السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام
#اعلام_برنامه
#دهه_آخر_ماه_صفر
#قم_المقدسه
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
➰➰➰➰
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
اگر مخفیست قبر فاطمه، قبر حسن خاکیست
عزیز فاطمه با مادرش همواره همراه است
✍ #حسن_شیرزاد
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
#اعلام_برنامه
#شهادت_امام_رضا
#قم_المقدسه
#دسته_عزای_خادمین_حضرت_فاطمه_معصومه
#سید_علی_حسینی_تبار
➰➰➰➰
🏴شهادت جانسوز امام رضا (ع) تسلیت باد.
تاجر ورشکسته در زندان
حکم اعدام خوردههای جوان
سرطانیِ خسته از سرطان
تازه سرباز بی کسِ نگران
کودک قهر کرده با دگران
همه گفتند: یا امام رضا...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
#اعلام_برنامه
#شهادت_امام_رضا
#قم_المقدسه
#آستان_مقدس_حضرت_فاطمه_معصومه
#سید_علی_حسینی_تبار
➰➰➰➰
#امام_رضا_ع_شهادت
حجرهاش را گرفته سوزِ حسین
نیست روزی شبیه روزِ حسین
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
#اعلام_برنامه
#شهادت_امام_رضا
#قم_المقدسه
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
➰➰➰➰
#امام_رضا_ع_مدح
هر وقت طبیبها جوابت کردند
دلگیر مشو پنجره فولادی هست
✍ #علی_زمانیان
@dobeity_robaey
@ghararenokary
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام
بارگزاری اشعار و نوحه های
هجوم و هتک حرمت حضرت زهرا س
شهادت حضرت محسن ع
وفات حضرت سکینه س
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#حضرت_محسن_ع_شهادت
#حضرت_سکینه_س_وفات
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مقتل
#هجوم_به_بیت_ولایت
#دفاع_مقدس
@ghararenokary
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
مثل حسن، مثل حسین، آقاست محسن
نور دو چشم حضرت زهراست محسن
در این فضیلت مثل و مانندی ندارد
اول شهیدِ غربتِ مولاست محسن
روز قیامت او شفیع شیعیان است
مشکلگشای عرصهی عقباست محسن
با مادرش آمد که بابایش بماند
مانند اصغر، حامیِ باباست محسن
اصلاً به دنیا هم بیاید یا نیاید
یک سومِ ساداتِ این دنیاست محسن
هرکس که دستِ کم گرفته داغ او را
با او بگو: اصلِ عزای ماست محسن
از پشتِ در آتش به جان خیمه افتاد
پس ریشهی اصلی عاشوراست محسن
روز قیامت اولین حکم الهیست
پایهگذار محشر کبراست محسن
✍ #پوریا_باقری
@ghararenokary
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#محاوره
تو هم تا نفس داشتی سوختی
تو هم پشت در پابهپام اومدی
ولی آرزو داشتم لااقل
میموندی و مادر صدام میزدی
نذاشتن که حتی به دنیا بیای
نذاشتن ولی تو مسیح منی
نشد آخرش هم ببینیم که
شبیه علی یا شبیه منی
چقد زینبم آرزو داشت که
داداش محسنش رو ببینه... نشد
میدونی حسینم چقد دوس داشت
پا گهوارهی تو بشینه... نشد؟!
تو هم بی نشونی مث مادرت
نه... قَدرت واسه هیشکی معلوم نیست
اینم حکمت با علی بودنه
کی عشقش علی هست و مظلوم نیست
تا دیدی درو با لگد میزنن
تا دیدی غریبم، شدی غیرتی
تو هم، سنگ عشقو به سینهات زدی
ولی آه... میخِ درِ لعنتی
بمونه واسه بعد، حرفای سخت
بمونه واسه چند سال دیگه
واسه روزی که صحبت کربلاس
تو خیمه یه مادر به بچهش میگه:
عزیزم میخوام روسفیدم کنی
برو هرچی دارم فدای حسین
نذاری بگن که بابات بی کسه
گلوتو سپر کن برای حسین
سه تا میخ در یا سه شعبه... چی بود
یکی گفت پسر رو نشونه بگیر
علی اصغر اونروز محسن شدو
رباب پیش زهرا نشد سر به زیر
✍ #مجید_تال
@ghararenokary
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
برای مادر خود تا سپر شدی دمِ در
گرفت جان تو را ضربههای مُحکمِ در
کسی هنوز نفهمیده داغ شیر خدا
غم تو بود؟ غم کوچه بود؟ یا غمِ در؟
عجب حکایت تلخی شد این که با شدت
به جانِ جسم تو افتاد بیمقدمه، در
سیاه شد همهی چوبها به این علت
که در عزای تو باشد لباس ماتمِ در
به شکلِ خونشده و قطرهقطره از آن میخ
به احترام تو میریخت اشک نمنمِ در
هزارسال گذشتهست و ماجرایی تلخ
هنوز هم که هنوزست مانده در خَمِ در
به ذبحِ اعظمِ گودالِ سُرخِ عشق قسم
که تا ابد لقب توست: ذبحِ اعظمِ در
* *
به انتقام تو یکروز میرسد از راه
کسی که مانده چنان راز، بین عالَمِ در...
✍ #مجتبی_خرسندی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#جمهوری_اسلامی_ایران
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمیخواهد
مؤمن پَری بهتر ز چشم تَر نمیخواهد
با اشک، وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کُنات مشکلگُشا دیگر نمیخواهد
خاک حسینیه برای شاعران کافیست
از تو نوشتن جوهر و دفتر نمیخواهد
جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم»
این روضهخانهها مگر نوکر نمیخواهد!؟
ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند
تفسیرِ دیگر، سورهی کوثر نمیخواهد
با دیدن روی تو با خود روبهرو میشد
آئینهای بعد از تو پیغمبر نمیخواهد
تو مستقیماً حامل وحی خداوندی
دیگر خدا جبریلِ نامهبر نمیخواهد
نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید
این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمیخواهد
وقتی دعای تو نگهدار علی باشد
دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمیخواهد
نان تو خادمپرورِ بیتِ یدالله است
نانی بهجز این سفره را قنبر نمیخواهد
ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمیخواهد
چادرنمازت سایهسارِ مُلک سَلمان است
جز سایهی امنِ تو این کشور نمیخواهد
این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد
حرف دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد
تمّار اگر باشی به روی دار خواهیگفت:
حرف ولایت را زدن، منبر نمیخواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسلِ زهرا و علی، سرور نمیخواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزندْ جز خونخواهیِ مادر نمیخواهد
* *
نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در میساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
مادر تقلا میکند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده، میخ در نمیخواهد...
✍ #بردیا_محمدی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دری که بوسهگه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربهی لگد وا شد؟!
بجای دسته گل، جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانهی معلی شد
مقابل نفس بانوی عفیف علی
صدای عربدهی یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان، فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد
امان ز میخ که کج رفت، سمت پهلو رفت
امان ز «در» که شکست و بلای زهرا شد
غلاف تیغ یکی و دوتا نه، خیلی بود
چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟!
اگرچه پشت «درِ» خانه رفته بود از حال
به احترام نگاه علی ز جا پا شد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری به این نداشت که تنها و بیکس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست
پای علی برای بلا بیقرار بود
از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانهدار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلاً نخورد غصهی آن گوشِ.....
اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود
واضحتر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود
* *
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیهای که درد و غم بیشمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهلهی سی هزار بود...
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا، بدنی آشکار بود
درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دُخت علی به ناقهی عریان سوار بود
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary