#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
از شیر غیر از شیر بودن بر نمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد در نمی آید
مثل تو در کل عرب دیگر نمی آید
تو حمزه ای سنگر شدی حتی پیمبر را
اسم تو تار و مار کرده کل لشگر را
@hosenih
وقتی که افتادی زمین دین هم زمین افتاد
پای تنت پیغمبر اکرم زمین افتاد
حتی امیرالمومنین محکم زمین افتاد
زهرا میان خانه از این غم زمین افتاد
مثله شدی یعنی عبا لازم شدی دیگر
بالاترین داغ بنی هاشم شدی دیگر
بالا تنت آمد همینکه خواهری جان داد
حرف عبا شد پا به پایش مادری جان داد
با روضه های ثانی پیغمبری جان داد
شمشیرها آمد علیِ اکبری جان داد
یک کوچه وا شد از روی مرکب سوار افتاد
کل حرم مثل علی به احتضار افتاد
@hosenih
آیات قرآن را روی سرنیزه ها بردند
سر را جدا بردند و پیکر را جدا بردند
کار جوانان شد علی را با نوا بردند
با چه عذابی نور را بین عبا بردند
عمه اگر بیرون نمی آمد پدر میمرد
بابا خودش در وقت تشییع پسر میمرد
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه
اسدالله دیگری حمزه
به خداوند، محشری حمزه
ای مُلقّب به سیّدالشهدا
حامی مُخلص رسول خدا
هم عمو هم برادرش بودی
همه جا یار و یاورش بودی
تو علمدار لشکرش بودی
جنگجوی دلاورش بودی
تا نظر بر سپاه می کردی
روزشان را سیاه می کردی
@hosenih
بین لشگر وجود تو لازم
بین میدان، حریف تو نادم
افتخار قبیله ی هاشم
می نویسم برای تو دائم
می نویسم کمال داری تو
مثل جعفر دو بال داری تو
بی سبب نیست این که "سرداری"
به علی رفته ای جگر داری
وقت حمله به سینه پر داری
همه دیدند که هنر داری
با دو شمشیر حمله می کردی
وَ دمار از همه در آوردی
مرحبا بر تو ای عموی رسول
که چنین شد سفید، روی رسول
با تو محفوظ چار سوی رسول
کم نگردید با تو موی رسول
کاش حمزه مدینه هم بودی
دور بیت الحزینه هم بودی
بیعتت با نبی چه دیدن داشت
اَشهدت آن زمان شنیدن داشت
عطر اسلام تو وزیدن داشت
رنگ بوجهل هم پریدن داشت
با کمانت سرش ز هم پاشید
از تو و نام حمزه می ترسید
ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما
اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند
@hosenih
در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت
اوّلین رکن پنج تن می خواند
روضه ی شاه بی کفن می خواند
ته گودال پیکرش افتاد
جلوی چشم خواهرش افتاد
جای خنجر به حنجرش افتاد
ناله ای زد وَ مادرش افتاد
یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم
یا بُنَیَّ قتیل عریانم
شاعر: #محمد_فردوسی
@ghararenokary
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
منکه عبد عبید سبحانم
جان نثار رسول قرآنم
اولین سید شهیدانم
من علی را ولی حق دانم
به پسر عمِ خود علی سوگند
او دمِ مرگ زد بمن لبخند
منکه بهر قریش درد سرم
نیست یکذره ترس در جگرم
به رسول خدا اگر سپرم
سایه ی مرتضاست روی سرم
هر چه دارم من از علی دارم
پیرم و بر سرم ولی دارم
@hosenih
علی آقای انبیای خداست
بر و بازوی مصطفای خداست
شیر هر بیشه مرتضای خداست
از ازل حیدر آشنای خداست
او به دور نبی به صحن اُحد
من به گِردِ علی ز خو بیخود
مِیسره، مِیمنه چه غوغا بود
وسطِ معرکه مرا جا بود
چشم من گرچه سوی طاها بود
ذکر من نام پاک مولا بود
آنکه قلب مرا هدف بگرفت
هدفش را شهِ نجف بگرفت
نبضِ من داشت با علی میزد
قلب من ذکر یاعلی میزد
نفَسم مرتضی علی میزد
بر عدو ضربه را علی میزد
هر سری را ز خصم میچیدم
ما رَمَیت اِذ رَمَیت میدیدم
منکه از عشق منجلی بودم
مستِ نورِ سینجلی بودم
محوِ جنگیدنِ علی بودم
چون نبی، عاشقِ ولی بودم
سینه ام را شکافت سرنیزه
قلبِ من هم شتافت بر نیزه
هر که قصدِ تهاجمِ ما داشت
خوفِ شمشیرِ شیر حق را داشت
هو هوی مرتضی چه غوغا داشت
وسطِ معرکه مصلا داشت
"لا فتی" چون شعار سبحان شد
صوت "اِلّا علی" نمایان شد
هر که را طینت علی باشد
قسمتش محنت علی باشد
عاقبت وصلت علی باشد
روزی اَش رویت علی باشد
