eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
84 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۴ در محضر قاضی شاكی شكایت خود را به خلیفه ی مقتدر وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم كرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. كسی كه از او شكایت شده بود علی بن ابی طالب علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف دعوا باید پهلوی یكدیگر بنشینند و اصل «تساوی در مقابل دادگاه» محفوظ بماند. خلیفه مدعی را به نام خواند، و امر كرد در نقطه ی معینی روبروی قاضی بایستد. بعد رو كرد به علی و گفت: «یا ابَاالحسن! پهلوی مدعی خودت قرار بگیر. » به شنیدن این جمله، چهره ی علی در هم و آثار ناراحتی در قیافه اش پیدا شد. خلیفه گفت: «یا علی! میل نداری پهلوی طرف مخاصمه ی خویش بایستی؟ » . علی: «ناراحتی من از این نبود كه باید پهلوی طرف دعوای خود بایستم؛ برعكس، ناراحتی من از این بود كه تو كاملا را مراعات نكردی؛ زیرا مرا با احترام نام بردی و به كنیه خطاب كردی و گفتی «یا اباالحسن»؛ اما طرف مرا به همان نام عادی خواندی. علت تأثر و ناراحتی من این بود. » [1] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 [1] . الامام علی، صوت العدالة الانسانیة ، صفحه ی 49 🔍 و رجوع شود به شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، جلد4 / صفحه 185. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| رعايت عدالت مردى دو همسر داشت و ميان آنان به رفتار مى‌كرد. به قدرى عادل بود كه وقتى براى خريد به بازار مى‌رفت و براى يكى شش متر مى‌خريد چون قدش بلند بود و براى ديگرى پنج متر مى‌خريد، پول يك متر را به او مى‌داد تا عدالت را دقيقاً رعايت كرده باشد.😅 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
۱۲) از نفرین مظلومان بترس! امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه، مالک را با تعبیرات محکم و حساب شده اى دعوت به و رفع هرگونه تبعیض مى کند. مى فرماید: «انصاف در برابر خداوند و مردم را نسبت به خویشتن و خاندان خود و کسانى که از رعایا مورد علاقه تواند رعایت کن»; (أَنْصِفِ اللهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ، وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًى(۱) مِنْ رَعِیَّتِکَ). البته منظور از در برابر خداوند، اطاعت از اوامر و نواهى اوست و انصاف در برابر مردم ترک هرگونه تبعیض و تمایل به افراد مورد نظر است; همان چیزى که غالب زمامداران در گذشته و حال گرفتار آن بوده و هستند که وقتى به قدرت مى رسند براى دوستان و بستگان و افراد مورد علاقه خود امتیازاتى قائل مى شوند که هرگز آن را به دیگران نمى دهند. این تبعیض سرچشمه انواع انحرافات و نابسامانى هاى حکومت هاست. باید توجّه داشت که «انصاف» از ریشه «نصف» گرفته شده که به نیمه هر چیزى اطلاق مى شود و از آن جایى که عدالت سبب مى شود انسان حقوق اجتماعى را در میان خود و دیگران عادلانه تقسیم کند، از این جهت به آن انصاف گفته اند. در بیان دیگر انصاف آن است که انسان هرچه براى خود و دوستان و نزدیکان خود مى خواهد براى دیگران هم بخواهد و آنچه درباره خود و افراد مورد علاقه اش روا نمى دارد درباره دیگران نیز روا ندارد. در حدیثى از (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «سَیِّدُ الاَْعْمَالِ ثَلاَثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى لاَ تَرْضَى بِشَیْء إِلاَّ رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ» برترین اعمال سه چیز است و امام(علیه السلام) اوّلین آن را رعایت انصاف درباره مردم شمرد و در تفسیر آن مى فرماید: باید به گونه اى باشد که هرچه را براى خود مى خواهى مانند آن را براى دیگران هم بخواهى».(۲) اما انصاف در مورد خداوند این است که انسان حدّاقل مواهب الهى را عادلانه تقسیم کند; نیمى را در راه رضاى خدا بدهد و نیمى را براى خویشتن نگه دارد. وقت و فکر و امکانات دیگر خود را نیز به همین گونه تقسیم کند تا دست کم انصاف را رعایت کرده باشد، هرچند به مقام والاى ایثار نرسیده باشد. البته این کار، کار آسانى نیست؛ زیرا همیشه انسان مایل است کفه خویشتن و نزدیکان خود را سنگین تر از کفه دیگران کند، لذا در خبرى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که به یکى از یاران خود فرمود: «آیا مى خواهى سخت ترین چیزى را که خداوند بر مردم واجب کرده است براى تو بازگو کنم؟ آن گاه امام(علیه السلام) سه چیز را بر شمرد و آن سه چیز این بود: «إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاتُکَ أَخَاکَ وَ ذِکْرُ اللهِ فِی کُلِّ مَوْطِن; رعایت انصاف درباره مردم نسبت به خویشتن و مواسات با برادران دینى داشتن و در هر حال به یاد خدا بودن».(۳) تفاوت در میان انصاف و مواسات ظاهراً از این جهت است که انصاف در مورد حقوق و مواسات درباره تمام مواهب زندگى است. آن گاه امام(علیه السلام) در ادامهٔ این سخن دلیلى براى گفتار خود ذکر مى کند که در واقع، مُرکب از صغرا و کبرا و نتیجه است. مى فرماید: «زیرا اگر چنین نکنى (و انصاف را رعایت ننمایى) ستم خواهى کرد و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند پیش از بندگانش دشمن او خواهد بود و کسى که خداوند دشمن او باشد عذرش را نمى پذیرد و در مقام نبرد با خداست تا زمانى که دست از ستم بردارد و توبه کند»; (فَإِنَّکَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کَانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ(۴) حُجَّتَهُ، وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى یَنْزِعَ(۵) أَوْ یَتُوبَ). روشن است ترک انصاف و روى آوردن به انواع تبعیض ها ظلم فاحش و آشکار است و مى دانیم خداوند عادل و حکیم دشمن ظالمان و یار مظلومان است. گفتنى است امام(علیه السلام) بر این معنا تأکید مى کند که خداوند به دشمنى و مخاصمت هرکس اقدام کند هیچ عذر و بهانه اى را از او نمى پذیرد و تعبیر به «أَدْحَضَ حُجَّتَهُ» اشاره به همین معناست. ممکن است در گناهان دیگر اعذار غیر موجهى به لطف خدا و از طریق غفاریت او پذیرفته شود; ولى در مورد ظلم و ستم هیچ عذرى پذیرفته نیست و تنها راه نجات از خصومت پروردگار و عقوبت او این است که دست از ظلم بکشد و از گذشته توبه کند و حقوق از دست رفته را به صاحبانش باز گرداند و جبران نماید. امام(علیه السلام) در ادامه این سخن کیفر شدید ظالمان را که در نوع خود بى نظیر است شرح مى دهد. مى فرماید: «(بدان) هیچ چیز در تغییر نعمت هاى خداوند و تعجیل انتقام و کیفر او از اصرار بر ظلم و ستم سریع تر نیست، زیرا خداوند دعاى مظلومان را (بر ضد تو) مى شنود و در کمین ستم کاران است»;
بايد محبوب ترين کارها نزد تو امورى باشد که در جهت رعايت حق از همه کامل تر و از نظر شامل تر و از نظر رضايت عمومى مردم جامع تر باشد؛ زيرا خشم توده مردم خشنودى خواص (اقليت پرتوقّع) را بى اثر مى سازد؛ اما ناخشنودى خاصّان با رضايت عامه مردم بخشوده و جبران پذير است. و (بدان که) هيچ کَس از رعايا از نظر هزينه هاى زندگى در حالت آرامش و صلح، بر والى سنگين تر و به هنگام بروز مشکلات، کم يارى تر از خواص (از خود راضى و پر توقع) نيست. آنها در برابر انصاف (و رعايت حقوق مساوى بين شهروندان) از همه ناخشنودترند و به هنگام درخواست (چيزى از حکومت) از همه اصرار کننده تر و در برابر عطا و بخشش کم سپاس ترند و به هنگام منع (از خواسته هايشان) ديرتر پذيراى عذر مى شوند و به هنگام رويارويى با مشکلاتِ روزگار صبر و استقامت آنها از همه کمتر است. و (بدان) ستون دين و شکل دهنده جمعيت مسلمانان و نيروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند؛ بنابراين گوش به سوى آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش.
📄 ... برترين فرماندهان لشکر نزد تو بايد کسانى باشند که در کمک به سپاهيان بيش از همه مواسات کنند و از امکانات خود بيشتر به آنان کمک نمايند، به اندازه اى که هم نفرات سربازان و هم کسانى که تحت تکفّل آنها هستند به خوبى اداره شوند; به گونه اى که همه آنها به يک چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است؛ زيرا محبّت و مهربانى تو به آنان قلب هايشان را به تو متوجه مى سازد. (بدان) برترين چيزى که موجب روشنايى چشم زمامداران مى شود برقرارى در همه بلاد و آشکار شدن علاقه و محبّت رعايا به آنهاست و محبّت و علاقه رعايا نسبت به آنها جز با پاکى دل هايشان (و بر طرف شدن هرگونه سوء ظن به زمامداران) آشکار نمى شود و خيرخواهى آنها در صورتى کاملاً مفيد واقع مى شود که با ميل خود گرداگرد زمامداران جمع شوند و حکومتِ آنها بر ايشان سنگين نباشد و انتظارِ پايان گرفتن مدت حکومتشان را نکشند؛ بنابراين ميدان آرزوها را (براى زندگى) در برابر سپاهت وسعت بخش (و نيازهاى آنها را از اين نظر تأمين کن) پيوسته آنها را تشويق نما و پياپى کارهاى مهمى را که افرادى از آنها انجام داده اند برشمار؛ زيرا يادآورىِ کارهاى نيکِ آنها افراد شجاعشان را به فعاليتِ بيشتر وامى دارد و کم کاران را به کار تشويق مى کند. ان شاءالله. سپس بايد ارزش زحمات هر يک را به دقت بشناسى و هرگز کار خوب کسى را به ديگرى نسبت ندهى و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نياورى. مبادا شخصيت کسى موجب اين شود که کار کوچکش را بزرگ بشمارى و يا کوچکىِ مقام کسى سبب گردد که خدمت پر ارجش را ناچيز به حساب آورى. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۱۳/۱ ... برترین فرماندهان لشکر امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به دنبال توصیه هایى که براى انتخاب فرماندهانِ لشکر در بخش سابق نموده بود، به سراغ اهتمام به امر سپاه و لشکر مى رود و به مالک توصیه مى کند فرماندهانى انتخاب کن که به امور لشکر بهتر رسیدگى کنند. مى فرماید: «برترین فرماندهان لشکر نزد تو باید کسانى باشند که در کمک به سپاهیان بیش از همه مواسات کنند و از امکانات خود بیشتر به آنان کمک نمایند، به اندازه اى که هم نفرات سربازان و هم کسانى که تحت تکفّل آنها هستند به خوبى اداره شوند; به گونه اى که همه آنها به یک چیز بیندیشند و آن جهاد با دشمن است»; (وَ لْیَکُنْ آثَرُ(۱) رُءُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِی مَعُونَتِهِ، وَ أَفْضَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ(۲)، بِمَا یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ(۳) أَهْلِیهِمْ، حَتَّى یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ). در دنیاى امروز رابطه میان فرماندهان لشکر و افراد یگان ها روابطى خشک و به اصطلاح «نظامى» است نه عاطفى; روابطى که غالباً بر محور جریمه و مجازات و بازداشت و تهدید دور مى زند؛ در حالى که امام، چهارده قرن پیش تأکید فرموده که روابط باید عاطفى باشد و باید فرماندهان مشکلاتِ افراد سپاه و حتى مشکلات خانواده هاى آنها را در نظر بگیرند و به اندازه کافى زندگى آنها را تأمین کنند تا هنگامى که به میدان جهاد گام مى نهند تنها به فکر نبرد با دشمن باشند نه غیر آن. بدیهى است چنین لشکرى به پیروزى نزدیک تر است. هرگاه نفرات لشکر یک چشم به سوى میدان دوخته باشند و با چشم دیگر به پشت سر به خانواده و فرزند خویش نگاه کنند و نگران آنها باشند اراده و عزمشان براى جنگیدن با دشمن سُست مى شود. جالب اینکه امام(علیه السلام) در زندگى شخصى خود حدّاکثر زهد را رعایت مى کند و حتى به فرمانداران و فرماندهان نیز این توصیه را دارد که شرح آن در نامه امام به عثمان بن حنیف گذشت; ولى به گروه هایى که تحت کفالت او هستند توصیه گشایش زندگى در حد معقول دارد. آن گاه امام(علیه السلام) در مقام بیان علت براى این دستور بر آمده مى فرماید: «زیرا محبّت و مهربانى تو به آنان قلب هایشان را به تو متوجه مى سازد»; (فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْکَ). با توجّه به اینکه بر حسب ظاهرِ عبارت ضمیر در «عَلَیْهِم» و «قُلُوبَهُم» به افراد سپاه بر مى گردد مفهوم کلام چنین مى شود: هنگامى که تو از طریق فرماندهان لشکر به لشکر محبّت کنى، لشکریان از صمیم دل تو را دوست مى دارند و وفادار خواهند بود.(۴) آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به نکته مهمى اشاره مى کند که سبب بقاى دولت ها، حکومت ها و مدیریت هاست. مى فرماید: «(بدان) برترین چیزى که موجب روشنایى چشم زمامداران مى شود برقرارى در همه بلاد و آشکار شدن علاقه و محبّت رعایا به آنهاست»; (وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَیْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلاَدِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیَّةِ). اشاره به اینکه گسترش عدل و داد سبب پیوند عاطفى میان مردم و زمامداران مى شود که بهترین وسیله براى حفظ حکومت است. سپس به عوامل ظهور مودّت و محبّت مردم اشاره کرده مى فرماید: «محبّت و علاقه رعایا به آنها جز با پاکى دل هایشان (و برطرف شدن هرگونه سوء ظن به زمامداران) آشکار نمى شود»; (و إِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بِسَلاَمَةِ صُدُورِهِمْ). سلامتِ صدور اشاره به خوش بینى و نفى هر گونه کینه و عداوت است. بدیهى است که اگر رعایا به اعمال زمامداران خوش بین باشند و هیچ گونه کینه و عداوتى از آنان به دل نگیرند محبّت و وفادارى آنان به حکومت آشکار مى گردد. این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که بسیارى از مردم به حکم اجبار و خوف و ترس، ممکن است ثناخوان زمامداران باشند در حالى که سلامتِ صدور ندارند. مودت واقعى زمانى ظاهر و آشکار مى شود که دل هاى آنها به زمامداران علاقه مند باشد. در ادامه مى افزاید: «خیرخواهى آنها در صورتى کاملا مفید واقع مى شود که با میل خود گِرداگرد زمامداران جمع شوند و حکومتِ آنها بر ایشان سنگین نباشد و انتظارِ پایان گرفتن مدت حکومتشان را نکشند»; (وَ لاَ تَصِحُّ نَصِیحَتُهُمْ إِلاَّ بِحِیطَتِهِمْ عَلَى وُلاَةِ الاُْمُورِ، وَ قِلَّةِ اسْتِثْقَالِ(۵) دُوَلِهِمْ، وَ تَرْک اسْتِبْطَاءِ(۶) انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ).
