eitaa logo
قرارگاه نور ...
19 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
168 ویدیو
6 فایل
《 شهـــادت را نه در جـنـگ ، در مبارزه می‌دهنــد...... ما هنوز شهادتــی بی درد می‌طلبیــم غافل که شهــادت را جز به اهل درد نمی‌دهنــد....》 ♡ کپی مطالب کانال = ذکر صلوات درگاه ارتباطی: @hgh981
مشاهده در ایتا
دانلود
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هَوامون خࢪ‌ابہ‌! هوامونو داࢪ‌ے!؟ -سَࢪداࢪ‌ِ جان ها(:💞 پیشنهادِ ویژه❕ . .
✨🌙•. خندھ‌ڪُݩ‌رنگ‌بگیرد‌درودیوارِدلم؛ خندھ‌ڪُن‌ازلبٺ‌این‌حوضچہ، ڪاشےبشود... :)🦋🌓
🌹سفارشات کوتاه پیامبر (ص) به أمیرمؤمنان علی علیه السّلام ❣ای علی 🍀هیچ سخت‌تر از 🍀و هیچ سودمندتر از 🍀و هیچ هولناکتر از نیست 🍀و هیچ چون 🍀و هیچ چون 🍀و هیچ همچون نیست 🍀و به تحقیق ، 🍀و ، 🍀و ، است. 📗منبع.تحف العقول 🖤
‏شهادت در راه اصلاح یا زندگی بی‌دردسر؟! ما هم در دوراهی شبیه به دوراهی کوفیان هستیم؛ امر به معروف برای منفعت جامعه یا بی‌اعتنایی برای زندگی بی‌دردسر و منفعت شخصی! این کمر ایمان کوفیان را شکست. تمام هم معنی‌اش همین است، ما ملت امر به معروفیم نشر با ذکر 🌹
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهر بسیجی ام، خانم زهرا غفاری،کارشناس ژنتیک بود.میتوانست با یک ژن خوب ازدواج کند ومثل یک پرنسس زندگی آرامی داشته باشد، اما آرامش حقیقی در گرو زندگی با افراد با تقواست.(مثل حضرت قاسم(ع) و حضرت علی اکبر(ع) ) همسفر بهشتی همسران خود باشید فتاح زاده،مدیر دفتر حوزه۳۶۴مصباح الهدی ناحیه ری، شورای پایگاه شهیدیه شربیان
📡 ماهواره و فرهنگ غرب🍷 🚑 مقصدی جز آتش ندارد🔥 🎙از ما گفتن،ما که رفتیم...🚶‍♂ 🍁 🍁 🍁
🖤🍃 خواب دیدم که پشـت پنجـره‌ها، روبروے بقیـع گریانم؛ پابه پاے کبوتـران حـرم، در پیِ آن مـزار پنهـان‌م...💔   گریه در گریه با خودم گفتم، جـان افـلاک پشـت پنجـره‌هاست🍃 آے مـردم! تمـام هستی ما در همیـن خاک، پشـت پنجـره‌هاست💔 صلّی‌الله‌علیک یا امام کریم...🌱  
عشق بی طاعت معشوق به جایی نرسد... یار دلدار شدن هدیه ی سر می خواهد🕊 مخلصیم سردار @lalehhayshahr
📝روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم 🔺پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ✍ساعت ۷ صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند. ساعت ۸ صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ساعت ۱۱:۴۰ ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! ساعت ۳ عصر حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسید بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. 📚راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون 🌺🌱 💚 🍂@lalehhayshahr🍂
💫هاشم دو خصوصیت بارز داشت که در کمتر کسی پیدا می‌شود, دلسوزی و خیرخواهی؛ اگر کسی چیزی از او می‌خواست تمام سعی و تلاشش را می‌کرد تا او را به خواسته‌اش برساند. 🌟هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم می‌شد. هیچ وقت خودش را دست بالا نمی‌گرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار می‌شد او در صف کمک رسانی حاضر می‌شد. 💫خیلی مرا دوست داشت متفاوت با سایر بچه‌هایم با من رفتار می‌کرد همیشه  دستم را می بوسید سرش را روی پاهایم می‌گذاشت و می‌گفت: بوی بهشت را استشمام می‌کنم. 🌟خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا می‌رفت برای بچه‌های خواهر و برادرش و دوستان و همسایه‌گان هدیه می‌آورد و از این کارش لذت می‌برد. 💫هاشم عشق به حضرت زینب (س) را به عشق دوقلوی شش ماهه‌اش ترجیح داد ✍روایتی از مادر 🌹 🌱 @Gharargahenoor
✨من یک پاسدار با لباسی سبز برگرفته از علوی بودن رهبرم امامم سیدعلی خامنه ای است و با استعانت از خدای متعال و امام زمان (عج) که جانم به قربانش؛ ✨امامی که در سن پنج سالگی بارسنگین من بچه شیعه نافرمان و گناهکار را به دوش کشید و چقدر از دست من خون جگر خورد، مولا جان شرمنده هستم، ببخشید که شما را این قدر خون جگر کردم. ✨خدیا تنها تو و اولیایت بودید که در سختی ها مرا همراهی کردید و یاریم نمودید، یا صبور، یا رحمان، یا رحیم ایاک نعبد و ایاک نستعین. ✨بی طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد و باید در مقابل باطل ایستاد، گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است. ✨اما گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن، درک محیط و بصیرت داشتن مشکل تر از شهید شدن یا مرگ و لقای الهی است. 🔖فرازهایی از وصیت نامه شهید
✨کمک به دیگران سرلوحه زندگی اش بود،کمک به افراد بی بضاعت در حد توانش را برای خود و ظیفه می‌دانست. ✨ایشان جزو انجمن خیرین مدرسه ساز و مسکن ساز بود و برای اینکه در شهر شوشتر اشتغال ایجاد کند مدتهای طولانی در صدد احداث کارخانه صنعتی در شوشتر بود با وزارت صنایع و معادن در تعامل بود تا کارخانه تولید فولاد در اطراف شهر شوشتر احداث کنند. ✨از این رو زمینی برای این کار در نظر گرفتند و ۲ سوله بزرگ ساختند و جلسات متعددی با کارشناسان و مهندسان در این مورد داشتند که بی‌توجهی دولت‌های روی کار باعث ادامه نداشتن این کار شد. ✨از دیگر فعالیت‌های ایشان همکاری با سازمان بهزیستی بود در جهت رفاه و معلولین که وقت زیادی را برای این کار می گذاشت. ✨بعد از بازنشستگی فرصت برای انجام کارهای خیریه بیشتر پیدا کرد و کمک های ایشان به مردم برای خرید خانه ازدواج و هزینه درمان زیاد بود و جمله ای که همیشه به ما می‌گفت این بود که: به کسی چیزی نگویید. ✍روایتی از همسر شهید