eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
800 عکس
53 ویدیو
113 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی دورم هنوز از روز و شب‌های شکوفایی سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم شب‌ها نمی‌خوابم بدون زنگ لالایی @hosenih دور از تو این شبها چه‌ها دیدم، نمیدانی! موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود آنقدر باریده شده چشمان دریایی دیروز پنهان بوده‌ایم از چشم نامحرم امروز گشته کاروان ما تماشایی من که ندیدم مادرت را، عمه می‌گوید پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی @hosenih آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر رفته رمق از دست و از پایم توانایی حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست با جانم امشب می‌کنم از تو پذیرایی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای سر در خون خضاب ای لاله ی خوشبوی من لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من زانوانت را نیاوردی سرم بی بالش است لا اقل بگذار امشب سر روی زانوی من @hosenih قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را کن تماشایم ولی بابا ! نپرس از موی من برنمی دارم سرت را چون برایم مشکل است خورد شد با تازیانه هر دو تا بازوی من @hosenih اصلاً امشب من قراری می گذارم با خودت من به ابروی تو می گِریم تو بر ابروی من غصه ی من را نخور آنقدر محکم هم نبود جای سیلی ماند تنها چند شب بر روی من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای حال خرابم دو خط، دعا بفرست برای قلب مریضم کمی شفا بفرست هر آنچه از تو رسد کاملا به نفع من است هر آنچه میکِشدعشقت! بیا بلا بفرست همیشه خواستم از تو؛ که یا امام-حسین(ع) سلامی از منِ بد جانبِ خدا بفرست @hosenih نشسته پشت درِ خانه ات مریض ِ گناه نگاه کن به دلم! جرعه ای دوا بفرست میانِ خانهٔ قبرم بیا قدم بگذار به روی سنگ لحد، خاک کربلا بفرست تویی که باب نجاتی بگو که: یاعباس(ع) برادر از درِ رحمت فقط گدا بفرست @hosenih شنید حاجت دل را و گفت أبوفاضل(ع) برای رزق شهادت رقیه(س) را بفرست ** همان سه ساله که میگفت در دلش به پدر برای دختر خود معجرِ عزا بفرست نفس ندارم و بابا گرسنه ام به خدا برای اهل خرابه کمی غذا بفرست! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو @hosenih هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش شده شبیه پر و بال دخترت پر تو چقدر سنگ رسیده برای پابوست چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو میان جام شراب یزید دیدم که نبود فاصله ای با سر مطهر تو من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو @hosenih شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم گرفت دست مرا دستهای خواهر تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه! کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه! دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگی‌ست می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه! از همان بدو تولد عاشقت گشتم حسین داستان عشق من با تو نبود افسانه؛ نه! @hosenih در طریق نوکری جُون است پرچمدار من نوکری را میدهم بر منصب شاهانه؟ نه! من گدایی میکنم از تو فقط یک چیز را... از تو میخواهم نگاهت را و آب و دانه نه! فیض اشک من فقط با چای بعدش کامل است هست جز فنجان چای روضه ات پیمانه؟ نه! @hosenih اربعینم لنگ امضای رقیه مانده است کار من حل می شود بی اذن آن دُردانه؟ نه! ** با گلایه گفت: پیش من بیا بابای من به کلیسا سرزدی اما به این ویرانه نه! تو همیشه موی من را شانه می کردی پدر خوب میدانم که این دفعه نداری شانه؛ نه! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دیدی چٍقدَر زدند من را؟ در کلّ سفر زدند من را هر وقت شکست چوبٍ نیزه با تیر و سپر زدند من را @hosenih بابا، جلوی رباب عمداً با تیرِ سه پر زدند من را دارم اثری ز تازیانه بر کتف و کمر... زدند من را یک زجر بسم نبود انگار هفتاد نفر زدند من را ما بعد تو خواب هم نداریم شب تا به سحر زدند من را دور و بر ما شلوغ کردند در بین گذر زدند من را پهلوم شکست لحظه ای که بر کوبه ی در زدند من را صد بار به سنگِ روی دیوار با صورت و سر زدند من را دیدند یتیمم و اسیرم دختر وَ پسر زدند من را گهگاه برام گریه کردند با دیده ی تر زدند من را بدجور دلم شکست، وقتی پیش تو پدر، زدند من را ایامِ کنار تو چه خوش بود انگار نظر زدند من را دور سر تو شراب خوردند آتش به جگر زدند من را @hosenih با چوب لب تو را شکستند بر سینه شرر زدند من را آثارِ عمو نداشتن بود اینقدْر اگر زدند من را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمدی کنج خرابه آمدی اینجا چرا؟ آمدی حالا که مویم سوخته بابا چرا؟ کاش میشد بهتر از رأست پذیرایی کنم آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ @hosenih دیده ام را آسمانی پر ستاره فرض کن من پیاده زجر را بابا سواره فرض کن من تو را با دست بی انگشت و انگشتر تو هم گوش هایم را بدون گوشواره فرض کن بعد تو آنها که جا ماندند با هم آمدند بعد تو تازه مصیبت های ما آغاز شد تا که فهمیدند دستان عمو افتاده است تازه پاهای حرامی ها به خیمه باز شد لحظه ای که زجر سمت گوش‌هایم چشم دوخت من همان ثانیه قید گوشوارم را زدم حال من را در همین حد هم بدانی کافی است چار زانو تا کنار رأس پاکت آمدم @hosenih دخترت تنها و بی کس دخترت زار و غریب در میان آتش کینه شبیه لاله سوخت آنچنان بر روی جسمم خارها گل کاشتند آنچنانکه لحظه شستن دل غساله سوخت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته کار عشق است که با آبله ی پا رفته در دل آتش کوچه، پی مولا رفته چقدر غربت این بچه به زهرا رفته هرکه می دید قدش را، به لبش زمزمه بود می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود به سرش, شوق وصال پدرش را دارد بوسه هم از لب او، دردسرش را دارد او خدا، دست دعا، چشم ترش را دارد اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد سر شب در دل او نور امید آمد و گفت ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت: @hosenih شب تاریک خرابه! سحرم می آید عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید دخترش هستم از او باخبرم می آید اشک شوق است به چشمان ترش می آید تا که او هست محال است مرا غم ببرد تازه او گفته قرار است مرا هم ببرد می شود عمه مرا باز تو دردانه کنی تو مرا ناز ترین دختر ویرانه کنی نظرلطف به بال وپر پروانه کنی شدنی بود اگر موی مرا شانه کنی دختر فاطمه ای فاطمه را یاری کن تا نبیند پدرم موی مرا کاری کند @hosenih من خجالت زده از روی به هم ریخته ام جای زخم است به ابروی به هم ریخته ام به همم ریخته گیسوی به هم ریخته ام عمه جان این تو و این موی به هم ریخته ام دوسه روزی ست به آشفتگی ام می خندند نا مرتب شده این زندگی ام، می خندند پدرم را که ببینم گله را میگویم درد جاماندن از قافله را میگویم گله ی پای پر از آبله را میگویم خنده ها کرد به ما، حرمله را میگویم گله ها دارم ازآن دست، که احساس نداشت آه از آن روز که این قافله عباس نداشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟! یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم @hosenih لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم برای من علی اکبر النگویی خرید اما به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟ یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم @hosenih در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاش اِمشب بود قَدری گیسوانم بیشتر تا کُنَم‌ فَرشِ‌ مَسیرِ میهمانم بیشتر از سَرِ بازار یِک هِدیه بَرای دیدَنَت... ...می خَریدَم، بود اَگَر قَدری زَمانَم بیشتر @hosenih این یَتیمی دَردِسرهای بَدی دارد پِدر من نمی خواهم دگر زِنده بمانم بیشتر اَهلِ ویرانه مَرا خِیلی تَحَمُّل کَرده اَند باعِثِ زَحمَت شُدَم، بَر عَمّه جانم بیشتر روز از گَرما مریضَم، تازه شَبها می شَوَد... ...دَر هَوای سَرد، دَردِ اُستُخوانم بیشتر چون نِمی خواهَم تو ناراحَت شَوی، ساکِت شُدَم! بینِ صُحبَت می شَوَد لُکنَت زَبانم بیشتر آن شَبِ غارَت هَمه دَر دود و آتَش سوختیم سوخت اَمّا موی من اَز خواهَرانم بیشتر @hosenih صُبح تا حرفِ کَنیز آمَد وَسَط، اُفتاد زود... ...لَرزه بَر جانِ هَمه، اَمّا به جانم بیشتر بَر لَبِ تو بوسه زَد هَم سَنگ هَم نِیزه وَلی عُقده دارِ بوسه های خِیزَرانم بیشتر شاعر: @ghararenokary