۱۵ / ۳ ۱۰. «کسى که در کشف حقیقت امور شکیباتر باشد»; (وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ). به یقین اگر قاضى عجول و شتاب زده باشد حقیقت امر مخصوصاً در دعاوى پیچیده براى او روشن نمى شود; اما اگر صبور و شکیبا باشد و در صادر کردن حکمِ نهایى شتاب نکند بهتر مى تواند حق را به حق دار واقعى برساند. معناى این سخن آن نیست که مانند زمان ما رسیدگى به پرونده ها را هر روز به بهانه اى به تأخیر بیندازند و گاهى فیصله یک نزاع سال ها به تأخیر بیفتد. مخصوصاً اگر پاى وکلاى پشت هم انداز در میان باشد که گاه با یک بهانه کوچک رسیدگى به پرونده اى را چند ماه به عقب مى اندازند. ۱۱. «کسى که به هنگام آشکار شدن حق در انشاى حکم از همه قاطع تر باشد»; (وَ أَصْرَمَهُمْ(۱۲) عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ). اشاره به اینکه محتاط بودن قاضى و شکیبا بودن در برابر طرفین دعوا و جستجوى حدّاکثرى ادله به این معنا نیست که در مقام انشاى حکم گرفتار وسواس شود و با روشن شدن حق در انشاى حکم امروز و فردا کند، بلکه باید مانند شمشیرى برنده نزاع را با انشاى حکم قاطع پایان دهد و به پیامدها و آثار متعاقب آن نیندیشد، چرا که معمولاً انشاى حکم به نفع یکى از دو طرف دعوا موجب ناراحتى طرف مقابل و حامیان و دوستان و گاه طایفه و قبیله او مى شود و این لازمه طبعیت قضاوت است و آن کَس که در این امور مى اندیشد و مى خواهد احتیاط کند نباید بر مسند قضا بنشیند. ۱۲. امام(علیه السلام) در آخرین وصف از اوصاف قاضى شایسته و لایق مى فرماید: «از کسانى که ستایش فراوان، او را نسازد (و فریب ندهد) و مدح و ثناى بسیار او را به ثنا خوان و مدح کننده متمایل نکند»; (مِمَّنْ لاَ یَزْدَهِیهِ(۱۳)إِطْرَاءٌ(۱۴) وَ لاَ یَسْتَمِیلُهُ(۱۵) إِغْرَاءٌ(۱۶)). ناگفته پیداست که افراد خودخواه و خودپسند🤩 هنگامى که از سوى کسانى تمجید و ستایش شوند ممکن است از مسیر حق باز گردند و روى حُبّ ذات به ثناخوان علاقه مند گردند و به سبب همین علاقه حکم را ظالمانه به نفع او صادر کنند. امام تأکید مى کند که این قبیل افراد لایق مقام قضاوت میان مسلمانان نیستند، هرچند صفات دیگر در آنها موجود باشد. آن گاه امام به دنبال ذکر این صفات دوازده گانه که هر یک از دیگرى برتر و مهم تر است به قضاتى مى پردازد که هنگام روبه رو شدن به پیچیده ترین پرونده ها بتوانند با کمال هوشیارى و حق را از باطل تشخیص دهند و بر طبق آن حکم کنند، هرچند صاحب حق ضعیف ترین فرد جامعه و مخالف آن قوى ترین افراد باشند و همان گونه که امام در پایان این اوصاف مى فرماید: «و البته این گونه افراد کم اند»; (وَ أُولَئِکَ قَلِیلٌ). ولى مهم این است که با صبر و حوصله و بررسى همه جانبه باید این قلیل را از میان نخبگان یافت و بر کرسى قضاوت در میان مسلمانان نشاند. سپس امام(علیه السلام) به دنبال بیان اوصاف به ذکر وظایف زمامدار در برابر چنین قضاتى مى پردازد و سه دستور بسیار مهم درباره آنها صادر مى کند. نخست مى فرماید: «سپس با جدیت هرچه بیشتر داورى هاى او را بررسى کن»; (ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ(۱۷) قَضَائِهِ). اشاره به اینکه، هرچند واجدان این صفات مورد اعتمادند، با این حال چون مسأله قضاوت بسیار مهم است و ممکن است گاه گرفتار اشتباه و خطأ یا انحراف شوند، بازرس هایى بفرست تا احکام قضایى آنها را بررسى کنند و یا خودت از نزدیک پاره اى از قضاوت هاى آنها را بررسى کن که این کار قاضى را در طرفدارى از تقویت مى کند. البته این سخن بدان معنا نیست که در نظام قضایى اسلام مسأله تجدید نظر وجود دارد، بلکه به این معناست که اگر خطاى مسلمى دیده شد حکم، ابطال گردد و دادرسى از سر گرفته شود. در دستور دوم مى فرماید: «در بذل حقوق به او سفره سخاوتت را بگستران آنچنان که نیازش را از میان ببرد و حاجتى به مردم پیدا نکند (مبادا خداى نکرده آلوده به رشوه خوارى گردد)»; (وَ افْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ مَا یُزِیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ). اشاره به اینکه یکى از عوامل فساد دستگاه قضایى کم بودن حقوق قضات و کارمندان دستگاه قضاوت است. باید براى آنها حقوق بالایى در نظر گرفت تا از زندگى آبرومند معقولى بهره مند باشند و کمتر فکر قبول رشوه را در سر بپرورانند. مى گویند: امروز در بعضى از کشورها براى حقوق، چک سفید به دست قضات مى دهند تا هرچه نیاز دارند در آن بنویسند. این سخن خواه راست باشد یا مبالغه و دروغ از این حقیقت خبر مى دهد که قاضى باید به اندازه کافى براى یک زندگى مناسب از بهره مند گردد.