جان چو میرفت از گِل و طینم
آمد آخر علی به بالینم
□ □ □
میگذارد ز لطفِ دلجویش
سرِ هر کشته را به زانویش
من بمیرم، مقابلِ رویش
سر بریدند ماهِ نیکویش
شمرِ ملعون که روی سینه نشست
رَاسِ مظلوم، روی نیزه نشست
@hosenih
پیکرم مثله شد، ولی آخر
پوششم شد عبای پیغمبر
جسدم را ندید اگر خواهر
مانعش بود حضرت کوثر
کاش مادر کنار دختر بود
مانع دیدنِ برادر بود
زینبش چونکه بی برادر شد
شاهد پاره پاره پیکر شد
بوسه گاهش بریده حنجر شد
وای از آن دم که صیدِ معجر شد
عصمت الله در اسارت بود
کار نامحرمان جسارت بود
شاعر: #محمود_ژولیده
@ghararenokary
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
امامزادهی ری ملک واجب التعظیم
سلام قبلهی شهرم سلام عبدالعظیم
@hosenih
سلام ما به حسینی ترین حسینیه
سلام بر حرمت اولین حسینیه
نوشتهاند که از روزگار غم دیدید
روایت است شما هم هزار غم دیدید
روایت است به نَقلی که نالهها کردی
حسین گفتی و رِی را تو کربلا کردی
غریب شهر پُراز غربتِ مدینه شدی
روایت است که مسمومِ زهرکینه شدی
تو زهر خوردی آتش به سینهات انداخت
به خاک رِی نه به خاک مدینهات انداخت
شبیه جد خودت شعلهور شدی آقا
غریب بودی و خونین جگر شدی آقا
شبیه جدت خودت نه که او شبیه نداشت
تو داشتی و شبیهت حسن ضریح نداشت
@hosenih
ضریح داری و پیر کرم ندارد آه
هنوز جد غریبت حرم ندارد آه
شاعر: #حسن_لطفی
@ghararenokary
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر
بخوانم از علمدارِ سرافرازان "سیف البحر"
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر
@hosenih
پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت
نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر
اگر احمد نمیشد خاتم پیغمبران حتما
جناب حمزه میشد بعد از او پیغمبری دیگر
اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد
بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر
و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده
ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر
همه با غرش شیر رسول الله افتادند
نماند از رقص شمشیرش توان لشگری دیگر
سراپا بود سمعا طاعتا در نزد فرمانده
نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگر
"به پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست "
ببین از نسل حمزه لشگر نام آوری دیگر
جگرخواران موصل با دو چشم خویش میبینند
به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر
دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد
نماند بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر
هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه!
شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر
از آن قد و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال
نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر
اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم
گریزی میزنم اما به سوی پیکری دیگر
بر احوال صفیه گرچه میسوزد دلم اما
بسوزد بیش از اینها دل برای خواهری دیگر
بدم می آید از دشنه بدم می آید از نیزه
ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر
@hosenih
خدایا در دل غم ها نگاه خواهری تنها
اسیر خنجر کندی نبیند حنجری دیگر
اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید
ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر
شاعر: #علیرضا_خاکساری
@ghararenokary
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
عمریست سایه ات به سرم سیدالکریم
آقای جود و لطف و کرم سیدالکریم
داری ضریح و صحن و حرم سیدالکریم
در دست توست بال و پرم سیدالکریم
من جلد این حریمم و جایی نمی روم
در صحنتان مُقیمم و جایی نمی روم
@hosenih
آقاسلام، ای حرمت قبله گاه من
دلتنگ کربلایم و اینجا پناه من
بر گنبد و ضریح قشنگت نگاه من
شکر خدا که می گذرد سال و ماه من...