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم باز می آیی و رویت را تماشا میکنم میشود نازم کنی؟یک ذره نازم را بکش بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم @hosenih من‌ اگر خلخال پایم نیست آن را برده اند تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم این همه این ها مرا هرروز دعوا میکنند تو که هستی شمر را امروز دعوا میکنم دست های زبرشان آنقدر خورده بر رخم پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن بیخیال زجر،من کار خودم را میکنم! آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم گریه ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم @hosenih از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه ست هرچه مردم پشت من گفتند حاشا میکنم شاعر: @ghararenokary
زمینه؛ ماه همیشه پشت ابر نمی‌مونه.mp3
1.27M
علیهاالسلام 🔹ماه همیشه پشت ابر نمی‌مونه🔹 فکرشم نکن اصلاً، غصه‌شو نخوریا خوب می‌شه همین روزا، اثر کبودیا گوشواره‌م اگه گم شد، فدا سر تو بابا از وقتی، رفتی همۀ دار و ندارم با سیلی، صورتمو سرخ نگه می‌دارم بعد از تو، رو خاک خرابه سر می‌ذارم اون که می‌گفت تو آسمونت حتی نداری یه ستاره بیاد ببینه ماهم امشب اومد به دیدنم دوباره اومدی صفا اومد به ویرونه «ماه همیشه پشت ابر نمی‌مونه» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از خودت بگو واسه‌م، بابایی چه خبرا من شنیدم از عمه، که رفتی پیش خدا ماه آسمون من، تو کجا اینجا کجا؟ لب وا کن، که داره یه آرزو رقیه جون من، یه بار دیگه بگو: رقیه می‌دونم... بگو با همین گلو: رقیه یه بار دیگه بگو رقیه که آرزو به دل نمونم پیشونی‌مو ببوس و بازم بهم بگو عزیزِ جونم چاره‌ای به غیر صبر نمی‌مونه «ماه همیشه پشت ابر نمی‌مونه» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ راستشو بخوای بابا، دیگه طاقت ندارم فکرشم نمی‌کردم، بی‌تو دووم بیارم جون من اگه می‌شه، دیگه تنها نذارم می‌دونم، نوبتِ منه این دفعه بابا همراهت، می‌بری منو دیگه از اینجا من می‌رم، دنیا باشه واسه اهل دنیا عمه جونم منو حلال کن رقیه دیگه داره می‌ره دارم عموجونو می‌بینم می‌خواد منو بغل بگیره آسمون پشت سرش چراغونه «ماه همیشه پشت ابر نمی‌مونه» شاعر و نغمه‌پرداز: 🌐 shereheyat.ir/node/5577@ShereHeyat_Nohe @ghararenokary
زمزمه؛ کی فکرشو می‌کرد.mp3
1.75M
علیهاالسلام 🔹الهی بمیرم🔹 الهی بمیرم، چقدر غریبونه سفر کرد یه جوری سفر کرد، که عالَمی رو خون‌جگر کرد مگه می‌تونم، ببرم از یاد نیمه‌شب از رو ناقه افتاد هر دفعه می‌دید، تو رو، رُو نیزه گفتم ای وای رقیه جون داد ای وای، تو گوشمه هنوز صداش ای وای، ناله‌های بابا باباش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همین شب آخر، می‌گفت خواب بابامو دیدم می‌گفت توی خوابم، عمه به آرزوم رسیدم بغلم کرد و بغلش کردم همۀ غصه‌هام یادم رفت عمو عباسم، پیش بابا بود زخمای دست و پام یادم رفت ای وای، خرابه پر شد از صداش ای وای، سرت رو آوردن براش شاعر و نغمه‌پرداز: 🌐 shereheyat.ir/node/5561@ShereHeyat_Nohe
نوحه؛ بمان با حسین.mp3
1.01M
علیهاالسلام 🔹امشب را بمان🔹 شب غم گذشت، دمیده سحر دلم تنگ توست، بیا ای پدر «رواق منظر چشم من آشیانۀ توست کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست» بابا! بی‌تو شدم، من هر شب نیمه‌جان حالا که آمدی، یک امشب را بمان «یابن الزهرا حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگر سهم من، همین گریه‌هاست چنان مادرم، سلاحم بُکاست «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند» با اشک من شده، کاخ فتنه خراب نقش ظلمت شده، دیگر نقش برآب «یابن الزهرا حسین» شاعر و نغمه‌پرداز: 🌐 shereheyat.ir/node/5603@ShereHeyat_Nohe @ghararenokary