🗞️ ترجمه : 📄 ... (اضافه بر اين گاه) براى زمامدار، خاصان و صاحبان اسرار (و نزديکان و اطرافيانى) است که خودخواه و برترى طلب اند و در داد و ستد با مردم و انصاف را رعايت نمى کنند. ريشه ستمشان را با قطع وسائل آن بر کن و هرگز به هيچ يک از اطرافيان و هواداران خود زمينى از اراضى مسلمانان را وا مگذار و نبايد آنها طمع کنند که قراردادى به سود آنها منعقد سازى که موجب ضرر بر همجواران آن زمين باشد; خواه در آبيارى يا عمل مشترک ديگر؛ به گونه اى که هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل کنند و در نتيجه سودش فقط براى آنها باشد و عيب و ننگش در دنيا و آخرت نصيب تو گردد؛ حق را درباره آنها که صاحب حق اند رعايت کن; چه از نزديکان تو باشد يا غير آنها و در اين باره شکيبا باش و به حساب خدا بگذار (و پاداش آن را از او بخواه) هرچند اين کار موجب فشار بر خويشاوندان و ياران نزديک تو شود، سنگينى اين کار را بپذير؛ زيرا سرانجامش پسنديده است. و هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بى عدالتى ببرند عذر خويش را آشکارا با آنان در ميان بگذار و با بيانِ عذر خويش گمان آنها را نسبت به خود (درباره آنچه موجب بدبينى شده) اصلاح کن؛ زيرا اين امر از يک سو موجب اخلاقى تو مى شود و از سوى ديگر ارفاق و ملاطفتى است درباره رعيت و سبب مى شود که بيانِ عذر خود، تو را به مقصودت که وادار ساختن آنها به حق است برساند. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
[ ۲۶ / ۳ ]–––––––––––– در دنیاى امروز این مسأله به دقت دنبال مى شود; مواد عهدنامه ها را چندین بار مى خوانند و از کارشناسان حقوقى و غیر حقوقى کمک مى گیرند مبادا یک بند آن مشکل آفرین باشد. سزاوار است مردم در معاملات شخصى و خصوصى نیز این دستور مولا را که در مورد عهدنامه ها بیان فرموده رعایت کنند و خود را از مشکلات احتمالى رهایى بخشند. حضرت در ادامه سخن در چهارمین دستور مى فرماید: «(و همان گونه که نباید عبارتى در عهدنامه باشد که دشمن از آن سوء استفاده کند) تو نیز بعد از تأکید و عبارات محکم عهدنامه، تکیه بر بعضى از تعبیرات سُست و آسیب پذیر براى شکستن پیمان منما»; (وَ لاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل(۱۲) بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَةِ) این دستور امام(علیه السلام) پایبند بودن اسلام و مسلمانان را به ارزش هاى انسانى درباره وفاى به عهد آشکارتر مى سازد و نشانه روشنى از اسلام است؛ زیرا همان گونه که سوء استفاده دشمن را از عبارات عهدنامه نمى پسندند به دوست هم اجازه این کار را نمى دهد. البته ممکن است امضاکننده پیمان اظهار کند که هدفم غیر از این بوده است که ظاهر عبارت دلالت دارد، یا من به حکم ناچارى توریه کردم ولى مى دانیم در تمام پیمان ها و حتى اسناد معاملات و وقف نامه ها و وصیت نامه ها معیار، ظواهر الفاظ است و هیچ کَس حق ندارد با هیچ بهانه اى از آن فراتر رود. از این رو امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه هشتم نهج البلاغه هنگامى که «زبیر» با عذرهاى واهى مى خواست بیعت خود را با امام بشکند چنین فرمود: «یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ بِیَدِهِ وَ لَمْ یُبَایِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بِأَمْر یُعْرَفُ وَ إِلاَّ فَلْیَدْخُلْ فِیمَا خَرَجَ مِنْهُ; او گمان مى کند که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل پس اقرار به بیعت مى کند; ولى مدعى امرى پنهانى است (که نیّتش چیز دیگرى بوده) بنابراین بر او واجب است دلیل روشنى بر این ادعاى خود بیاورد و گرنه باید در آن چیزى که از آن خارج شده بازگردد و به بیعت خود وفادار باشد». در ادامه براى تأکید بیشتر مى افزاید: «هیچ گاه نباید قرار گرفتن در تنگناها به سبب الزام هاى پیمان الهى تو را وادار سازد که براى فسخ آن از طریق ناحق اقدام کنى»; (وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر، لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ). ممکن است گاهى عمل به عهدنامه اى واقعا مشکل آفرین باشد و مسلمانان را در تنگناها قرار دهد; ولى تحمّل این مشکلات بر شکستن پیمان کاملاً ترجیح دارد. آن گاه امام(علیه السلام) به ذکر دلیل آن مى پردازد و مى فرماید: «زیرا شکیبایى تو در تنگناى پیمان ها که (به لطف خداوند) امید گشایش و پیروزى در پایان آن دارى بهتر از پیمان شکنى و خیانتى است که از مجازات آن مى ترسى. همان پیمان شکنى که سبب مسئولیت الهى مى گردد که نه در دنیا و نه در آخرت نمى توانى پاسخ گوى آن باشى»; (فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَةٌ(۱۲)، لاَ تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لاَ آخِرَتَکَ). اشاره به اینکه مشکلات آخرت در برابر مشکلات دنیا قابل مقایسه نیست و خشم پروردگار با هیچ چیز قیاس نمى شود؛ بنابراین باید تنگناها و مشکلات پیمانى که بسته شده تحمّل شود و باید از پیمان شکنى که مجازات الهى را در پى دارد پرهیز کرد که نه تنها مجازات الهى را در پى دارد، بلکه در دنیا نیز اسباب سرشکستگى و بى اعتبارى است. نمونه روشن این مطلب حادثه اى است که بعد از عهدنامه صلح حدیبیه اتفاق افتاد چون یکى از مواد این صلح نامه این بود که اگر کسى از زندانیان مکه به مدینه فرار کند او را باز گردانند و تحویل دهند; ولى اگر از مسلمانان مدینه کسى به مکه فرار کند تحویل او لازم نباشد که این ماده به هنگام نوشتن عهدنامه مورد ایراد بعضى از مسلمانان واقع شد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ داد: اگر کسى از ما به سوى مکه فرار کند مفهومش این است که مرتد شده و چنین فردى به درد مسلمانان نمى خورد. به دنبال این موضوع شخصى از زندانیان مکه از قریش به نام «ابو بصیر» فرار کرد و به مدینه آمد. مکیان دو نفر را براى تحویل گرفتن او به مدینه فرستادند. پیغمبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: اى ابو بصیر تو مى دانى ما با این جمعیت پیمان بستیم و در دین ما پیمان شکنى جایز نیست ناچاریم تو را به آنها تحویل دهیم; ولى خداوند گشایش و فرجى براى تو فراهم مى آورد.
