ا ﷽ ا
شرح جریان هجوم به نقل از «عمر بن خطاب» :
#روز_شمار_فاطمیه
✅عمر بن خطاب در طی نامه ای که به معاویه می نویسد، در آن نامه، جریان یورش وحشیانه خود و مهاجمین را به خانه امیرالمومنین(ع) و جسارت به حضرت فاطمه زهرا(س) شرح می دهد.
عمر می گوید :
بعد از سخنانی که آن روز بین من و فاطمه(س) زده شد، من خانه و اهلش را تهدید به آتش زدن کردم و گفتم :
📋《إِنْ لَمْ يَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِيهِ، أَوْ يُقَادَ عَلِيٌّ إِلَى الْبَيْعَةِ》
♦️اگر علی(ع) از خانه خارج نشود، چوب و هیزم فراوانی خواهم آورد و خانه و اهلش را به وسیلۀ آن می سوزانم یا آنکه علی(ع) برای بیعت به مسجد بیاید.
در این هنگام تازیانه را از دست قنفذ گرفتم و به خالد بن ولید گفتم :
📋《أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِي جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا》
♦️تو و همراهانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید تا آن هیزمها را آتش بزنم.
آنگاه فاطمه(س) از پشت در به من گفت :
📋《يَا عَدُوَّ اللَّهِ! وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ! وَ عَدُوَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ!
فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا》
♦️ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا(ص) و دشمن امیرالمؤمنین(ع)!
پس فاطمه(س) دست خود را بر درب خانه گذاشت تا مرا از باز کردن درب، منع کند.
به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم.
نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد(ص) و سحرش افتادم؛ پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم ناگهان فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد.
در این هنگام فاطمه(س) ناله زنان گفت :
📋《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ》
♦️ای پدرم! ای رسول خدا(ص)!
این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت!
آه ای فضّه! مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد.
📋《وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ》
♦️صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم.
در را باز کردم و داخل شدم، به من چنان رو کرد که چشم هایم تاریک شد.
از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشوارهها پاره شد و به زمین ریخت.
در این هنگام علی(ع) از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد، به سرعت از خانه خارج شده و فرار کردم به خالد و قنفذ و همراهانشان گفتم : از گرفتاری بزرگی رها شدم.(۱)
📚منبع :
۱)بحار الأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
اسناد مصائب
حضرت#فاطمه_الزهرا سلام الله علیها
#فاطمیه
حضرت#علی علیه السلام
@gharibe_ashena_mobasheri313
قانع.m4a
7.19M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
وویس
حاج رضا قانع
@gharibe_ashena_mobasheri313
حیدری.m4a
4.06M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
وویس
حاج آقای حیدری از تهران
@gharibe_ashena_mobasheri313
واعظی.m4a
3.39M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
وویس
حاج احمد واعظی
@gharibe_ashena_mobasheri313
خوشچهره.m4a
5.19M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
وویس
استاد خوشچهره
@gharibe_ashena_mobasheri313
1_2096482595.m4a
3.65M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
مداح تهران
@gharibe_ashena_mobasheri313
کرمانشاهی.m4a
13.13M
مجلس چهلم مرحوم استاد حاج سید رضا موید جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
وویس
حاج امیر کرمانشاهی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#محکومیت_حادثه_تروریستی #ایذه
در سینه هامان زخم صدها بغض پنهانی ست
چشمانمان از این مصیبت ابر بارانی ست
ای بادهای هرزه در فکر کفن باشید
حال و هوای شهرمان بدجور طوفانی ست
از پشت گرچه بازهم خنجر زدید اما
این شهر این خانه پر از #قاسم_سلیمانی ست
این خانه از اهل وفا خالی نخواهد شد
این شهر این خانه پر از یار خراسانی ست
آری عزاداریم اما غرق امیدیم
آری پس از این روزهای سخت آسانی ست
آری پس از این، غنچه بسیار می روید
صد ها گل قاسم در این گلزار میروید
یاران ما را بی هوا کشتن کجا زیباست
اینگونه جنگیدن مرام بچه ترسوهاست
ای گرگ ها مرد نبرد تن به تن باشید
شیر آمده آماده جان باختن باشید
چشم عدالت روز و شب در انتظار ماست
هیهات من الذله تا آخر شعار ماست
ما نان ز دست خصم پیغمبر نمیگیریم
ما مرد میدانیم در بستر نمیمیریم
با دوستان خویش کارونیم و اروندیم
با دشمنان خویش البرز و دماوندیم
باید ببینی در رگ ما خون آرش را
در چشمهامان غیرت صدها سیاوش را
ما یک به یک از نسل خون از نسل شمشیریم
وقتش بیاید انتقامی سخت میگیریم
از ایستادن آسمان خسته نخواهد شد
راهی که با خون باز شد بسته نخواهد شد
ای آسمان خونخواهی هابیل نزدیک است
شبهای نابودی اسرائیل نزدیک است
از آبرو تا جان مرید امر جانانیم
ای گاوهای شیرده ما شیر میدانیم
در راه میهن لشکر آماده بسیار است
سرباز جان بر کف چو حاجی زاده بسیار است
غیرت شرف عزت بزرگی ارمغان ماست
پایش بیفتد باز موشک گفتمان ماست
بر طبل خوشحالی شیطان ها نمی کوبیم
با یک خطا سرباز هامان را نمی کوبیم
حالا ببین سروی شده امروز این لاله
گرچه پر از زخم است این مرد چهل ساله
دست علی و فاطمه پشت و پناه ماست
این خانه خالی نیست صاحبخانه اش زهراست
زهرا همانی که سرود جان نثاری خواند
تا آخرین لحظه فقط پای ولایت ماند
ای حضرت خورشید هنگام ظهور توست
درمان این ظلمت فقط مهتاب نور توست
من شک ندارم شهرمان آباد خواهد شد
من مطمئنم قدس هم آزاد خواهد شد
#محمود_یوسفی
🔹 #کانال_غریب_آشنا 🔹
@gharibe_ashena_mobasheri313
یاد آن که ز رفتنش چهل روز گذشت
با این همه، یک لحظه فراموش نگشت
گر جای موید است خالی در شهر
پر گشته ز ناله در عزایش در و دشت
۱۴۰۱/۸/۲۷
استاد رستگار
@gharibe_ashena_mobasheri313
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ای جانم ،،، 😍
به کوری چشم تجزیه طلبان،و علی کریمی خائن
به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم عزت الله اسکندری پدر استاد عزیزم حاج اصغر اسکندری بزرگوار
چل شب که ندیدم رُخ پاک پدرم را
بگذار که جاری کنم اشک بَصَرم را
با یاد پدر مرثیه خوانی کنم امشب
یک لحظه کنم خلوت اگر دور و برم را
هجرانِ پدر بر مِحَن و داغ من افزود
خم کرد چِل روز بار مصیبت کمرم را
او سَمبُلِ اخلاق نکو بود و محبت
بگرفت خزان آن گل نیکو سیَّرَم را
دیدار پدر ماند صف روز قیامت
آگه کنم از این خبر اکنون پسرم را
باید همه یک یک رَویم از عالم فانی
من هم کنم آماده لباس سفرم را
دنیا به کسی منزل ملک ابدی نیست
بشنو پسرم این سخن مختصرم را
قانون طبیعت بُوَد این عادت خلقت
خواهم برسانم به تو اصل نظرم را
#مرحوم_عزت_الله_اسکندری
#استاد_حاج_اصغر_اسکندری
#هیئت_محبان_الرضا_علیه_السلام
#محمد_مبشری
@gharibe_ashena_mobasheri313
@mohebanorezakazemi
@navaye_tarhim
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
🔹 #کانال_غریب_آشنا 🔹
@gharibe_ashena_mobasheri313