السلام علیک یا بنت الحسین یا رقیه سلام الله علیها «سری به نیزه بلند است در برابر زینب» خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را شاعر: @dobeity_robaey @ghararenokary
السلام علیک یا حسن بن علی علیه السلام السلام علیک یا بنت الحسین یا رقیه سلام الله علیها سرمه به چشمای دلبرت زدی چه حنایی به مویِ سرت زدی دیگه ناامید شدم بیای پیشم... چه عجب! سری‌ به دخترت زدی @ghararenokary دمِ صبحی وقت بذل رحمته بودنت کنار من یه نعمته این بهم‌ریختگیِ لبت بابا... کار خیزرانِ بی مُرُوَّته قصه ی غصمو می کنم مرور تو رو میدیدم ولی از راهِ دور خودمونیم..،در گوشِ من بگو دامنم بهتره یا کنج تنور اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو چیزایی توو کوفه دیدم که نگو پیرمرده به بابات چیا می گفت... حرفای بدی شنیدم که نگو حُرمت قافله پای دین می ریخت چه عرق‌ها عمو از جبین می ریخت حرمله رباب‌ِ تو دق داده بود... پیش چشمش آب‌و رو زمین می ریخت دیگه فک کنم دعام نمیگیره روسری هیشکی برام نمیگیره خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت سنجاقِ سر به موهام نمیگیره شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت دل من شبیه معجرم می سوخت توویِ بازار یهودی ها..،دیدم یکی داشت النگوهامو می فروخت دلمو غم اِنقَدَر فشرده که پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که چرا میگن مثه مادرت شدم؟!... گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که کاشکی آغوش خودت رو وا کنی منو از این همه غم رها کنی میخوابید بلند می شد..،منو می زد نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی @ghararenokary دستِ باد گل‌های باغچمونُ بُرد عمه‌امون چه خون‌ِ دل‌ها که نخورد مکافاتی بود توو مجلس یزید صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد شاعر: @ghararenokary
السلام علیک یا ابا محمد یا حسن بن علی علیه السلام از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است از عالم و آدم گدایش بی نیاز است از سفره اش هر قدر می خواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است @ghararenokary زانو بغل کردن دگر معنا ندارد وقتی که آقای کریمت چاره ساز است هر جای عالم چشم می چرخانم انگار پرچم سیاهِ "یا حسن" در اهتزاز است استاد عباس است، باید هم بگویند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جنگ ها، الحق جلودارش نبودند جنگاوری اش فخرِ تاریخِ حجاز است * @ghararenokary سجاده را از زیر پایش می کشیدند غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است اینکه چه ها شد در دل کوچه، بماند از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است شاعر: @ghararenokary
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام بارگزاری اشعار و نوحه های اربعین حسینی @ghararenokary
مابین خوبانت به بدها هم نظر کن یک بار هم از کوچه اینها گذر کن خیلی گناه آورده ام اینجا ببخشی شام مرا با نور آمرزش سحر کن من بند بندم با گناهان انس دارد آتش بزن!جسم مرا زیرو زبر کن هرتیررا شیطان به سمت قلبم انداخت یا نور و یاقدوس هایم را سپر کن بی گریه میمیرم تورا حق سه ساله سهمیه چشمان من را بیشتر کن این بنده سرکش به تو امیدوار است خیلی بدم اما تو با من خوب سر کن بگذار با هم اربعین درراه باشیم یارب مرا با دوستانم همسفر کن کرببلا را از حسن باید بگیرم آقا!تو رحمی به گدای دربه در کن هرموقعی امضا زدی شش گوشه ام را درروضه ی زینب گدایت را خبر کن شاعر: 🔹 @ghararenokary
نمیخواهم بگویم آنچه دیدم نمیخواهم بگویم ماجرا را کجا رفتم چه ها دیدم بماند نکرده هیچ کس با من مدارا به روی شانه بار غم کشیدم میان سینه ام غیر از تبت نیست همین اندازه می گویم برادر دگر این زینبت آن زینبت نیست اگر چه زنده ام-اما به سختی خودم را تا مزار تو رساندم مرا با زور از پیش تو بردند خودم ناراحتم این جا نماندم تنت روی زمین ماند و سرت هم فراز نیزه بالای سرم بود چهل روزه است روز وشب ندارم غم تو بغض و آه حنجرم بود رسیدم از سفر آن هم چگونه پر از دردم، غمینم ،نیمه جانم شکسته حرمتم در کوچه بازار شهیدِ طعنه و زخم ِ زبانم دم دروازه ها یادم نرفته سرت را نیزه دار تو تکان داد میان حلقه ی نامحرمان هم کسی با دست طفلت را نشان داد همان بهتر که سر بسته بماند مصیبت های سنگینی که دیدم اگر چه دور بودم از تو اما ولی شکر خدا پیشت رسیدم شاعر: 🔹 @ghararenokary