قرآن یكی یكی اسم نمی برد، نمی گوید بعد از چهل سال یا كمتر و یا بیشتر مردی به نام معاویه پیدا می شود و با علی علیه‌السلام جنگ می كند، شما به نفع علی علیه‌السلام وارد جنگ شوید. و نباید هم وارد جزئیات بشود. قرآن نباید موضوعات را شماره كند و انگشت روی حق و باطل بگذارد. چنین چیزی ممكن نیست. قرآن آمده است تا جاودانه بماند. پس باید اصول و كلیات را روشن كند تا در هر عصری باطلی رو در روی حق قرار می گیرد، مردم با معیار آن كلیات عمل كنند. این دیگر وظیفه ی خود مردم است كه با ارائه ی اصل «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا. . . » چشمشان را باز كنند و فرقه ی طاغی را از فرقه ی غیرطاغی تشخیص دهند و اگر واقعاً فرقه ی سركش دست از سركشی كشید بپذیرند و اما اگر دست نكشید و حیله كرد و برای اینكه خود را از شكست نجات دهد تا فرصت جدیدی برای حمله به دست آورد و دوباره سركشی كند به ذیل آیه كه می فرماید: «فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» متمسك شد، حیله ی او را نپذیرند. تشخیص همه ی اینها با خود مردم است. قرآن می خواهد مسلمانان رشد عقلی و اجتماعی داشته باشند و به موجب همان رشد عقلی، مردِ حق را از غیر مرد حق تمیز دهند. قرآن نیامده است كه برای همیشه با مردم مانند ولیّ صغیر با صغیر عمل كند، جزئیات زندگی آنها را با قیمومیّت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه ی حسّی تعیین نماید. اساساً شناخت اشخاص و میزان صلاحیت آنها و حدود شایستگی و وابستگی آنها به اسلام و حقایق اسلامی، خود یك وظیفه است و غالباً ما از این وظیفه ی خطیر غافلیم. علی علیه السلام می فرمود: . . . اَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذی تَرَكَهُ [3]. . هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پی نخواهید برد مگر آن كَس كه راه راست را رها كرده بشناسید. یعنی شناخت اصول و كلیات به تنهایی فایده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئی نشود؛ زیرا ممكن است با اشتباه درباره‌ی افراد و اشخاص و با نشناختن مورد، با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهای اسلامی بر ضد اسلام و حقیقت و به نفع باطل عمل كنید. در قرآن، ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است؛ اما باید دید مصداق آنها كدام است. ظلمی را حق، و حقی را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین كلیات و به حكم قرآن (به خیال خودمان) سر و حق را نبُریم. ____________ [1] عوالی اللالی ، ج /4ص 39. [2] حجرات/9. [3] نهج البلاغه ، خطبه ی 147. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۴. بعد فرمود: ولکن من را که این‏طور می‌بینی، همیشه متوجه‏ حقوقی که به مال من تعلق می‌گیرد هستم... پس بین روش من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و معنوی نیست. و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق علیه‌السلام خشکسالی پیدا شد. امام صادق علیه‌السلام به ناظر خرج خود فرمود: [برو گندم‌های ذخیره ما را در بازار بفروش، از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه می‌کنیم؛ و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه می‌شد.[ اسلام نمی‌گوید نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن؛ می‌گوید روش تو باید در میان مردم مقرون به و و احسان باشد. حال ما از این اختلاف روش رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله و امام صادق علیه‌السلام بهتر به روح اسلام پی می‌بریم. اگر امام صادق علیه‌السلام این بیان را نمی‌کرد و توضیح نمی‌داد، ما آن جنبه از عمل رسول خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام می‏‌شمردیم و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که می‌فرماید به پیغمبر تأسّی کنید، صغری‏ و کبری‏ تشکیل می‌دادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر می‌کشیدیم، ولی بیان امام صادق علیه‌السلام و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش پیغمبر درس آموزنده‏ای است برای ما، و ما را از جمود و خشکی خارج می‌کند، به روح و معنا آشنا می‌سازد. البته در اینجا امام صادق علیه‌السلام شخصاً بیان دارد. اگر هم بیانی نمی‌داشت باز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوّه اجتهاد داشته باشیم، اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم. این جمود مخصوصاً در اخباریین زیاد است که حتی شُرب دخان 🚭 را منع می‌کنند. علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرت‌های مختلف است، به اصطلاح حل عُرفی و جمع عُرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است. حتی در حل تعارضات قولی نیز این طریق را می‌توان به کار برد، گو اینکه فقهای ما توجه نکرده‌اند. یک مثال دیگر: به علی علیه السلام عرض کردند درباره این حدیث که‏ «غَیرُوا الشَّیبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالْیهودِ». علی علیه السلام خودش این حدیث را روایت می‌کرد ولی عمل نمی‌کرد، یعنی خودش رنگ نمی‏‌بست و خضاب نمی‌کرد. علی علیه السلام فرمود: این دستور، مخصوص زمان پیغمبر است؛ این تاکتیک جنگی بود که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند، یک حیله جنگی بود که رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله به کار می‌برد ولی امروز «فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتارَ»... حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود، ما می‌گفتیم پیغمبر فرمود ریش‌ها را خضاب کنید، تا قیامت به ریش مردم چسبیده بودیم که حتماً باید ریش‌ها را رنگ ببندید؛ پس این خود یک طریق حل تناقض است. البته این کار مطالعه کامل لازم دارد. یکی از علمای مطلع که مستقل فکر می‌کرد، یادم هست که درباره اخبار تفویض که خیلی قرع سمع هم می‌کند که چگونه خدا اختیارات می‌دهد (مثل اختیارات وزیر دادگستری) می‌گفت مثلاً... [1] این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح تعلیمات دین است، دستورهای کلی الهی است. اینها به هیچ نحو قابل تغییر و تبدیل نیست، ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است، تا بشریت هست این دستورها هم هست، بشر از آن جهت که بشر است باید این دستورها را به کار بندد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱]. [یادداشت استاد به همین صورت است.] ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