...در زیر سایه ی کرمت، ایهاالکریم
قربان جد بی حرمت، ایهاالکریم
اینجا شلوغ؛ خاک بقیع بی برو بیاست
اینجا چقدر زائر و آنجا چه بیصداست
اینجا رواق و ماذنه و گنبدِ طلاست
آنجا خراب و ساکت و ویران، پر از بلاست
وقتی میان صحن شما سینه میزنم
انگار بین کرببلا سینه میزنم
شبهای جمعه مرقدتان باصفاتر است
دل پر زده به کرببلا و کبوتر است
زهرا رسیده گوشه ی گودال و مضطر است
دعوا برای غارت و دزدیدن سر است
من گریه می کنم چقَدَر نیزه خورده است
عمامه ی به روی سرش را که برده است؟
@hosenih
آنقَدْر نیزه خورده، تنش زیر و رو شده
با چکمه ای که زد، بدنش زیر و رو شده
سنگی زدند بر دهنش، زیر و رو شده
با تیر و نیزه پیرُهنش زیر و رو شده
خنجر کجا، عقیق یمن... ساربان کجا
زینب کجا و خولی و شمر و سنان کجا...
شاعر: #علی_میرحیدری
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
@hosenih
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
@hosenih
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
▪️
▪️
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
شاعر: #بردیا_محمدی
@ghararenokary
#شعر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
گنجشک آستانه همای سعادت است
جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است
دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم
بخشش در این حریم عجب نیست عادت است
اینجا بهشت سینه زنان محرّمی ست
کرب و بلای کشور دین و سیاست است
بوی بقیع می رسد از هر رواق تو
این بارگاه مَرهم زخم ولایت است
شبهای جمعه بوی خوش سیب می رسد
باور کنید فاطمه گرم زیارت است
تفسیر ری نی و می و اشک است و بی کسی
ری حکم نی نشینی ُّو سنگ و قرائت است
قاریِّ روی نی هدف سنگ و خیزران
ناموس حق مسافر بزم جسارت است
اشک رقیّه می چکد و ذکر العجل…
آوای هر خرابه نشین تا قیامت است
🔸شاعر: حسین ایمانی
@ghararenokary
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام
#اعلام_برنامه
#روضه
#وا_حمزتاه
#شهید_الداغی
#سید_علی_حسینی_تبار
#هیئت_شهدای_مدافع_حرم_رودسر_گیلان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
تقدیم به شهید والامقام #حمیدرضا_الداغی
مدیون تمام شهدا ایران است
خون تو هنوز هم بلاگردان است
از هر سر کوچه رد شوی میبینی
این شهر پر از عطر جوانمردان است
✍ #حسین_جعفری
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام
#اعلام_برنامه
#روضه
#شهادت_حضرت_حمزه
#وفات_عبدالعظیم_حسنی
#سید_علی_حسینی_تبار
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
از شیر غیر از شیر بودن بر نمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد در نمی آید
مثل تو در کل عرب دیگر نمی آید
تو حمزه ای سنگر شدی حتی پیمبر را
اسم تو تار و مار کرده کل لشگر را
وقتی که افتادی زمین دین هم زمین افتاد
پای تنت پیغمبر اکرم زمین افتاد
حتی امیرالمومنین محکم زمین افتاد
زهرا میان خانه از این غم زمین افتاد
مثله شدی یعنی عبا لازم شدی دیگر
بالاترین داغ بنی هاشم شدی دیگر
بالا تنت آمد همینکه خواهری جان داد
حرف عبا شد پا به پایش مادری جان داد
با روضه های ثانی پیغمبری جان داد
شمشیرها آمد علیِ اکبری جان داد
یک کوچه وا شد از روی مرکب سوار افتاد
کل حرم مثل علی به احتضار افتاد
آیات قرآن را روی سرنیزه ها بردند
سر را جدا بردند و پیکر را جدا بردند
کار جوانان شد علی را با نوا بردند
با چه عذابی نور را بین عبا بردند
عمه اگر بیرون نمی آمد پدر میمرد
بابا خودش در وقت تشییع پسر میمرد
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
السلام علیک یا جعفربن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
🔹بارگزاری اشعار و نوحه های شهادت امام صادق علیه السلام
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات
دلم هوای تو کرده، هوای آمدنت
صدای پای تو آید، صدای آمدنت
بهار با تو بیاید به خانهی دل ما
سری به خانهی ما زن، صفای آمدنت
هنوز مانده به یادم که مادرم میخواند
زمان کودکیام قصههای آمدنت
حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت
چقدر وعدهی وصل تو را به دل بدهم؟
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت؟
نیامدی و دلم را شکستی ای مولا
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
✍ #محسن_عرب_خالقی
@ghararenokary
#امام_زمان_عج_مناجات
اینچنین احساس کردم بین رؤیا بارها
میزنم بوسه به دست و پایت آقا بارها
خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها
با چنین وضعِ وخیم و رو به قبلهبودنم
حال و روزم را شدی هر روز، جویا بارها
ای طبیبی که به دنبال مریضت میروی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها...
... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است
شد حجابِ دیدگانم حُبِّ دنیا بارها
این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کردهام امروز و فردا بارها
چشمپوشی از گناهان معنیاش این است که
با تغافل میکنی با من مدارا بارها
کِشتی اُنسِ مرا طوفانِ شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب میشود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»
بارهایم را خریدی، ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها
✍ #محمد_فردوسی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست!
غیر مُشتی کبوترِ خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
بغضهایم کجا دخیل شوند؟!
پس ضریحت کجاست آقاجان؟!
روضهخوانها چرا نمیخوانند؟!
گریهها بیصداست آقاجان
گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابهپای کبوترانِ شما
کاش میشد که دانهای گیرم
امشب از دستِ مهربان شما
حرفِ گلدسته را نباید زد
تا حسودانِ شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
درمدینه همه طلبکارند!
حیف آن چاهها که حیدر کَند!
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن همه محبتها
این مدینه چه خوب جبران کرد!
کاش ایران میآمدی آقا
نزد ما اهلبیت محترمند
پیر مظلوم بی حرم، اینجا
پسران تو صاحبِ حرمند
کاش ایران میآمدی آقا
مُلک ری قبلهی ولا میشد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهدالصادقی بنا میشد
کاش ایران میآمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطر یاس عبایتان را داشت
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش رأفت و حیا دارند
ریسمان دست هم نمیبندند
همه دلهای با صفا دارند
کاش ایران میآمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیرِ
عدهای نانجیب افتادید
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمیدارند
کاش ایران میآمدی آقا
نوکریِ تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت از مجلس شرابی نیست
✍ #وحید_قاسمی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
باز هم کوچه و یک لشکر بی عمامه
باز افتاده وسط حیدر بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سر بی عمامه
سالها پیش، علی را به میان آوردند
حال افتاده میان، جعفرِ بی عمامه
باز این بیت پر از زخم، همین بیت کبود
میکند گریه در آن محشر بی عمامه
کوچه وصل است به گودالِ پر از خنجر و خون
کوچه وصل است به یک حنجر بی عمامه
زیر شمشیر به آن جد غریبش میگفت:
به فدایت شوم ای مضطر بی عمامه
ارباً ارباست دلم مثل غزلهای فرات
ارباً ارباست چنان اکبر بی عمامه
گفت ای تیر سه شعبه تو چه کردی که چنین
مانده بر دست خدا اصغر بی عمامه؟
گفت ای تیغ چه کردی تو که پرپر میزد
ساقی تشنهلبِ پرپر بی عمامه؟
السلام ای نفس سوختهی کرببلا
السلام ای سر خونین، سر بی عمامه
به فدای تن سُمکوبِ پر از خاک و شِنات
به فدای دلت ای سرور بی عمامه
کاش جای تو سر از پیکر من میبردند
جد مظلوم من، ای رهبر بی عمامه
✍ #ایوب_پرندآور
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
مباد آن كه عباي تو يك كنار بيفتد
ميان راه، تن تو بي اختيار بيفتد
تو را خميده خميده ميان كوچه كشيدند
كه آبروي نجيبت از اعتبار بيفتد
دگر غرور تو را چاره جز شكستهشدن نيست
اگر محاسن تو دست اين سوار بيفتد
توقع اثري غير آبله نتوان داشت
مسير پاي برهنهت اگر به خار بيفتد
چه خوب شد كه لباست به ميخ در نگرفت و
چه خوب شد كه نشد پهلويت ز كار بيفتد
اگر چه سوخت حريمت، ولي نديد نگاهت
ز گوش دختركان تو گوشوار بيفتد
هنوز هم كه هنوزست جلوههاي تو جاريست
كه آفتاب، محالست در حصار بيفتد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمهشب مرا
آن جا یزید و چوبِ تر و تشتِ زر نداشت
از کودکانِ لرزه به پیکر فتادهام
یک تن امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده خانه سوختن
سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر
گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
✍استاد #علی_انسانی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