یک اربعین آتش گرفتم از فراقت آتش گرفتم از غم و رنج و مصیبت تا که دوباره زائرت باشم برادر چله گرفتم، چله در رخت اسارت یادم نرفته تشنه بودی بین گودال هَل مِن مُعینت ماند آخر بی اجابت یک لقمه نان هم بعد تو راحت نخوردم حتی ننوشیدم پس از تو آب، راحت یادم نرفته لحظه ای که نیزه خوردی تکیه زدی بر نیزه ای غرق جراحت در خاطرم مانده سرت را می بریدند در خاطرم مانده زمان سخت غارت با گریه افتادم به روی پیکر تو با کعبِ نی بُردند من را از کنارت دور از نگاه ساقی لشکر ابالفضل خیلی به ما شد شام عاشورا جسارت دیدی مرا بر ناقه ی عریان نشاندند؟! دیدی چگونه شد ادا اجر رسالت؟! در آسمان کردی طلوع و سر شکستم وقتِ غروبت جان سپردم در حقیقت هر جا که رفتم مثل حیدر خطبه خواندم نام تو را بردم برادر با جسارت من دشمنت را بر سر جایش نشاندم با ذوالفقار صبر و تیغ استقامت اما دلم خیلی پر است از دشمنانت بر حرمله، بر ابن سعد و شمر لعنت هر کس که می افتاد ما را می کشیدند حتی به ما یک دم نمی دادند مهلت قبل از ورود شام با صوت حزینم گفتم به نیزه دار تا از یک راه خلوت... ... این دختران را وارد این کوچه ها کن لج کرد با ما آن خبیث بی مروت دروازه ی ساعات ما را دوره کردند خیلی در آن ساعات افتادم به زحمت از صبح دَم تا عصر مابین اراذل... باشد نمی گویم بماند تا قیامت تا سنگ خوردی سنگ خوردم، بین عشاق گونه به گونه می رود صورت به صورت یک خواهشی دارم بیا و جان زینب چیزی نپرس از دخترت از آن امانت داغ رقیه مثل داغ مادرم بود نگذار تا این که بمیرم از خجالت خیلی برایت درد و دل کردم ببخشید آخر رسیده بر دلم غم بی نهایت غم گر غم یار است شیرین است این غم باشد برادر جان دگر خوردم شکایت من می روم باور مکن زنده بمانم من می روم دیگر از این وادی غربت شاعر: 🔹 🔹 @ghararenokary
نه باورم نمی شه که اومدم باور نمی کنم مسافر شدم اگه که خوابم من و بیدار نکن چه خوبه خواب اینکه زائر شدم خوبا همه جمعن و من بینشون یعنی که این بدم سعادت داره من؟! اربعین؟! راه نجف کربلا؟! رویاهام انگار که حقیقت داره حقیقته میخام بیام کنارت؟ با اینکه بیشتر شبیه خواب شده نمی دونی وقتی که راهی شدم پشتسر من چه دلایی آب شده خودت بگو حالا به غیر روضه کجا برن از کربلا مونده ها سلام اول من و قبول کن از طرف تموم جامونده ها هر چی توقع تو از من کمه رو دوشم التماس دعا زیاده شاه دو عالم کرمت رو برم دور و برت چقد گدا زیاده یه شب توی یکی از این موکبا انگاری روحم از بدن جدا شد آخه تو آسمون کبوتر دیدم یهو دلم تنگ امام رضا شد نمی دونم کی و کجا از آقا دوای زخم سینه مو گرفتم فقط این و میدونم آخر امسال برات اربعینم و گرفتم حالا میخوام یه سر برم زیارت به نیت آقای مهربونم میرم توی گودال قتلگاه و روضه یابن شبیب و می خونم یابن شبیب جدم و سر بریدن جدم با شمشیر و دشنه کشتن ذبیح و قبل کشتن آبش می دن یابن شبیب جدم و تشنه کشتن یابن شبیب مدینه تکرار شد و دنیا روی سرامون آوار شد و فقط یه حرف می زنم و رد می شم ناموسمون راهی بازار شد و.... شاعر: 🔹 @ghararenokary
یادم نمیرود به برم ریختی بهم با گریه های اهل حرم ریختی بهم وقتی که آسمان به زمین سر گذاشتی دیدی دو دست بر کمرم ریختی بهم تو با نگاه اخر خود بین قتلگاه آتش زدی به بال و پرم ریختی بهم لب تشنه بودی و لب شمشیرهای کند تشنه به خون تو جگرم ریختی بهم از زیر دست شمر به گودال تا حسین من آمدم تو را ببرم ریختی بهم در مجلسی که برد مرا قاتلت به زور دیدی به گریه چشم ترم ریختی بهم گردیده ای شبیه حروف مقطعه گشتی شبیه موی سرم ریختی بهم از کوفه تا به شام تو دیدی ز نیزه ها معجر نداشتم به سرم ریختی بهم 🔸شاعر: 🔹 🔹 @ghararenokary