بیست و ششم. این توصیه مبارک خود به مسأله دگرگون شدن اوضاع زمان پرداخته مى فرماید: «هرگاه حاکم تغییر پیدا کند زمانه نیز دگرگون مى شود»; (إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ). اشاره به اینکه اوضاع جامعه بر محور وضع حاکمان مى گردد; نه تنها «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِم» از واقعیّت برخوردار است، غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومت ها مى چرخد. 💚 اگر حاکمان، افرادى آگاه، پیشه و باتقوا باشند، مردم به سوى و عدالت حرکت مى کنند، 🖤 و اگر افرادى سودجو، ظالم، بى تقوا و سنگدل باشند، تمام این روحیات در جامعه منعکس مى شود. به همین دلیل پیغمبران بزرگ الهى سعى داشتند قبل از هر چیز حکومت عادلانه اى برقرار کنند تا اصلاح مردم در سایه آن میسّر شود. 🛑 آنها که تصور مى کنند سیاست از دیانت جداست سخت در اشتباهند؛ زیرا ترویج دیانت بدون اصلاح حکومت امکان پذیر نیست و به همین دلیل پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در اوّلین فرصت دست به تشکیل حکومت اسلامى زد تا بتواند با قدرت، راه را براى تبلیغات صحیح و مؤثر اسلامى بگشاید و  سازى صحیح را جانشین فرهنگ جاهلیّت کند. مخصوصاً در دنیاى امروز که رسانه هاى عمومى با تأثیر عمیقى که در افکار مردم دارد و همچنین برنامه هاى مربوط به آموزش و پرورش از سطوح پایین تا سطح عالى در اختیار حکومت ها یا عناصر وابسته به حکومت است. آیا ممکن است بدون در دست داشتن این امور، جامعه را از فساد رهایى بخشید؟ از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که منظور از تغییر زمان، تغییر مردم جامعه است و منظور از تغییر سلطان، تغییر حالات سلطان است. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الاُْمَرَاءُ; دو گروه از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند، مردم اصلاح مى شوند و اگر فاسد بشوند مردم فاسد مى گردند: بعضى از حاضران از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: آن دو گروه کدامند؟ فرمود: عالمان و حاکمان».(۳۰) در بعضى از تواریخ آمده است که روزى انوشیروان کارگزاران روستاهاى خود را جمع کرد و گوهر گرانبهایى در دست داشت و آن را در دست خود مى گرداند. به آنها خطاب کرد و گفت: چه چیز بیش از هر چیز به روستاها زیان مى رساند و آن را به نابودى مى کشاند؟ هر کَس از شما پاسخ صحیح آن را بگوید این گوهر 💎 گرانبها را در دهانش مى گذارم. بعضى گفتند: قطع شدن آب و بعضى گفتند: خشکسالى. بعضى دیگر گفتند: غلبه بادهاى مخالف (انوشیروان هیچ کدام را نپسندید) آن گاه رو به وزیرش (بوذرجمهر) کرد و به او گفت: تو پاسخ بگو من تصور مى کنم عقل تو به اندازه عقل همه رعایا یا بیشتر است. بوذرجمهر گفت: عامل ویرانى و فساد آبادیها تغییر رأى سلطان درباره رعیّت و تصمیم بر ظلم و جور گرفتن اوست. انوشیروان گفت: آفرین بر این عقل تو... آن گاه گوهر گرانبها را در دهان او قرار داد.(۳۱)
📚📖 مطالعه
انقلاب کبیر اسلامی ایران در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دهه‌ی پنجم حیات خ
برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد؛ امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد؛ زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، ، ، استقلال، عزّت، ، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
عدل كلّی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین، اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم: وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْفاسِقُونَ [1]. ـــــــــــــــــــــــ همه ی پیامبران الهی كه از طرف خدای متعال در میان بشر مبعوث شده اند، برای دو هدف اساسی بوده است. ✓ یكی از این دو هدف، برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق خودش، میان بنده و خداست، و به تعبیر دیگر منع بشر از پرستش هر موجودی غیر از خالق خودش، كه در كلمه ی طیّبه‌ی «لا إله إلا الله» خلاصه می شود. ✓ هدف دومی كه برای بعثت پیامبران عظام از طرف خداوند متعال هست، برقراری روابط حسنه و صالحه میان افراد بشر، بعضی با بعضی دیگر، بر اساس عدالت و صلح و صفا و تعاون و احسان و عاطفه و خدمت به یكدیگر است. قرآن كریم این دو مطلب را به عنوان دو هدف برای انبیاء در كمال صراحت ذكر كرده است. راجع به هدف اول، درباره ی خاتم الانبیاء می فرماید: یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اَللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [2]، و درباره ی هدف دوم می فرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ [3]. ببینید قرآن با چه صراحتی عنایت انبیاء و بلكه مأموریت و رسالت انبیاء برای برقراری عدل در میان بشر را بیان می كند. در این آیه می فرماید ما فرستادگان خودمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها كتاب و دستور و نوشته فرستادیم با میزان، یعنی قوانین و مقررات عادلانه، برای چه؟ «لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ» برای اینكه همه ی افراد بشر به رفتار كنند و اصل عدالت در میان افراد بشر برقرار گردد. بنابراین مسأله ی برقراری عدالت، آن هم با مقیاس بشریت، هدف اصلی و عمومی همه ی انبیاء بوده است؛ یعنی انبیاء كه آمده اند، یك كار، یك وظیفه، یك مأموریت و یك رسالتی كه داشته اند، به نصّ قرآن مجید عدالت بوده است. مطلب دیگری كه باید در اینجا عرض كنم این است: ❓آیا مسأله ی عدالت، آن هم عدل كلی و عدل عمومی- نه عدل نسبی و فردی و شخصی- یعنی عدالت به معنی اینكه روزی در این جهان برای بشر پیش بیاید كه در آن روز اثری از این ظلمها و ستمها و تبعیضها و جنگها و نفرتها و كینه ها و خونریزیها و استثمارها و از لوازم اینها یعنی دروغ‌ها و نفاق‌ها و نیرنگ‌ها، و بالاخره اثری از اینهمه مفاسدی كه در میان بشر وجود دارد نباشد، آیا چنین روزی برای بشریت خواهد بود؟ ❓آیا بشریت در آینده ی خودش، چنین دوره ای و چنین روزی و چنین قرنی را خواهد داشت؟ یا نه، این فقط یك خیال و یك آرزوست، هیچ وقت عمل نخواهد شد، و یا حتی ممكن است یك كسی كه ذوق دینی و مذهبی داشته باشد- البته این مطلب در غیر شیعه صدق می كند- بگوید: من منكر عدالت كلی نیستم، من طرفدار اینكه دنیا بر اساس ظلم باشد نیستم، ولی معتقدم این دنیای ما آن قدر پست و دنیّ است، آن قدر ظلمانی و تاریك است كه هیچ وقت در دنیا عدل كلی و عدالت واقعی و صلح و صفای واقعی و انسانیت واقعی و اینكه یك روزی واقعاً افراد بشر با یكدیگر انسانی زندگی كنند نخواهد بود؛ دنیا، دار ظلم و تاریكی است، همه ی ظلمها در آخرت جبران می شود، عدالت فقط مال آخرت است. در میان غیر مسلمانان و ادیان دیگر چنین فكری وجود دارد. یكی از امتیازات اساسی معتقَدات اسلامی- و بالاخص در دید شیعه از اسلام- همین است كه: بدبین نباشید، دوره ی ظلم و ستم، دوره ی جنگ و دعوا، دوره ی اختلاف، دوره ی فساد اخلاق و دوره ی سیاهی و ظلمت یك دوره ی موقت است و عاقبت نورانیت و عدالت است. اگر هم [این تعلیم ] در ادیان دیگر هست، به این روشنی كه در مذهب شیعه وجود دارد قطعاً در هیچ جا وجود ندارد. 🪧 این هم یك مطلب كه آینده ی بشریت در همین دنیا نیكی و رخت بربستن ظلم و آمدن عدالت است؛ و اگر انسان در درجه ی اول در قرآن كریم تأمل كند می بیند قرآن این مطلب را تأیید و تأكید می كند، نوید به آینده می دهد و آینده ی دنیا را روشن می بیند. آیات زیادی در این زمینه هست، از جمله همین آیه ای كه در ابتدای سخنم تلاوت كردم:
تعریف عدالت ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مسأله ی اول كه عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد. افراد بشر كم و بیش ظلم را می شناسند، تبعیض را می شناسند؛ عدالت نقطه ی مقابل ظلم است، نقطه ی مقابل تبعیض است؛ و به عبارت دیگر: افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعالیتهایی كه می كنند و استعدادهایی كه از خود نشان می دهند، استحقاقهایی پیدا می كنند؛ عبارت است از اینكه آن استحقاق و آن حقّی كه هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب كار و فعالیت خودش به دست آورده است به او داده شود؛ نقطه ی مقابل ظلم است كه آنچه را كه فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگیرند، و نقطه ی مقابل تبعیض است كه دو فرد كه در شرایط مساوی قرار دارند، یك موهبتی را از یكی دریغ بدارند و از دیگری دریغ ندارند. ولی در عین حال از قدیم الایام افرادی در میان بشر بوده اند از فیلسوفان قدیم یونان تا دوره های اروپا كه اساسا منكر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و می گویند اصلاً عدالت معنی ندارد، عدالت مساوی با زور است، عدالت یعنی آن چیزی كه قانون موجود حكم كرده باشد، و قانون موجود هم آن است كه زور آن را به بشر تحمیل كرده باشد، پس عدالت را در نهایت امر زور تعیین می كند. من درباره ی این مطلب نمی خواهم بحث كنم چون از بحثهای خودم می مانم. این مطلب مردود است، عدالت خودش واقعیت دارد چون حق واقعیت دارد. حق از كجا واقعیت دارد؟ حق از متن خلقت گرفته شده است. چون خلقت واقعیت دارد، هر موجودی در متن خلقت یك شایستگی و یك استحقاق دارد. انسان به موجب كار و فعالیت خودش استحقاقهایی را به وجود می آورد، و عدالت هم كه عبارت است از اینكه به هر ذی حقی حقش را بدهیم معنی پیدا می كند. آن حرفها حرفهای موهومی است. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
آیا عدالتخواهی فطری است؟ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ قسمت دوم عرض من بحث نسبتاً بیشتری لازم دارد و آن این است: آیا در نهاد بشر تمایل به هست یا نیست؟ بشر یك چیزهایی را به حكم نهاد و فطرت خودش می خواهد، یعنی هیچ دلیلی [بر خواستن آنها] ندارد جز ساختمان جسمی و روحی اش. مثلاً شما در این جلسه ی محترم شركت می كنید، این كتیبه های زیبا را می بینید، این «لا إله إلا الله» را در وسط می بینید، در طرف راست «محمد رسول الله» را می بینید، در طرف چپ «علیٌّ ولیُّ اللّه» را می بینید، یك ستاره ی مشكی به عنوان نشانه ای از عصمت كبری فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها می بینید، اسم دوازده معصوم دیگر را می بینید، آیات قرآن را كه همه، شعارهای اسلام است می بینید، كلام پیغمبر صلی‌الله علیه وآله را می بینید، كلام علیه‌السلام را می بینید، كلام علیه‌السلام را می بینید، هر كدام با قرینه ی مخصوص؛ كاشیهای زیبا را می بینید، خط زیبا را می بینید، حظّ می كنید و خوشتان می آید، چرا؟ چه كسی شما را مجبور كرده است كه خوشتان بیاید؟ هیچ كَس مجبور نكرده است؛ به دلیل اینكه زیباست خوشتان می آید. در نهاد هر انسانی این قوه قرار داده شده است كه وقتی در مقابل زیبایی قرار می گیرد تحسین كند. این دیگر نمی خواهد قانون برایش وضع كنند یا یك زوری بر انسان اعمال شود. این در نهاد انسان است. اینجور چیزها را می گویند اموری كه در نهاد بشر است. علم دوستی و خیلی چیزهای دیگر در نهاد بشر است. ❓آیا میل به عدالت، یعنی میل به عادل بودن و علاقه ی به عادل بودن دیگران و لو انسان خودش منفعتی نداشته باشد، و به عبارت دیگر میل به عادل بودن خود بشر و عادل بودن اجتماع، قطع نظر از هر منفعتی كه انسان در عدالت داشته باشد، جزء مطلوبهای بشر است و در نهاد بشر چنین چیزی هست یا نیست؟ │ │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
نظر برتراند راسل ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ولی عده ی دیگری این حرفها را نمی زنند، می گویند: نه، باید رفت دنبال ، ولی نه به خاطر اینكه عدالت مطلوب ماست، بلكه به خاطر اینكه منافع فرد در عدالت جمع است. 💭 برتراند راسل فكرش چنین است و با این فكر مدعی انساندوستی هم هست. چون فلسفه اش اینجور ایجاب می كند چاره ای ندارد كه غیر از این بگوید. می گوید: انسان به حسب طبیعت خودش منفعت پرست آفریده شده، و این حرف، دوم ندارد، پس چه باید كرد تا عدالت برقرار شود؟ آیا به بشر بگوییم: بشر! عدالت را بخواه؟ این كه زوربردار نیست، در نهاد بشر عدالت خواهی وجود ندارد، چطور با زور به او بگوییم عدالت را بخواه؟! ولی یك كار دیگر می شود كرد و آن این است كه عقل و علم و دانش بشر را تقویت كنیم تا برسد به آنجا كه به او بگوییم بشر! درست است كه آن كه اصالت دارد منفعت است و تو را جز در طریق منفعت پرستی فردی نمی شود سوق داد؛ اما منفعت فرد در این است كه عدالت در جمع برقرار باشد؛ اگر عدالت در جمع نباشد منفعت فرد هم تأمین نمی شود. درست است كه تو به حكم طبیعتت می خواهی به همسایه ات تجاوز كنی، ولی تو كه تجاوز كنی او هم تجاوز می كند و تو بجای اینكه منفعت بیشتر ببری منفعت كمتر می بری؛ پس عقلت را به كار بینداز، حساب كن، بعد می فهمی كه نه، مصلحت فردِ تو هم در عدالت است. اینها ایده ی عدالت در عالم را دارند ولی راه وصول به ایده ی عدالت را تقویت فكر و علم و دانش می دانند، یعنی آشناكردن بشر به اینكه منفعت فرد در عدالتِ جمع است. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
نظر ماركسیسم ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ دسته ی سومی هم داریم كه می توان این دسته را جزء دسته ی دوم حساب كرد. این دسته می گویند: ، عملی است ولی نه از راه انسان؛ انسان نمی تواند عدالت را برقرار كند. این كار، كار انسان نیست. نه می شود انسان را آن طور تربیت كرد كه واقعا عدالت را از عمق جانش بخواهد و نه می شود علم و عقل بشر را آن قدر تقویت كرد كه منفعت خودش را در عدالت بداند؛ عدالت را از خدای ماشین باید خواست، عدالت را از ابزارهای اقتصادی باید خواست، و به تعبیر صحیحتر: نباید خواست، به شما مربوط نیست، شما نمی توانید دنبال عدالت بروید، اگر فكر كنی خودت عدالتخواه بشوی، دروغ است. تو اصلا عدالتخواه نیستی؛ اگر فكر كنی عقلت یك روزی تو را به عدالت هدایت می كند این هم دروغ است؛ ولی ماشین خودبه خود بشر را به سوی عدالت می كشاند، تحولاتی كه ابزارهای اقتصادی و تولیدی پیدا می كنند- با یك حسابی كه پیش خودشان كردند و بسیاری از آنها هم غلط از آب درآمد- می رسد به دنیای سرمایه داری، دنیای سرمایه داری خودبه خود منتهی می شود به دنیای سوسیالیستی، و در دنیای سوسیالیستی طبعاً و جبرا و به حكم جبرِ ماشین، مساوات و عدالت برقرار می شود، چه تو بخواهی و چه نخواهی. تو عامل اجرای عدالت نیستی كه بیایی حساب كنی آیا عقل من مرا به عدالت می كشاند؟ آیا تربیت من مرا به عدالت می كشاند؟ می گوید این حرفها دروغ است. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
نظر اسلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ اما نظر سومی- و به یك اعتبار نظر چهارمی- در اینجا وجود دارد كه می گوید: همه ی اینها نوعی بدبینی به طبیعت و فطرت بشر است. اگر می بینی بشریت امروز از عدالت گریزان است هنوز به مرحله ی كمال نرسیده است. در نهاد بشر عدالت هست. اگر بشر خوب شود، اگر زیردست مربی كامل قرار گیرد، می رسد به جایی كه خودش واقعاً عدالتخواه بشود، واقعاً عدالتِ جمع را بر منفعت فرد خودش ترجیح بدهد و همین طور كه زیبایی را دوست می دارد عدالت را دوست داشته باشد؛ بلكه عدالت، خودش از مقوله ی زیبایی است ولی زیبایی معقول نه زیبایی محسوس. بعد هم برایش دلیل می آورند، می گویند: در مكتب ما كه مكتب دین است، مطلب دلیل دارد: این كه شما می گویید بشر به حسب نهاد خودش عدالتخواه نیست و زور باید عدالت را به او تحمیل كند، یا می گویید عقلش باید برسد به جایی كه منفعت خودش را در آن بداند، یا می گویید [تكامل ] ابزار تولید [خودبه خود عدالت را برقرار می كند] ، ما مواردی به شما نشان می دهیم كه افرادی عادل و عدالتخواه بوده اند در صورتی كه منافعشان هم ایجاب نمی كرده است؛ بر خلاف منافع فردی خودشان، عدالت، ایده، هدف و آرزوشان بوده است، بلكه عدالت را در حد یك محبوب دوست داشته اند و خودشان را فدای راه عدالت كرده اند. اینها