#امام_باقر_زمینه
#زمینه
مدینه از غصه شده امشب
کرب و بلای حضرت باقر
فاطمه تو بقیع به پا کرده
بزم عزای حضرت حضرت باقر
فدای غربت و صبر و ، فدای قبر ویرونش
بیا خون گریه کن ای دل ، برای قلب پر خونش
غریب آقا غریب آقا غریب آقا غریب آقا
.............
ندیده دیده ای تو این عالم
مصیبتایی که آقا دیده
مثل رقیه توی شهر شام
رو خاکای خرابه خوابیده
میون اون همه غصه
دلش رو این محن آزرد
رقیه نیمه شب پیش
سر پر خون بابا مرد
..............
توی چشاش دنیایی از رازه
غم دلش نداره اندازه
از خاطرش نمی ره این صحنه
زدن به اسبا نعلای تازه
نمی ره یادش این داغ و ، چه غوغا بود دم گودال
به زیر سم مرکب شد ، تن جدش حسین پامال
..............
به کودکی میون شهر شام
غربت و بی کسی فزون دیده
غرقه به خون لبای جدش رو
ز ضربه های خیزرون دیده
یه عمره روضه می خونه
دلش لبریز فریاده
که محرم هاشو آوردن
میون مجلس باده
#علی_سلطانی
@ghararenokary
#امام_باقر_زمینه
#امام_باقر_شور
#زمینه
#شور
عزیز زهرا منم
میسوزه جون و تنم
از سوز زهر جفا
نفس نفس میزنم
تو سینه کوه غمه
شکسته بال و پرم
چشام به در مونده و
منتظره مادرم
یاد زهرا کنم زیر لب زمزمه
السلام علی امنا فاطمه
یاغریب یاغریب یا امام باقر
غصه برای منه
گریه دوای منه
یه عمریه مونسم
اشک چشای منه
اون همه درد و بلا
محاله یادم بره
یه لحظه کرببلا
محاله یادم ببره
جدمو میزدن گوشه ی قتلگاه
فرقه بالسیوف فرقه بالرماح
یاغریب یاغریب یاحسین یاحسین
یه شاهِ خونین بدن
یه کشته ی بی کفن
هنوز توی گوشمه
العطشِ جدِ من
زخمای روی تنش
محاله یادم بره
غارت پیراهنش
محاله یادم بره
جدمو میزدن پیش چشمای ما
فرقه بالخشب فرقه بالعصا
یاغریب یاغریب یاحسین یاحسین
یه عمره تو نوبتم
منتظره دعوتم
الهی زودتر بشه
کرببلا قسمتم
نذر عزای توعه
اشک چشام یاحسین
بازم میشم زائرت
با یه سلام یاحسین
رو به سمت حرم میگم از دور آقا
السلام علی ساکن کربلا
یاغریب...
#عبدالزهرا
@ghararenokary
#امام_باقر_زمینه
#زمینه
یه عمره که گریونی با آه سینه سوزت
گریه بـرا عاشـورا شده کار هر روزت
جاریه سیل اشکات به روی صحن گونت
مجلس روضه خونی میگیری توی خونت
بار غــم رو دلت سنگینه
غصه هات از غم دیرینه
قلبمون تو عزات غمگینه
هرچی ما میگیم تو با دو چشمت دیدی
پای بـه پای نی سینــه زدی بـاریدی
*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بــامو) ۲
...
بادرد و آه و ناله روز و شبت سرمیشه
تاشیرخواره میبینی دوچشم تو ترمیشه
با یه دلِ پرحسرت روضه میگیری هرسال
زینب و موجی از خون یادت نرفته گودال
مثله بغضِ پر از فریـادی
وقتی که از نفس افتادی
با غم کـربلا جــون دادی
داری میسوزی برای مشکِ سقا
گریـه میکنی بـه یادِ اشک سقا
نمیره از یادت...
آتیش خیمه ها رو
ناله ی بی صدا رو
روضه ی کـربلا رو
*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بامو) ۲
...
هنوز جلو چشماته شلوغیه تو بازار
خاطره های اونروز روحتو میده آزار
هنوز سر رونیزه داره میشه کابوست
نامحرمارو دیدی دور و بـرِ ناموست
بـی کسی تو رو تا دیـدن
به حال و روز تو خندیدن
دور تو کف زدن، رقصیدن
دیدی غارت گوشواره و خلخال و...
دیـدی سوختـن دامنای اطفال و ...
نمیره از یادت...
غـروب تلخ غــارت
خــرابـه و اسـارت
بی حرمتی،جسارت
*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بامو) ۲
#روحالله_نوروزی
#محمد_حسن_بیات_لو
@ghararenokary
#امام_باقر_نوحه
#نوحه
من وارث غمهای کربلایم
از کودکی در محنت و بلایم
چکد اشکم زعین بهر جدم حسین
دیدم به چشمان پر ازخون
جسم عزیزم گشته گلگون
..............
نماز عمه را نشسته دیدم
پیشانی جدم شکسته دیدم
کشیدم برملا رنج و داغ و بلا
شنیده ام با دل سوزان
بر روی نیزه صوت قرآن
..............
زهر جفا دادی دگر نجاتم
کی می رود از یاد خاطراتم
چوب و طشت طلا راس خون خدا
برده دگر تاب و توانم
در بین دشمن محرمانم
..............
یک داغ، داده روز و شب عذابم
یادش نموده خون ، دل کبابم
بزم نامحرمان میان دشمنان
زینب کجا و شام ویران
همراه با خیل یتیمان
................
دیدم گلان را غ در نشانه
از ضربت سیلی و تازیانه
دشمن بی حیا غارت خیمه ها
جانم دگر بر لب رسیده
کی مثل من محنت کشیده
...............
دیدم که گردیده چو لاله پرپر
در بین خاک و خو ن فتاده اکبر
قاسم نوجوان ساقی تشنگان
ریزد زچشمانم ستاره
از داغ طفل شیرخواره
#علی_سلطانی
@ghararenokary
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها
ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها
از قال باقر است به ما هر چه که رسید
علم مُنَجمین و دوای طبیب ها
درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو
زانو زدند پای کلامت خطیب ها
آموزگار اول عیسی بن مریمی
خم گشته در برابر عِلمت صلیب ها
از کار ما گره بگشا، مضطریم ما
ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها
از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد
ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها
مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی
کشته تو را جسارت آن نانجیب ها
همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش
پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها
دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و
نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها
داغی شبیه شام غریبان نمی شود
بالا گرفت کار شرار لهیب ها
پنجاه سال رفته و اما نرفته است
از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها
پنجاه سال رفته و هر شب گریستی
بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها
#محمود_مربوبی
@ghararenokary
#امام_باقر_شهادت
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام
از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام
حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا
عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام
در منا آب گوارا دست زائر ها دهید
حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام
زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟!
من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام
شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام
بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام
خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام
کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام
یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام
آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام
آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام
چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است
آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام
خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام
یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من
عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام
با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ
عمۀ هم بازی ام را کنج ویران دیده ام
#محمد_جواد_شیرازی
@ghararenokary
#امام_باقر_شهادت
دیدم به دو چشم تر ای کاش نمی دیدم
بر خاک تن بی سر ای کاش نمی دیدم
از کودکی ام دایم غم دیدم و رنج و درد
یک کوه بلا یکسر ای کاش نمی دیدم
باسنگ و سنان و تیر با چوب و عصا،شمشیر
زد خصم برآن پیکر ای کاش نمی دیدم
دیدم که چسان قاتل بیرون شده از مقتل
در دست گرفته سر ای کاش نمی دیدم
از دور خودم دیدم می دیدم و لرزیدم
خون می چکد از حنجر ای کاش نمی دیدم
تنها نه فقط خلخال بردند ز پای طفل
بردند ز سر معجر ای کاش نمی دیدم
دیدم به سر نیزه هجده نی و هفده سر
ای وای سر اصغر ای کاش نمی دیدم
از حلق نمی شد جا دیدم که زپهلو رفت
بر نی سر آب آور ای کاش نمی دیدم
تا قافله را بردند بازار یهودی ها
شد عمه ی ما مضطر ای کاش نمی دیدم
در گوشه ی ویرانه آن دختر دردانه
گردید چو گل پرپر ای کاش نمی دیدم
از بس که عدو سیلی زد بر رخ او؛ گردید
رویش چو رخ مادر ای کاش نمی دیدم
#محمود_اسدی_شائق
@ghararenokary