eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
من وشش گوشه ی تان صبح قراری داریم دلبری کردن از او نازکشیدن بامن نمک سفره ی قلبست سرصبح السلام ای تن صد پاره ی بی غسل وکفن @gharibe_ashena_mobasheri313
صد و چهل و ششمین شعر تضمین شدهٔ انتظار. ...و دومین شعر تضمین شدهٔ ملک الشعراء صبوری -- دیوان صبوری / ۴۷۲. --------------------------------------- ۱ دل ما از فِراقت همدم بیت الحزن تا کی؟ غم و اندوه تو در سینهٔ ما موج زن تا کی؟ نشسته در کمینِ گل عِذاران راهزن تا کی؟ «الا ای نور حق پنهان ز چشم مرد و زن تا کی؟ نهان در پردهٔ غیب ای ولی ذو المنن تا کی؟» ۲ الا که آفتاب از تو گرفته از ازل پرتو تن پاییز را بخشد بهار تو لباس نو بیا که از تو گیرد یاد درس داد، کیخسرو «تو سیف انتقامی از نیام غیب بیرون شو! حسینت غرق خون افتاده بی غسل و کفن تا کی؟» ۳ فدای خاک درگاهت! سر و دست و تن و جان ها نهادی سر چرا از غم به دامان بیابان ها؟ ببین که دشمن از هر سو دهد با کبر جولان ها! «تو شبل شیر حقی گرگ های کوفه دندان ها به خون آلوده از این یوسف گل پیرهن تا کی؟!» ۴ چه در باغ و چه در بستان، تویی مارا گل باور به هر دشت و کویرستان، بهار توست گل پرور تهیدستان عالم را تویی هم یار و هم یاور «بیا و مرهمی بهر حسین از انتقام آور! هزار و نهصد و پنجاه و یک زخمش به تن تا کی؟!» ۵ بنا کردی به دشت غم مکان لامکانت را دهی پرواز تا اوج غریبی مرغ جانت را بیا ای آن که پنهان کرده ای از ما نشانت را به زنجیر ستم بین عمّه ها و خواهرانت را بنات النعش بر هم بسته چون عِقدِ پرن تا کی؟!» ۶ به یاد درد و داغ آن همه گل های وارسته که در بند اسارت شد دل تبدارشان خسته به روی هریک از آنان غبار درد بنشسته «به بزم زادهٔ مرجانه اولاد نبی بسته به سان لؤلؤ و مرجان همه بر یک رسن تا کی؟!» ۷ به سوک آن گلی که شد به دشت کربلا پرپر نشسته در گلستان زیر باران، نخل بار آور الا ای خرّم از رویت بهار و باغ و برگ و بر «به ماتم داری جدّ تو ای فرزند پیغمبر چو انجم مرد و زن هر روز و هر شب انجمن تا کی؟!» ۸ بیا که باغ جان، دل را به مهرت بسته سال و مه زمین و آسمان در بزم غم بنشسته سال و مه به یاد اهل بیت بی پناه و خسته سال و مه «جهان بر سینه و بر زنان پیوسته سال و مه به فریاد و فغان و یا حسین و یاحسن تا کی؟!» ۹ تویی از پشت پرده باخبر ای حجّت قائم! که ریزد اشک گلگونت! به دامان روز و شب دائم به خون شد غوطه ور از غم، دل تبدار هر صائم «زمین شد پر گل و پر لاله از خون بنی هاشم به گل چیدن نخواهی آمدن در این چمن تا کی؟!» ۱۰ تو مارا از وفا روشنگر آیات قرآنی! تو نور حیّ سبحانی! تو در جسم جهان جانی! تو ارام دل و جانی! امامی! روح ایمانی! «تو پهلوی فرات این بوستان را بوستانبانی! ز آبی فرو خشکیده سرو و یاسمن تا کی؟!» ۱۱ دلم چون نی به یاد نینوا بس ناله ها دارد به دور خویشتن چون ماه گردون هاله ها دارد به روی باغ لب از تاب و تب تبخاله ها دارد «چه بستانی که از خون شهیدان لاله ها دارد ز ابر ظلم از پیکان و خنجر ژاله ها دارد» ---------------------------------------- ۳۰ / ۸ / ۱۴۰۱ @gharibe_ashena_mobasheri313
ظلمت آمد به خانه ی خورشید کفر محض آمده است و شرک پلید کینه دارد ز سوره ی توحید می رسد با هزار و یک تهدید   آمده آفتاب را ببرد جهل،  ام الکتاب را ببرد منتظر بود تا ولی آید    پشت در بی معطلی آید حضرت مرتضی علی آید از علی پاسخ بلی آید ناگهان نقشه اش بر آب شد و... پیش چشم همه خراب شد و... زنی انگار پشت در آمد شیرزن در دل خطر آمد با همان داغ بر جگر آمد سوگوار از غم پدر آمد پشت در زد صدا چه می خواهید از من و مرتضی چه می خواهید مرتضی اصل هر کلام من است علی اسلام من سلام من است این فدایی شدن مرام من است چون علی رهبر و امام من است من علی را ، علی مرا دارد شده تنها ولی مرا دارد سایه ی مرتضی است روی سرم با همین حال زار، پشت درم  از غم حیدر است شعله ورم به فدای علی من و پسرم از علی یک نفس نمیگذریم من و محسن برای او سپریم ناگهان آتش آمد و در سوخت برگ های گلی معطر سوخت شعله بسیار شد مکرر سوخت کودکی داد زد که مادر سوخت    در خانه که شعله ور می شد میخ هم داشت سرخ تر می شد بی حیا زد لگد که در افتاد بر دل انبیا شرر افتاد از دل آسمان قمر افتاد ثمر از شاخه ی شجر افتاد تا زمین خورد پشت در زهرا ناگهان زد صدا: که فضه بیا ظلم و بیداد بیش از حد شد مادر افتاد و عاقبت بد شد آنچه در خانه اش نباید...شد در که افتاد صد نفر رد شد   مجتبی ناله از جگر می زد وسط معرکه به سر می زد ستم بی حساب آوردند کینه از بوتراب آوردند حمله بر آن جناب آوردند عده ای هم طناب آوردند کعبه روی زمین کشیده شد و... ناله فاطمه شنیده شد و ... شاعر: 🔹 🔹 @gharibe_ashena_mobasheri313
زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست - پهلوی او‌ هم‌ بشکند - زخمی است ، اما هست سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟! زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم می دانم از بس درد داری ناتوانی تو اما عزیزم با علی باید بمانی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم باید بمانی بار غم برداری از دوشم زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش شاعر: 🔹 🔹 @gharibe_ashena_mobasheri313
بخوان بلال! که «یاس کبود» دل تنگ است اذان بگو! که اذان تو، آسمان رنگ است اذان بگو! که پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است اذان بگو! به صدای بلند و جار بزن که پشت پرده ی ایمان فریب و نیرنگ است اذان بگو! که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه ها ی خدانما سنگ است نه من، غبار یتیمی نشسته بر رویم جمال آینه هایم، مکدّر از زنگ است بگو که «اشهد ان علی- ولی الله» بگو که لحن مناجات من، غماهنگ است تو از سیاه دلی های خلق شکوه مکن «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است» مرا ز گریه چرا منع می کنند، بپرس که این چه رسم مسلمانی؟ این چه فرهنگ است؟ بگو که فاطمه این یک دو روزه مهمان است سفر به خیر بگویند وقت ما تنگ است بگو که فاطمه در حشر اگر که ناز کند «کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است» نماز شام غریبان شد و غروب و شفق بخوان بلال! که ماه مدینه دل تنگ است (شفق) 🔹️ 🔹️ @gharibe_ashena_mobasheri313
آن روز کجای داستان خواهم بود؟ در لشکر صاحب‌الزمان خواهم بود؟ امروز هر آن‌گونه که هستم، بی‌شک فردای ظهور هم، همان خواهم بود 📝 🏷 @gharibe_ashena_mobasheri313
گر شود غرقه بخون در ره دین پیکر ما یا که از خون جگر پر بشود ساغر ما تا دم مرگ شعار همه ی ما این است سایه ی سید علی کم نشود از سر ما @gharibe_ashena_mobasheri313
از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسين هركجا بال زدم، بال و پرم گفت حسين   مادرم داد به من درس محبت اما من حسينی شدم از بس پدرم گفت حسين   شيره ي مِهر ِ تو خون شد به رگم شد جاري خونِ دل اشك شد و در نظرم گفت حسين   تا گُل ِ نام تو واشد به لبم، باز پدر گفت شكر تو خدايا پسرم گفت حسين   هرچه دارم همه از لطف پدر بود كه او عوض ِ قِصه به بالين ِ سرم گفت حسين   اين عجب نيست كه يك بنده بَرَد نام ِ تورا كه خدايِ ازل ِ دادگرم گفت حسين   تيغ ها نوحه يِ خون از لبشان جاري شد تا در آن لحظه كه بانويِ حرم گفت حسين   گفتم ای عشق مرا دستِ نياز است دراز طلبِ خويش به نزدِ كه برم گفت حسين "صفير" @gharibe_ashena_mobasheri313
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 به این عکسها خیره شو خیره شو به اون روزهای پر از خاطره نخواه گرمی خواب چشم کسی بذاره که بیداری یادت بره بیا دل به دریا بزن شک نکن سرانجام این رود مرداب نیست 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @gharibe_ashena_mobasheri313
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد طریقِ "وصل" را بی زخم رفتن از محالات است چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد پِی تهذیب نَفسَت باش،تا صاحب نَفَس گردی بدون گردگیری،آینه زنگار می بندد تمام اعتبار نام "مجنون" بسته بر "لیلا"ست اگر دلداده نام خویش بر دلدار می بندد اگر دنبال دریایی،ز چشمه سار خواهش کن... ضرر کرده است آن که دل به آب‌انبار می بندد دلیل ناله ی نیمه شبی،آهِ سحرگاهی است سحر بارِ خودش را مومنِ بیدار می بندد کمال چشم ها در رفت و آمد کردن "اشک" است "عمارت" گر شود "متروکه‌خانه" ،تار می بندد ولایت یک عدد دارد که آن هم مُختص مولاست کسی اُمّید بر صفرِ پس از اعشار می بندد!؟ فدای مادری که هر خمیرِ پخت نانش را به دیوار تنورِ "جار ثُمَّ الدّار" می بندد تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد مسیر بازگشتت را در و دیوار می بندد برای مادرت این روزها روضه بخوان آقا بخوان روضه که دارد مادر تو بار می بندد علی آن دستمال زردِ جنگِ خویش را حالا به روی زخم بال خانمی تب‌دار می بندد کسی که ربّنای او تعادل بخشِ عالم بود قنوت خویش را این روزها دشوار می بندد حَسن یک چند روزی می شود..،هنگامِ دَقُّ الباب دو چشمان ترش را بر روی مسمار می بندد 🔹️ 🔹️ @gharibe_ashena_mobasheri313