نمونه های بشرهای كامل در عصرهای گذشته بوده اند. این نمونه ها نشان داده اند كه بشر را می توان در مسیر عدالت انداخت تا آن طور بشود؛ حال اگر در حد آنها نشود ولی نمونه ی كوچكش می تواند بشود. علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) خودش یك نمونه ای است كه همه ی این فلسفه ها را باطل می كند؛ علی و دست پروردگان علی و عده ی زیادی از افراد بشر كه در تمام دورانها بوده اند. حال وقتی ما مثال به حضرت امیر (علیه السلام) می زنیم شاید در بعضی اذهان می آید كه علی یك فرد منحصر است. نه، اینجور نیست. الآن هم در میان متدینینِ واقعی افراد بسیار زیادی هستند كه عدالت را واقعاً دوست دارند، نهادشان با پیوند دارد و چه پیوندی! بشرِ دوره های آینده هم چنین خواهد بود. بسیاری از افراد بشر خیال می كنند كه مسأله ی ظهور (عجّل اللّه تعالی فرجه) یك امری است مساوی با انحطاط دنیا و بازگشت بشر به تقهقر. قضیه برعكس است، رُقاء فكری و اخلاقی و علمی بشر است، به حكم همه ی شواهد و ادلّه ای كه از دین به ما رسیده است. همان دینی كه موضوع ظهور حضرت حجت را و عدل كلی را برای ما ذكر كرده است اینها را هم ذكر كرده است. در حدیث اصول كافی است كه وقتی آن حضرت ظهور می كند خدای متعال دست خود را بر سر افراد بشر می كشد و عقل افراد بشر افزون می شود، فكر و عملشان زیاد می شود. وقتی كه وجود مقدس او ظهور می كند دیگر گرگ 🐺 و گوسفندی 🐑 در دنیا وجود ندارد، حتی گرگها با یكدیگر در صلح و صفا زندگی می كنند؛ كدام گرگها؟ آیا همان گرگهایی كه در بیابان زندگی می كنند؟ یا گرگهای افراد بشر؛ یعنی گرگ دیگر طبیعت گرگی ندارد، طبیعت گرگی از گرگ گرفته می شود. قبل از آنكه قسمتی از قرائن بسیار زیاد دیگری از وضع زمان حضرت را برای شما بخوانم، نكته ای را برایتان عرض بكنم:
مهدویت، یك فلسفه ی بزرگ جهانی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ كوشش كنید فكر خودتان را در مسأله ی علیه‌السلام با آنچه كه در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مسأله را به صورت یك آرزوی كودكانه ی یك آدمی كه دچار عقده و انتقام است درآورده ایم. گویی حضرت حجت علیه‌السلام فقط انتظار دارند كه كی خداوند تبارك و تعالی به ایشان اجازه بدهند كه مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت كنند یا شیعه را غرق در سعادت كنند، آن هم شیعه ای كه ما هستیم كه شیعه نیستیم. نه، این یك فلسفه ی بزرگ جهانی است، چون اسلام یك دین جهانی است، چون تشیع به معنی واقعی اش یك امر جهانی است. این را ما باید به صورت یك فلسفه ی بزرگ جهانی تلقی كنیم. وقتی قرآن می گوید: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّكْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ اَلصّالِحُونَ [1]، صحبت از زمین است، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد. ▫️اولاً امیدواری به آینده است كه دنیا در آینده نابود نمی شود. مكرر گفته ام كه امروز این فكر در دنیای اروپا پیدا شده كه بشر در تمدن خودش به مرحله ای رسیده كه با گوری كه خودش به دست خودش كنده است یك گام بیشتر فاصله ندارد. طبق اصول ظاهری نیز همین طور است ولی اصول دین و مذهب به ما می گوید: زندگی سعادتمندانه ی بشر، آن است كه در آینده است، این كه اكنون هست موقت است. ▫️دوم: آن دوره، دوره ی عقل و است. ← شما می بینید یك فرد سه دوره ی كلی دارد: _ دوره ی كودكی كه دوره ی بازی و افكار كودكانه است، _ دوره ی جوانی كه دوره ی خشم و شهوت است، _ و دوره ی عاقله مردی و پیری كه دوره ی پختگی و استفاده از تجربیات، دوره ی دور بودن از احساسات و دوره ی حكومت عقل است. اجتماع بشری هم همین طور است. اجتماع بشری سه دوره را باید طی كند. یك دوره، دوره ی اساطیر و افسانه ها و به تعبیر قرآن دوره ی جاهلیت است. دوره ی دوم دوره ی علم است، ولی علم و جوانی، یعنی دوره ی حكومت خشم و شهوت. به راستی عصر ما بر چه محوری می گردد؟ اگر انسان، دقیق حساب كند می بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت. عصر ما بیش از هر چیزی عصر بمب 💣 است (یعنی خشم) و عصر مینی ژوپ است (یعنی شهوت). آیا دوره ای نخواهد آمد كه آن دوره، حكومت، نه حكومت اساطیر باشد و نه حكومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ؟ دوره ای كه واقعاً در آن دوره و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حكومت كند؟ چگونه می شود كه چنین دوره ای نیاید؟! مگر می شود كه خداوند این عالَم را خلق كرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد، بعد بشر به دوره ی بلوغ خودش نرسیده یك مرتبه تمام بشر را زیرورو كند؟! پس مهدویت یك فلسفه ی بسیار بزرگ است. ببینید مضامینی كه ما در اسلام داریم چقدر عالی است! نزدیك ماه مبارك رمضان است، دعای افتتاح را موفق خواهید بود و در شبهای ماه مبارك رمضان خواهید خواند. قسمت زیادی از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد كه من همانها را می خوانم و دعای من هم همانها خواهد بود: 🤲 «اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْكَ فی دَوْلَةٍ كَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ» [ پروردگارا ما آرزو می كنیم و از تو می خواهیم زندگی در پرتوی یك دولت بزرگواری را كه «تُعِزُّ بِهَا الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ» در آنجا اسلام حقیقی را با اهل اسلام عزت خواهی بخشید و نفاقها و دورویی ها را از بین خواهی برد و ذلیل خواهی كرد. «وَ تَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلی سَبیلِكَ» این افتخار را به ما می دهی كه ما در آن دوره دعوت كننده ی دیگران به طاعت تو باشیم، راهنما و قائد و پیشرو دیگران در راه تو باشیم. 🤲 خدایا ما را از كسانی قرار بده كه در دنیا و آخرت مشمول رحمت و عنایت تو باشیم. 🤲 خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء كرامت قسم می دهیم كه ما را از كسانی قرار بده كه شایسته ی این آرزوی بزرگ بوده باشیم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . انبیاء/105. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
عدالت رهبری به نقل از اندیشکده آمریکایی کارنگی مدظله العالی در روز اول سال ۱۴۰۳ را اصلِ پیشرفت بیان کردند. به همین مناسبت بخشی از مقاله خوانش خامنه‌ای که توسط اندیشکده کارنگی نوشته شده منتشر می‌گردد: 🔻 "برای خامنه‌ای، اسلام و عدالت دو روی یک سکه و دو عنصر مهم جامعه، حکومت و سیاست خارجی ایران هستند. او از عدالت به عنوان «شعار اصلی و هدف اصیل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی» یاد می‌کند و مانند خمینی، اسلام را یک اساس و بنیانِ اجتماعی و سیاسی فراگیر می‌داند. چشم‌انداز او برای ایران «عادلانه»، چشم‌اندازی است که قوانین حقوقی و اجتماعی آن منعکس کننده اسلام، همراه با یک اقتصاد برابری‌طلب با حداقل اختلاف طبقاتی است."... "برای خامنه‌ای، جمهوری اسلامی ایران پرچمدار حکومت عادل است، باتوجه به این واقعیت که «سیاست‌های عدالت محور» مانند مخالفت با ایالات متحده و اسرائیل را علی‌رغم هزینه‌های احتمالی سیاسی و اقتصادی (تحریم‌ها و انزوا) دنبال می‌کند. او شکست را به پیروزی‌ای که از طریق بی‌عدالتی یا ظلم به دست آید، ترجیح می‌دهد." 📚 منبع: https://carnegieendowment.org/2008/03/10/reading-khamenei-world-view-of-iran-s-most-powerful-leader-pub-19975 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -