eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
273 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن همـه درنگ و تماشـا تو مانـده ای از آن همــه تبسم زیبــا تو مانــده ای با مـا بمان که بی تو به تاراج می رویم ما نیستیم این همـه، تنهـا تو مانـده ای تنها صدای توست که می آید از غبار دنیا نمانده است و به دنیا تو مانده ای ای کهنه ای که مستی جان تازه می کنی از جرعه های حافظ و نیما تو مانده ای مثــل انــار قرمز پاییــزدان به صبــح لب بـاز کن که از شب یلـدا تو مانده ای ای عشق ای ستـــاره ی دنبالـــه دار ما تا پـای جان بتـاب که از ما تو مانده ای این برگ از کتاب وفا فصل تازه ای ست با من خودم نمانــده ام امــا تو مانــده ای سجاد حیدری قیری
طنزیجات یلدا با یار نشستن دلِ خوش می خواهد از خویش گسستن دلِ خوش می خواهد شب‌های ولنتاین وشبِ چله کاکو هی تخمه شکستن دلِ خوش می خواهد کیوانی چله تون خوش خوشان🌱🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه در حالتِ مُحاصره است وضعیت زرد و پُر مخاطره است عمّه با خاله در مخابره است ننه سرگرمِ در مشاوره است ● میهمانان سواره آمده اند ● گَلّه ای، بی قواره آمده اند با دو نیسان و با سه تا پیکان هُرّه کَش تا شدند مهمانان کفتری پر کشید رو ایوان زرخی انداخت صاف در گلدان ● نه فقط یک دقیقه بیشتر است ● شب یلدا تولّدی دگر است روی کرسی بساطِ آجیل است دور کرسی که جمعِ فامیل است آشِ رشته درونِ پاتیل است میوه؛ موز و انار و ازگیل است ● البته هندوانه و پُفِ فیل ● چیده گشته مقابلِ پاستیل ننه جون تو نخِ زری رفته با تامّل، نه سرسری رفته ماه در زیر روسری رفته رونق از چهرهء پری رفته ● ننه اهلِ خلوص می باشد ● در پیِ یک عروس می باشد از گرانی پدر سخن ها گفت کلماتی قشنگ و زیبا گفت سخنی چند بی محابا گفت آخرش هم به طعنه بابا گفت: ● دولتِ ما نظاره گر باشد ● از غمِ خلق بی خبر باشد کرد دایی مسائلی تحلیل که خداوند گفته در انجیل رزق باشد به دستِ میکائیل پس گرانیست کارِ اسرائیل ● شبِ یلدا شبِ سیاسی شد ● میهمانی عجب اساسی شد آ تقی هندوانه را که بُرید زد تعارف که بچّه ها بخورید به بزرگان بقیّه را سپُرید! منتها گفت با ولع نخورید ● راه بندان، صفِ توالت شد ● آش با هندوانه کتلت شد تازه گُل کرده بود محفلِ مان موج می زد صفا به ساحلِ مان برق رفت از تمام منزلمان تا شود دیدنی شمایلمان ● گفت بابا که هیچ هُل نکنید ● خودتان را ضعیف و شُل نکنید ساعت از نیمه شب گُذر کرده شب یلدا کنون سفر کرده ننه از خستگی دمر کرده خانه روشن شده، قمر کرده ● شب یلدا تمام خاطره شد ● غم و اندوهمان مصادره شد ✍ محمد خوش آمدی @Tanzvanatanz110 🔴
بیا که فلسفه‌ی این شب دراز این است که یک دقیقه تو را بیشتر نگاه کنم... 🍉🍎
شب یلدا بیا همخونه باشیم انارِ سرخ ِ دونه دونه باشیم کنار چای گرم آرزوها بیا مثل دلِ هندونه باشیم * شبی ای کاش یلدای تو باشم به فکر چشم شهلای تو باشم شبِ چله کنار سفره ی عشق سحر تا صبح شیدای تو باشم * لبت مثل انار سرخ یلدا مزاجت گرم ومهرت مثل دریا دلت انگار تُلفِ هندوانه چشات مانند سیب سرخ حوّا چشات مثل انار دونه دونه لبت مانند تُلفِ هندوونه چه حسی داره این طرز نگاهت زلیخا را به یوسف میرسونه ** # حسین کیوانی مبارک طنزیجات
این هفته محفل شعرمون دقیقا روز میلاد حضرت زهرا(س) هست و دو روز بعد از یلدا؛ برای همین گفتیم برنامه رو یه کم ویژه‌تر ببینیم!😉 ضمن اینکه جایزه شعر ماه 🎁 رو برای بهترین «استفاده از ظرفیت طنز در شعر جدی» داریم، به مناسبت این روزا، اجرای موسیقی 🎼 و پذیرایی یلدایی 🍉 هم داریم.☺️ پس حتما تشریف بیارید تا دور هم یه روز شاعرانه‌ی شاد رو تجربه کنیم؛ هم خنده، هم موسیقی، هم انار!😀 مبارک باشه!🎉 یادتون نره که قراره به بهترین استفاده از «ظرفیت‌های طنز در شعر جدی» که جلسه پیش کمی دربارش حرف زدیم، با داوری خود شما جایزه بدیم.🎁 یکشنبه ۲ دی‌ماه ساعت ۱۶:۳۰ 🕟 T.me/ordibehesht_poetry خبرنامه شاعران 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
پاییز من امشب شده بارانی‌تر از اشک من آسمان چراغانی‌تر در دیدهٔ من که از تو دورم، یلدا رنجی‌ست که یک دقیقه طولانی‌تر ✍🏻
یلدا ندارد صبح روشن بی تو آقا دلها انار خنده بر لبهایشان نیست هر چله بی تو قلبها خاموش و سرد است فال قشنگی زینت شبهایشان نیست ک.قالینی_نژاد_افروز 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه روزی میای می‌خواستم بیای با گلای انار برات کوچه‌ها رو چراغون کنم بشینم انار دل تنگمو تا اون دون آخر برات دون کنم می‌خواستم بیای تا مگه چاره‌ای به حال پریشونی من کنی می‌خواستم بیای با گل پیرهنت که تکلیف چشمامو روشن کنی می‌خواستم پس از این همه سال و ماه قد و قامتم رو ببینی پدر! بشینم پای آخرین قصه‌هات تو هم پای قصه‌م بشینی پدر! چقدر آینه و شمع چیدم برات چقدر چشم به راهت نشستم بیای چقدر فال حافظ گرفتم واسه‌ت تو فالت همین بود: یه روزی میای می‌خواستم پس از سال‌ها انتظار بیای جشن بارون بگیرم برات ببوسم سر و زلف و پیشونی‌تو تو که سر نداری بمیرم برات