حتی قلم ز شرح چنین غصه قاصر است
قبر امام تولیتش دست کافر است
حین قدم زدن به امامت سلام کن
کمتر بایست! زائر این خاک عابر است
ما شیعهی حلاوت یک قال صادقیم
نَقل حدیث اوست که نُقل منابر است
شیخ الائمه، عالم آل محمد اوست
یعنی یمی که یک نم از آن، علم جابر است
فرموده حضرتش که "نوحوا علی الحسین"
بانی گریه اوست اگر روضه دایر است
در شیوهی جسارت ابن ربیعها
نسل علی و فاطمهبودن مؤثر است
آتش، طناب، کوچه و مأمور بد دهن
دشمن چه در شکنجهی معصوم ماهر است
بانوی پا به ماه ندارد به خانهاش
حداقل از این جهت آسوده خاطر است
هرجا دری یا جگری سوخت شک نکن
آتشبیارِ شهر مدینه مقصّر است...
✍ #مرضیه_نعیم_امینی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست
بر روی قبرِ خاکیات، سنگِ مزاری نیست
کاشانهام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!
جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست
با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...
در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست
اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش
این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست
در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه
ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست
غصه نخور، این دود میخوابد، خدا را شکر...
پشتِ دَر این خانه یار بارداری نیست
شیخ و بزرگ شهر را وقتی که میافتد
ضربه زدن با تازیانه افتخاری نیست
روی سفیدت از چه رو اینقدر سرخ است؟!
برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست
افتادهای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست
حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست
خاکی شده پیشانیات اما به رخسارت
از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست
عمامهات افتاده از روی سرت اما
دورت برای غارتت، داد و هواری نیست
روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو
بالاسرت، در انتظارت نیزهداری نیست
✍ #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#شهادت_امام_صادق_ع
دردود وشعله ها چِقَدَرتار دیده ام
اهل وعیال خود همه را زار دیده ام
پای برهنه دروسط کوچه میروم
خودرامیان لشکراغیاردیده ام
حتی نشد عبابه سره دوش خودکشم
بس ناسزا ز دشمن غدار دیده ام
قامت خمیده دروسط کوچه میروم
خودراچنین به حالت انظار دیده ام
بشکسته شدتمام غرورم به کوچه ها
بادست ِبسته خود وسط نار دیده ام
زدآبله تمامي پایم دراین مسیر
چون عمه پای خود وسط خار ديده ام
دیگرنرفت میخ دره خانه درتنم ...
دیگرنگشت شاهده مسمار دید ه ام
دیدم که آتش از درو دیوارشدبلند
آن سو تمام دخترکان زار دیده ام
جاریست جلوه های خدایی به خانه ام
درخانه ام همیشه رخ یاردیده ام
#آرمین_غلامی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
@ghararenokary
#شهادت_امام_صادق_ع
آسمان را کمی تکان بدهید
نیمه شب آمده اذان بدهید
لذت گریه در نماز شبِ
خودتان را به عرشیان بدهید
باهمین قدّ و قامتی که خم است
بین سجده به شهر، جان بدهید
پا شوید و کمی قدم بزنید
تا به این شعله ها امان بدهید
پا به سجاده ات گذاشته اند
جلوهء صبر را نشان بدهید
تا دخیل قنوت تان باشد
فرصتی هم به ریسمان بدهید
میشود هتک تان عذابِ علی
میخورد روضهء شما به علی
بیقرارم زحال محتضرت
از دل خون و چشمهای ترت
آن زمانی که می کشیدندت
درد آمد عیادت کمرت
شکر، وقت نفس نفس زدنت
زن و بچه نبوده دور و برت
وسط کوچه ها ترا کشته
خاطرات اسارت پدرت
گرچه شمشیر بر سرت دیدی
گذرت داده احمد از خطرت
بی عمامه صدا زدی که حسین
کاش می ماند عمامه ات به سرت
کاخ رفتی و این و آن نزدند
به لبت چوب خیزران نزدند
کاروانی در التهاب افتاد
دور دست همه طناب افتاد
سری افتاد از فراز سنان
چون عقیقی که از رکاب افتاد
آن گلویی که نصّ قرآن بود
دست آلوده ای خراب افتاد
شانه میکرد با وضو زهرا
گیسویی را که در شراب افتاد
چوب برداشت تا به لب بزند
با سکینه سپس رباب افتاد
عاقبت ماند روی آن لبِ خشک
جای چوبی که از شتاب افتاد
وای از چشم مست خیلی ها
معجر افتاد دست خیلی ها
#رضا_دینپرور
@ghararenokary
.
