eitaa logo
📚📖 مطالعه
76 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نظر جرجی زیدان ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جرجی زیدان یكی از كسانی است كه معتقد است ابتكار از فضل بن سهل بود، ولی همچنین معتقد است كه فضل بن سهل شیعی بود و روی اعتقاد به حضرت رضا علیه‌السلام چنین كاری را كرد. ❌ ولی این حرف هم حرف صحیح و درستی نیست [زیرا] با تواریخ تطبیق نمی كند. اگر فضل بن سهل آنچنان صمیمی می بود و واقعاً می خواست تشیع را بر تسنن پیروزی بدهد عكس العمل حضرت رضا علیه‌السلام در مقابل ولایتعهد اینجور نبود كه بود، و بلكه در روایات شیعه و در تواریخ شیعه زیاد آمده است كه حضرت رضا علیه‌السلام با فضل بن سهل سخت مخالف بود و بلكه بیشتر از آن كه با مأمون مخالف بود با فضل بن سهل مخالف بود و فضل بن سهل را یك خطر ⚠️ به شمار می آورد و گاهی به مأمون هم می گفت كه از این بترس، این و برادرش بسیار خطرناكند؛ و نیز دارد كه فضل بن سهل نیز علیه حضرت رضا علیه‌السلام خیلی سعایت می كرد. پس تا اینجا ما دو احتمال ذكر كردیم: 💭 یكی اینكه ابتكار از مأمون بود و مأمون صمیمیت داشت به خاطر آن نذر و عهدی كه كرده بود، حال یا بعدها منحرف شد، كه شیخ صدوق و دیگران این نظر را قبول كرده اند، و یا به صمیمیت خودش تا آخر باقی ماند، كه بعضی 🗣 از مستشرقین این طور عقیده دارند. 💭 دوم اینكه اصلاً ابتكار از مأمون نبود، ابتكار از فضل بن سهل بود؛ كه برخی گفته اند فضل، شیعی و صمیمی بود، 🗣 و بعضی می گویند نه، فضل سوء نیت خطرناكی داشت. │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احتمال سوم ↓↓↓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الف) جلب نظر ایرانیان ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ احتمال دیگر این است كه ابتكار از خود مأمون بود و مأمون از اول صمیمیت نداشت و به خاطر یك سیاست مُلكداری این موضوع را در نظر گرفت. آن سیاست چیست؟ بعضی گفته اند جلب نظر ایرانیها؛ چون ایرانیها عموماً تمایلی به تشیع و خاندان علی علیه السلام داشتند و از اول هم كه علیه عباسیها قیام كردند تحت عنوان «الرضا (یا الرضی) مِنْ آلِ محمّد» قیام كردند و لهذا به حسب تاریخ- نه به حسب حدیث- لقب «رضا» را مأمون به حضرت رضا داد، یعنی روزی كه حضرت را به ولایتعهد نصب كرد گفت كه بعد از این ایشان را به لقب «الرضا» بخوانید، می خواست آن خاطره ی ایرانیها را از حدود نود سال پیش كه تحت عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضی من آل محمد» قیام كردند زنده كند كه ببینید! من دارم خواسته ی هشتاد نود ساله ی شما را احیاء می كنم، آن كسی كه شما می خواستید من او را آوردم؛ [و با خود] گفت فعلاً ما آنها را راضی می كنیم، بعدها فكر حضرت رضا علیه‌السلام را می كنیم. و این مسأله هم هست كه مأمون یك جوان بیست و هشت ساله و كمتر از سی ساله است، و حضرت رضا علیه‌السلام سنّشان در حدود پنجاه سال است (و به قول شیخ صدوق و دیگران حدود چهل و هفت سال، كه شاید همین حرف درست باشد.) مأمون پیش خود می گوید: به حسب ظاهر، ولایتعهدی این آدم برای من خطری ندارد، حداقل بیست سال از من بزرگتر است، گیرم كه این چند سال هم بماند، او قبل از من خواهد مُرد. پس یك نظر هم این است كه گفته اند [طرح مسأله ی ولایتعهدی حضرت رضا علیه‌السلام] سیاست مأمون بود، ابتكار از خود مأمون بود و او نظر سیاسی داشت و آن، آرام كردن ایرانیها و جلب نظر آنها بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ب) فرونشاندن قیامهای علویان ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بعضی [برای این سیاست مأمون ] علت دیگری گفته اند و آن فرونشاندن قیامهای علویین است. علویون خودشان یك موضوعی شده بودند؛ هرچند سال یك بار- و گاهی هر سال- از یك گوشه ی مملكت یك قیامی می شد كه در رأس آن یكی از علویون بود. مأمون برای اینكه علویین را راضی كند و آرام نگاه دارد و یا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح كرده باشد [دست به این كار زد]. وقتی كه رأس علویون را بیاورد در دستگاه خودش، قهراً آنها می گویند پس ما هم سهمی در این خلافت داریم، حالا كه سهمی داریم برویم آنجا؛ كما اینكه مأمون خیلی از اینها را بخشید با اینكه از نظر او جرمهای بزرگی مرتكب شده بودند؛ از جمله «زید النار» برادر حضرت رضا علیه‌السلام را عفو كرد. با خود گفت بالاخره راضی شان كنم و جلوی قیامهای اینها را بگیرم. در واقع خواست یك سهم به علویین در خلافت بدهد كه آنها آرام شوند، و بعد هم مردم دیگر را از دور آنها متفرق كند، یعنی علویین را به این وسیله خلع سلاح نماید كه دیگر هرجا بخواهند بروند دعوت كنند كه ما می خواهیم علیه خلیفه قیام كنیم، مردم بگویند شما كه الآن خودتان هم در خلافت سهیم هستید، حضرت رضا علیه‌السلام كه الآن ولیعهد است؛ پس شما علیه حضرت رضا علیه‌السلام می خواهید قیام كنید؟! │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج) خلع سلاح كردن حضرت رضا علیه‌السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ احتمال دیگر در باب سیاست مأمون كه ابتكار از خودش بوده و سیاستی در كار بوده، مسأله ی خلع سلاح كردن خود حضرت رضاست و این در روایات ما هست كه حضرت رضا علیه‌السلام روزی به خود مأمون فرمود هدف تو این است. می دانید وقتی افرادی كه نقش منفی و نقش انتقاد را دارند، به یك دستگاه انتقاد می كنند، یك راه برای اینكه آنها را خلع سلاح كنند این است كه به خودشان پست بدهند؛ بعد اوضاع و احوال هرچه كه باشد، وقتی كه مردم ناراضی باشند آنها دیگر نمی توانند از نارضایی مردم استفاده كنند و برعكس، مردم ناراضی علیه خود آنها تحریك می شوند. مردمی كه همیشه می گویند خلافت، حق آل علی است؛ اگر آنها خلیفه شوند دنیا گلستان خواهد شد؛ عدالت اینچنین برپا خواهد شد و از این حرفها. مأمون خواست حضرت رضا علیه‌السلام را بیاورد در منصب ولایتعهد تا بعد مردم بگویند: نه، اوضاع فرقی نكرد، چیزی نشد؛ و یا [آل علی علیه السلام را] متهم كند كه اینها تا دست خودشان كوتاه است این حرفها را می زنند ولی وقتی كه دست خودشان هم رسید دیگر ساكت می شوند و حرفی نمی زنند. بسیار مشكل است كه انسان از دیدگاه تاریخ بتواند از نظر مأمون به یك نتیجه ی قاطع برسد. آیا ابتكار مأمون بود؟ ابتكار فضل بود؟ اگر ابتكار فضل بود روی چه جهت؟ و اگر ابتكار مأمون بود آیا حُسن نیت داشت یا حُسن نیّت نداشت؟ اگر حُسن نیّت داشت در آخر برگشت یا برنگشت؟ و اگر حسن نیت نداشت سیاستش چه بود؟ ⁉️ اینها از نظر تاریخ، امور شبهه ناكی است. البته اغلب اینها دلایلی دارد ولی یك دلایلی كه بگوییم صددرصد قاطع است نیست و شاید همان حرفی كه شیخ صدوق و دیگران معتقدند [درست باشد] گو اینكه شاید با مذاق امروز شیعه خیلی سازگار نباشد كه بگوییم مأمون از اول صمیمیت داشت ولی بعدها پشیمان شد، مثل همه ی اشخاص كه وقتی [دچار سختی می شوند تصمیمی مبنی بر بازگشت به حق می گیرند؛ اما وقتی رهایی می یابند تصمیم خود را فراموش می كنند: ] فَإِذا رَكِبُوا فِی اَلْفُلْكِ دَعَوُا اَللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی اَلْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ [1]. قرآن نقل می كند كه افرادی وقتی در چهار موجه ی دریا گرفتار می شوند خیلی خالص و مخلص می شوند، ولی هنگامی كه بیرون آمدند تدریجاً فراموش می كنند. مأمون هم در آن چهار موجه گرفتار شده بود، این نذر را كرد، اول هم تصمیم گرفت به نذرش عمل كند ولی كم كم یادش رفت و درست از آن طرف برگشت. ✓ بهتر این است كه ما مسأله را از وجهه ی حضرت رضا علیه‌السلام بررسی كنیم. 🔍 اگر از این وجهه بررسی كنیم، مخصوصاً اگر مسلّمات تاریخ را در نظر بگیریم، به نظر من بسیاری از مسائل مربوط به مأمون هم حل می شود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . عنكبوت/65. │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلّمات تاریخ ↓↓↓↓ 1) احضار امام از مدینه به مرو ══════════════════ یكی از مسلّمات تاریخ این است كه آوردن حضرت رضا علیه‌السلام از مدینه به مرو، با مشورت امام و با جلب نظر قبلی امام نبوده است. یك نفر ننوشته كه قبلاً در مدینه مكاتبه یا مذاكره ای با امام شده بود كه شما را برای چه موضوعی می خواهیم و بعد هم امام به خاطر همان دعوتی كه از او شده بود و برای همین موضوع معین حركت كرد و آمد. مأمون امام را احضار كرد بدون اینكه اصلاً موضوع روشن باشد. در مرو برای اولین بار موضوع را با امام در میان گذاشت. نه تنها امام را، عده زیادی از آل ابی طالب را دستور داد از مدینه، تحت نظر و بدون اختیار خودشان حركت دادند [و به مرو] آوردند. حتی مسیری كه برای حضرت رضا علیه‌السلام انتخاب كرد یك مسیر مشخصی بود كه حضرت از مراكز شیعه نشین عبور نكند؛ زیرا از خودشان می ترسیدند. دستور داد كه حضرت را از طریق كوفه نیاورند، از طریق بصره و خوزستان و فارس بیاورند به نیشابور. خط سیر را مشخص كرده بود. كسانی هم كه مأمور این كار بودند از افرادی بودند كه فوق العاده با حضرت رضا علیه‌السلام كینه و عداوت داشتند، و عجیب این است كه آن سرداری كه مأمور این كار شد به نام «جَلودی» یا «جُلودی» (ظاهراً عرب هم هست) آنچنان به مأمون وفادار بود و آنچنان با حضرت رضا علیه‌السلام مخالف بود كه وقتی مأمون در مرو قضیه را طرح كرد او گفت من با این كار مخالفم. هرچه مأمون گفت: خفه شو، گفت: من مخالفم. او و دو نفر دیگر به خاطر این قضیه به زندان افتادند و بعد هم به خاطر همین قضیه كشته شدند، [به این ترتیب كه ] روزی مأمون اینها را احضار كرد، حضرت رضا علیه‌السلام و عده ای از جمله فضل بن سهل ذو الریاستین هم بودند، مجدداً نظرشان را خواست، تمام اینها در كمال صراحت گفتند ما صددرصد مخالفیم، و جواب تندی دادند. اولی را گردن زد. دومی را خواست. او مقاومت كرد. وی را نیز گردن زد. به همین «جلودی» رسید [1]. حضرت رضا علیه‌السلام كنار مأمون نشسته بودند، آهسته به او گفتند: از این صرف نظر كن. جلودی گفت: یا امیر المؤمنین! من یك خواهش از تو دارم، تو را به خدا حرف این مرد را درباره ی من نپذیر. مأمون گفت: قَسمت عملی است كه هرگز حرف او را درباره ات نمی پذیرم. (او نمی دانست كه حضرت شفاعتش را می كند.) همان جا گردنش را زد. به هر حال حضرت رضا علیه‌السلام را با این حال آوردند و وارد مرو كردند. تمام آل ابی طالب را در یك محل جای دادند و حضرت رضا علیه‌السلام را در یك جای اختصاصی، ولی تحت نظر و تحت الحفظ، و در آنجا مأمون این موضوع را با حضرت در میان گذاشت. این یك مسأله كه از مسلّمات تاریخ است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . جلودی یك سابقه ی بسیار بدی هم داشت و آن این بود كه در قیام یكی از علویین كه در مدینه قیام كرده و بعد مغلوب شده بود، هارون ظاهراً به همین جلودی دستور داده بود كه برو در مدینه تمام اموال آل ابی طالب را غارت كن، حتی برای زنهای اینها زیور نگذار، و جز یك دست لباس، لباسهای اینها را از خانه هاشان بیرون بیاور. آمد به خانه ی حضرت رضا علیه‌السلام. حضرت دم در را گرفت و فرمود من راه نمی دهم. گفت: من مأموریت دارم، خودم باید بروم لباس از تن زنها بكَنم و جز یك دست لباس برایشان نگذارم. فرمود: هرچه كه تو می گویی من حاضر می كنم ولی اجازه نمی دهم داخل شوی. هرچه اصرار كرد حضرت اجازه نداد. بعد خود حضرت [به زنها] فرمود: هرچه دارید به او بدهید كه برود، و او لباسها و حتی گوشواره و النگوی آنها را جمع كرد و رفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2) امتناع حضرت رضا علیه‌السلام ══════════════════ گذشته از این مسأله كه این موضوع در مدینه با حضرت در میان گذاشته نشد، در مرو كه در میان گذاشته شد حضرت شدیداً إبا كرد. همین أبو الفرج در مقاتل الطالبیّین نوشته است كه مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا علیه‌السلام و [این دو، موضوع را مطرح كردند.] حضرت امتناع كرد و قبول نمی كرد. آخرش گفتند: چه می گویی؟! این قضیه اختیاری نیست، ما مأموریت داریم كه اگر امتناع كنی همین جا گردنت را بزنیم. (علمای شیعه مكرر این را نقل كرده اند.) بعد می گوید: باز هم حضرت قبول نكرد. اینها رفتند نزد مأمون. بار دیگر خود مأمون با حضرت مذاكره كرد و باز تهدید به قتل كرد. یك دفعه هم گفت: چرا قبول نمی كنی [1]؟! مگر جدّت علی بن ابی طالب در شورا شركت نكرد؟! می خواست بگوید كه این با سنت شما خاندان هم منافات ندارد، یعنی وقتی علی علیه السلام آمد در شورا شركت كرد و [در امر انتخاب خلیفه] دخالت نمود معنایش این بود كه عجالتاً از حقی كه از جانب خدا برای خودش قائل بود صرف نظر كرد و تسلیم اوضاع شد تا ببیند شرایط و اوضاع از نظر مردمی چطور است، كار به او واگذار می شود یا نه؛ پس اگر شورا خلافت را به پدرت علی می داد قبول می كرد، تو هم باید قبول كنی. حضرت آخرش تحت عنوان تهدید به قتل كه اگر قبول نكند كشته می شود قبول كرد. 🤔 البته این سؤال برای شما باقی است كه آیا ارزش داشت كه امام بر سر یك امتناع از قبول كردن ولایتعهد كشته شود یا نه؟ 🤔 آیا این نظیر بیعتی است كه یزید از امام حسین علیه‌السلام می خواست یا نظیر آن نیست؟ كه این را بعد باید بحث كنیم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . آنها خودشان می دانستند كه ته دلها چیست و حضرت رضا علیه‌السلام چرا قبول نمی كند. حضرت رضا علیه‌السلام قبول نمی كرد چون خود حضرت هم بعدها به مأمون فرمود: تو مال چه كسی را داری می دهی؟! این مسأله برای حضرت رضا علیه‌السلام مطرح بود كه مأمون مال چه كسی را دارد می دهد؟ و قبول كردن این منصب از وی به منزله ی امضای اوست. اگر حضرت رضا علیه‌السلام خلافت را من جانب اللّهﷻ حق خودش می داند، به مأمون می گوید تو حق نداری مرا ولیّ عهد كنی، تو باید واگذار كنی بروی و بگویی من تاكنون حق نداشتم، حق تو بوده، و شكل واگذاری قبول كردن توست؛ و اگر انتخاب خلیفه به عهده ی مردم است باز به او چه مربوط؟! │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3) شرط حضرت رضا علیه‌السلام ══════════════════ یكی دیگر از مسلّمات تاریخ این است كه حضرت رضا علیه‌السلام شرط كرد و این شرط را هم قبولاند كه من به این شكل قبول می كنم كه در هیچ كاری مداخله نكنم و مسئولیت هیچ كاری را نپذیرم. در واقع می خواست مسئولیت كارهای مأمون را نپذیرد و به قول امروزیها ژست مخالفت را و اینكه ما و اینها به هم نمی چسبیم و نمی توانیم همكاری كنیم حفظ كند و حفظ هم كرد. (البته مأمون این شرط را قبول كرد.) لهذا حضرت حتی در نماز عید شركت نمی كرد تا آن جریان معروف رخ داد كه مأمون یك نماز عیدی از حضرت تقاضا كرد، امام فرمود: این بر خلاف عهد و پیمان من است. او گفت: اینكه شما هیچ كاری را قبول نمی كنید مردم پشت سر ما یك حرفهایی می زنند، باید شما قبول كنید، و حضرت فرمود: بسیار خوب، این نماز را قبول می كنم، كه به شكلی هم قبول كرد كه خود مأمون و فضل پشیمان شدند و گفتند اگر این برسد به آنجا انقلاب می شود، آمدند جلوی حضرت را گرفتند و ایشان را از بین راه برگرداندند و نگذاشتند كه از شهر خارج شوند. │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4) طرز رفتار امام پس از مسأله ی ولایتعهدی ══════════════════ مسأله ی دیگر كه این هم باز از مسلّمات تاریخ است، هم سنی ها نقل كرده اند و هم شیعه ها، هم أبو الفرج نقل می كند و هم در كتابهای ما نقل شده است، طرز رفتار حضرت است بعد از مسأله ی ولایتعهدی. مخصوصاً خطابه ای كه حضرت در مجلس مأمون در همان جلسه ی ولایتعهدی می خواند عجیب جالب است. به نظر من حضرت با همین خطبه ی یك سطر و نیمی- كه همه آن را نقل كرده اند- وضع خودش را روشن كرد. خطبه ای می خواند، در آن خطبه نه اسمی از مأمون می برد و نه كوچكترین تشكری از او می كند. قاعده اش این است كه اسمی از او ببرد و لااقل یك تشكری بكند. أبو الفرج می گوید بالاخره روزی را معین كردند و گفتند در آن روز مردم باید بیایند با علیه‌السلام بیعت كنند. مردم هم آمدند. مأمون برای حضرت رضا علیه‌السلام در كنار خودش محلی و مجلسی قرار داد و اول كسی را كه دستور داد بیاید با حضرت رضا علیه‌السلام بیعت كند پسر خودش عباس بن مأمون بود. دومین كسی كه آمد یكی از سادات علوی بود. بعد به همین ترتیب گفت یك عباسی و یك علوی بیایند بیعت كنند و به هر كدام از اینها هم جایزه‌ی🎁 فراوانی می داد و می رفتند. وقتی آمدند برای بیعت، حضرت دستش را به شكل خاصی رو به جمعیت گرفت. مأمون گفت: دستت را دراز كن تا بیعت كنند. فرمود: نه، جدم پیغمبر هم اینجور بیعت می كرد، دستش را اینجور می گرفت و مردم دستشان را می گذاشتند به دستش. بعد خطبا و شعرا، سخنرانان و شاعران- اینها كه تابع اوضاع و احوال هستند- آمدند و شروع كردند به خطابه خواندن، شعر گفتن، در مدح حضرت رضا علیه‌السلام سخن گفتن، در مدح مأمون سخن گفتن، و از این دو نفر تمجید كردن. بعد مأمون به حضرت رضا علیه‌السلام گفت: «قُمْ فَاخْطُبِ النّاسَ وَ تَكَلَّمْ فیهِمْ» برخیز خودت برای مردم سخنرانی كن. قطعاً مأمون انتظار داشت كه حضرت در آنجا یك تأییدی از او و خلافتش بكنند. نوشته است: «فَقالَ بَعْدَ حَمْدِ اللّهِ وَ الثَّناءِ عَلَیْهِ» اول حمد و ثنای الهی را گفت. . . [1] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . [چند دقیقه از آخر این سخنرانی متأسفانه روی نوار 📼 ضبط نشده است؛ در جلسه بعد مضمون سخن امام نقل شده است] │📚 @ghararemotalee ╰══┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا