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. 🎤 با روایت‌گری حاج حسین یکتا 📆 4 لغایت 6 مهرماه 1403 از ساعت 19 📍 آستان مقدس احمدبن‌موسی (ع) شاهچراغ 🔸ارتباط با ما: 🔻🔻🔻 Eitaa.com/farhangi_fars
🚩 روایت فتح چه کرده‌ای تو که بی‌تاب کرده‌ای ما را حدیث ماهی و گرداب کرده‌ای ما را به شور و شیوه‌ی صیّادهای شیرازی دوباره بر سر قلّاب کرده‌ای ما را! چقدر طرز نگاه تو یوسف‌اللهی‌ست که از خجالت خود، آب کرده‌ای ما را! به دلفریبی لبخندهای خرّازی چگونه اینهمه شاداب کرده‌ای ما را! هنوز احمدیِ روشن است چشمانت به چشم‌هم‌زدنی خواب کرده‌ای ما را! لبت روایت فتح است، عین آوینی دم تو گرم که سیراب کرده‌ای ما را به عمق نافذ چشمان محسن حججی، قسم که مسلم خیزاب کرده‌ای ما را به ابروان حسنْ باقری تر از چمران! خراب گوشه‌ی محراب کرده‌ای ما را کرشمه‌ی تو پر از طیّب است و ضرغام است رفیق اینهمه ناباب کرده‌ای ما را! دو چشم ناز، دو تا باکری، دو زین‌الدّین به محضر که شرفیاب کرده‌ای ما را؟ مگرنه عشق تو بی‌باکی جهان‌آراست؟ چرا مُبادی آداب کرده‌ای ما را؟! به دام زلف تو دل، یک حسین فهمیده است به عمق حادثه پرتاب کرده‌ای ما را! تمام شهر، پر از قاسم سلیمانی‌ست بیا که یک غزل ناب کرده‌ای ما را... شاعر
نردبان آسمان سبک‌بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه‌ای تمکین نکردند ترحّم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان‌ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من؟... اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟... دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد... چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!... من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ در لطف تو تا کی بسته باشد؟ بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم... بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب‌اند گدایانی که محجوب‌اند خوب‌اند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر... اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است... ✍🏻 🏷 |
بسیجیان علی بسیجیان علی دم به دم شهید شدند که هم کنایه شنیدند و هم شهید شدند بسیجیان علی را شهادت این‌گونه‌ست که کوثرانه به چندین رقم شهید شدند.. بسیجیان علی سال‌های پیش از این به روضه با غزل محتشم شهید شدند! بسیجیان علی از قدیم زینبی‌اند اگر به راه دفاع از حرم شهید شدند گهی کلنگ به دستِ مناطق محروم گهی به مدرسه‌ها با قلم شهید شدند به اربعین حسینی بسیجیان علی به درب خانه در اوّل قدم شهید شدند بسیجیان علی شیعیان زهرایند اگر حساب کنی، تازه کم شهید شدند! بسیجیان علی عاشقان عبّاسند شدند کرب‌وبلا هم‌قسم، شهید شدند بسیجیان علی را به تشنگی بشناس ببین که زیر کدامین عَلم شهید شدند ولی من و تو چه کردیم؟ ادّعا کردیم! بسیجیان علی دست کم شهید شدند! به خون خویش نوشتند صبح نزدیک است بسیجیان علی صبحدم شهید شدند ✍🏻 🏷 |
یه روزی میای می‌خواستم بیای با گلای انار برات کوچه‌ها رو چراغون کنم بشینم انار دل تنگمو تا اون دون آخر برات دون کنم می‌خواستم بیای تا مگه چاره‌ای به حال پریشونی من کنی می‌خواستم بیای با گل پیرهنت که تکلیف چشمامو روشن کنی می‌خواستم پس از این همه سال و ماه قد و قامتم رو ببینی پدر! بشینم پای آخرین قصه‌هات تو هم پای قصه‌م بشینی پدر! چقدر آینه و شمع چیدم برات چقدر چشم به راهت نشستم بیای چقدر فال حافظ گرفتم واسه‌ت تو فالت همین بود: یه روزی میای می‌خواستم پس از سال‌ها انتظار بیای جشن بارون بگیرم برات ببوسم سر و زلف و پیشونی‌تو تو که سر نداری بمیرم برات
مردهای کربلای پنج دیگر آن شب‌ها نمی‌آیند لحظه‌های از خدا سرشار مردهای کربلای پنج دردهای کربلای چار بعد از آن مردان پولادین مانده بر دوشم سری سنگین زیر پایم شد زمین خالی آسمان شد بر سرم آوار اندک اندک عاشقان رفتند اندک اندک عشق تنها ماند کم‌کم این دل هم ز پا افتاد کم‌کم این آیینه شد زنگار شعله شعله آتشی جان‌سوز می‌چکد بر سینه‌ام امروز بستۀ دنیایم این دنیا خستۀ تکرارم این تکرار یک شلمچه خسته‌ام از خود چند فکّه غرق اندوهم این‌همه آوار را ای درد! یک سحر از شانه‌ام بردار ✍🏻 🏷 | 🗓 ۱۹ دی‌ماه؛ سال‌روز آغاز عملیات کربلای پنج [سال۱۳۶۵] 🇮🇷
کتاب دیگری از ارسنجان توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان فارس منتشر شد... "شهدای قدمگاه در گذر زمان" پژوهشگر و نویسنده؛محمد جعفر زارع خوشدل ۲۰۸صفحه مصور تبیین ارزش‌های دفاع مقدس و پیشینه چاشتخور هخامنشی و شهدای گرانقدر منطقه ی قدمگاه ایتا https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6 تلگرام https://t.me/khoshdeltanzj
سین هشتم هفت‌سین، هفت بند دلتنگی نذر کردم برای سال جدید کاشکی عاقبت به خیر شوم مثل پاییز که رسید به عید سیب را از جزیرۀ مجنون سبزه را از طلاییه چیدم در خیالات خود، دم نوروز داشتم باز سفره می‌چیدم قاب عکس کنار آیینه حرف می‌زد، کمی دقیق شدم آینه گفت: پیرتر شده‌ای عکس می‌گفت: بی‌رفیق شدم عکس و آیینه زل زدند به من چشم‌هایم پر از شکایت بود در دل قاب و آینه، چشمم دربه‌در، در پِی شهادت بود ماهی کوچکی که از دریا در دل تَنگ تُنگ مانده منم او که با یاد دوستان خود را پای این هفت‌سین کشانده منم یاد آن سفره‌های ساده به خیر چفیه‌ها خالی از تجمل بود تیر و ترکش اگرچه می‌خوردیم زخم‌ها قابل تحمل بود هفت‌سین دلم پر از درد است از علی التیام می‌خواهم سین هشتم سلام بر شهدا «من علیک السلام می‌خواهم»
چمران سال شصت ای خوب من! ایران نمی‌دانی چه بود حال ما از جبهه تا تهران نمی‌دانی چه بود می‌رسید از جبهه‌ها هر روز تابوت شهید ازدحام لاله و ریحان نمی‌دانی چه بود سوخت هم جان بهشتی ناگهان، هم باهنر هم رجایی، این غم سوزان نمی‌دانی چه بود جسم پیران غرق خون شد در دل محراب‌ها شور و حال خطبۀ آنان نمی‌دانی چه بود متحد بودند اما اهل شهر و روستا طعم یکرنگی، صفا، ایمان نمی‌دانی چه بود لذت همسایگی در کوچه و بن‌بست‌ها با وجود جنگ و بمباران نمی‌دانی چه بود انتخابات، آن زمان مثل عبادت بود و رأی، داشت عطر صفحۀ قرآن، نمی‌دانی چه بود در همین پایان خرداد از قضا در سال شصت کشته شد مردی که در عرفان نمی‌دانی چه بود در ظرافت گرچه روحی داشت نازک‌تر ز گل کارزارش با صف شیطان نمی‌دانی چه بود عزم او در مجلس شورا مدارا بود و عشق رزمش اما در دل میدان نمی‌دانی چه بود سوی ما ایرانیان انگار او برگشته بود از دل تاریخ چون سلمان، نمی‌دانی چه بود وای من! از او فقط نام خیابان مانده است آه فرزندم! ولی چمران نمی‌دانی چه بود! ✍🏻 🏷 | 🗓 ۳۱ خرداد؛ سال‌روز شهادت شهید مصطفی چمران [سال۱۳۶۰] 🇮🇷
کفن‌جامه نه هر ستاره سهیل است اگرچه در یمن است نه هر یگانه اویس است اگرچه از قَرَن است.. نیافته‌ست بدان دیدۀ جهان‌بینی اگرچه جام جهان‌بین به دست اهرمن است شمیم یوسفی‌اش باید ار نه عاشق را نه چشم روشنی آرد، هرآنچه پیرهن است.. نشان عشق در آنان ببین که بر سر دار دریده جامۀ خونینشان به تن کفن است.. ستاره‌ا‌ی‌ست به پیشانی شکستۀ دوست که از درخشش آن آفتاب، شب‌شکن است هزار‌ها هنر از عاشقان به عرصه رسد که کمترینِ همه، جان خویش باختن است غروب را نتوان مرگ آفتاب انگاشت که زندگیش فرو رفتن است و سر زدن است اشاره، شیوه لب‌های دوخته‌ست، ار نه هزار نعره خونین به سینه سخن است ✍🏻 🏷 |