#چهار_پاره_مرثیه
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
دل دوباره به غم فرو رفته
یادِ غم های حضرت صادق
می نویسم من از غمِ آقا
می نویسم چنان دلِ عاشق
با غم و رنج و آه می گویم
از همه سر شکستگی هایش
از رئیس و مؤسس مکتب
از غم پَر شکستگی هایش
نه ضریحی به روی قبرش هست
نه حرم در مدینه اش دارد
او که شاگرد پروری می کرد
غصه و غم به سينه اش دارد
باید از حال بی قراری گفت
باید از ناله های او بنوشت
باید از زهر و سوزش جگرش
باید از غصه مو به مو بنوشت
شاید از بی کَسیش باید گفت
مثل حیدر میان کوچه ی تار
آن زمانی که بی عبا و رِدا
پشت مرکب دویده او بسیار
وای من شایدم زِ بزم شراب
یا که از طعنه های دشمن ها
یا که زآن حرفا که می گفتند
در اِزای سلامِ آن آقا...
وای من شاید از شراره کین
که به جانش فِتاده دشمن او
که دلش را به تاب اَفکنده
پُر زِ خاک و شراره شد تن او
یا که از بچه هاش باید گفت
که غمین و چه دل شکسته شدند
زانوی غم بغل گرفته همه،
گوشهی خانه زار و خسته شدند
گر چه آتش به خانه اش اُفتاد
گر چه شد موسفید شهرِ غریب
کِی ولی دخترش اسارت رفت؟
کِی شده قتل او فجیع و عجیب
می نویسم که او کفن شده است
می نویسم که پیکرش شد خاک
کِی شده جسم او به طرزِ قفا؟
کِی شده پیکرش به خنجر چاک؟
نوحه خوانِ حسین بود اما..
بدنش چون حسین پاره نبود
گفت نوحوا علی الحسینِ شهید
زخمِ او کمتر از ستاره نبود
نوحه خوانِ حسین بود اما..
رأس او روی نیزه ها نشده
دستِ آخر غروب خواهر او
از اسیرانِ کربلا نشده
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
@ghararenokary
.
#شهادت_امام_صادق_ع
حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری:
آیههای احمدی را با حدیث جعفری
حرف او عشق است، فهمش را به عاشق میدهند
صادقان، دلهایشان را دست صادق میدهند
مالکیها، شافعیها، خوشهچینانش همه
سیدِ طاووسها، طاووس بُستانش همه
شیخها، علامهها، طفل دبستانش همه
گردنافرازانِ دانش، گَرد میدانش همه
جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما
از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما
لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها
علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها
نور، مجرم بود اما، در نظام کورها
ترس میانداخت حقش، در دل منصورها
در هراساند از وجودش، چون که میدانند کیست
حجتاللهی که جوشان در رگش، خون علیست
باز از این کوچه، امام دیگری را میبرند
باز هم با دست بسته، حیدری را میبرند
باز هم تنها، غریب مادری را میبرند
پا برهنه، سیدی را، سروری را میبرند
نسبتی خورشید را، با نیمهشب بردن نبود
حق پیر آسمانیها، زمین خوردن نبود
روضه جانفرساست، آخر از زبان کوچه است
باز معصومی، پریشان در میان کوچه است
پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است
با طنابی بر دو دستش، روضهخوان کوچه است
در مدینه تا که مینوشد چنین جام بلا
بر مشامش میرسد هر لحظه بوی کربلا
امشب اینجا جلوهای از خیمههای کربلاست
باز آتش، شعلهور در خانۀ آل عباست
حضرت شیخالائمه در میان کوچههاست
گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست
روضهای جانسوز در این واژههای ساده است
شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است
خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد
یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد
پر کشم با قالَ صادقها و باقرها، نشد
شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد
بر خلاف زندگیِ از خطا آکندهام
صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمندهام
دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم
صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم
مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم
روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم
مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند
در تنور غیبت، آن مردان که میباید شدند
مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهماند
هم جوانمردند و هم همدرد درد عالماند
غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هماند
با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکماند
دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است
صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است
#قاسم_صرافان
@ghararenokary
#روضه_جانسوز_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#و_عبرت_از_تاریخ_آن_حضرت_علیه_السلام
وقتِ ناله ست و آهِ طوفانی
فرصتِ گریه های بارانی
وقتِ تکرارِ چند جمله شده
باز بر بیتِ وحی حمله شده
خاطراتِ هجوم تازه شدند
واردِ خانه بی اجازه شدند
باز دیوار و در، سپس آتش
ریخت بر هم کسی مناجاتش
دود و آتش دوباره شعله کشید
وسطِ کوچه کارِ قبله کشید
وای از اِزدحام، در کوچه
شد قنوتِ امام، در کوچه
قلبِ دین را دوباره افسردند
رهبری را ز خانه میبردند
سَرورِ شیعه در اسارت شد
سخت دشمن پیِ جسارت شد
باز در ریسمان، دو دستِ ولی است
صادقِ فاطمه، شبیهِ علی است
شد دوباره امامِمان بی یار
بی عبا، بی عمامه، بی دستار
روضه تکرار شد دوباره چرا؟
او پیاده، عدو سواره چرا؟
پیرِ هفتاد ساله، جا میماند
پا برهنه، سه ساله را میخواند
گرچه، اُمُ الائمه را خوانده
زیرِ سمّ ستور کِی مانده
اهلِ بیتش به سرزنان، اما
کس نزد تازیانه بر آنها
هتکِ حرمت ز او فراوان شد
لیک آخر، رها ز عدوان شد
بود اگر ناله ی حزینه ی او
نَنِشستند روی سینه ی او
نَرُبودند کهنه پیرهنش
نشده هیچ نیزه در دهنش
بود اما شبیهِ جدِ غریب
بی مددکار و بی معین و حبیب
با وجودیکه بود گِرداگِرد
پای درسش، هزارها شاگرد
هیچکس یاری اَش به او نرسید
در گرفتاری اَش به او نرسید
آنهمه گفته بود، از تاریخ
از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ
گفته بود از امامِ کَت بسته
از تهاجم، به مادری خسته
گفته بود از سقیفه و شورا
از علی، تا امامِ عاشورا
گفته بود از حرامیانِ سخیف
از نظر، بر مخدراتِ شریف
گفته بود از غمِ پس از گودال
از خیام و ربودنِ خلخال
باز هم ماند این ولی تنها
مثلِ مظلومِ دین علی تنها
عبرت امروز هم همانگون است
کربلا، کربلای گردونَ است
چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما
کربلا هست و درسِ عبرتِ ما
بشنو از مکتبِ سلیمانی
حرف حق از لبِ سلیمانی
ای عزیزان من، حرم اینجاست
دوستان! اَرضِ محترم اینجاست
این زمین در خودش حرم دارد
این حرم صاحبِ کرم دارد
این دیار از شلمچه تا به دمشق
صد هزاران شهید داده ز عشق
طاعت از رهبرِ جمارانی
هست تا سید خراسانی
نگذارید او شود تنها
در میانِ هجومِ دشمن ها
امتحانی سترگ در پیش است
پس جهادی بزرگ در پیش است
جبهه را میتوان به دست و زبان
یار باشیم تا امامِ زمان
تا ظهور این جهاد، تمرین است
درسِ عبرت ز روضه شیرین است
همه جا غرقِ روضه باید شد
تا سفیر حسین، شاید شد
خطی از انتظار باید داد
روضه را انتشار باید داد
یارِ مهدی ببین که چون گِریَد
همچو او جای اشک، خون گِریَد
ایکه گویی حسین نعم الامیر
زینبِ او هنوز مانده اسیر
#حاج_محمود_ژولیده
@ghararenokary