eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
به هم رسانده خداوند علی و زهرا را نشان دهد به همه لؤلؤ دو دریا را شمایلت نمکین تر ز یوسف است، آقا تو تشنه می کنی از عشق خود زلیخا را و کافران همه ایمان می آورند به تو اگر نشان بدهی آن جمال زیبا را زمان توان گذشتن ندارد از پیشت چراکه بند میاری همه گذر ها را فدای آن لب شیرین فقط تو لب تر کن که سبز می کنی از نخل خشک خرما را من عاشق حسنم، دین و عشق من حسن است تمام ذکر من امشب حسن حسن حسن است مبارزی که به دستان تو اسیر شود عزیز می شود و عاقبت امیر شود کریم هستی و با احترام میبخشی نمی شود که گدا پیش تو حقیر شود همیشه دست گدا را سریع پر کردی ندیده است کسی بخشش تو دیر شود کرامت تو همان دفعه نخست بس است گدا دوباره محال است که فقیر شود غذا بدون تو اصلا به ما نمی چسبد بیا خودت سر سفره فقیر سیر شود به امر تو شده داماد سیدالشهدا که قاسم تو به پای حسین پیر شود بیا دعا کن و ماهم به پاش پیر شویم به لطف تو در این خانه کاش پیر شویم نمیشود بشناسیم ما غلام تورا چگونه درک کند عقل ما مقام تورا مگر چه کرده ای آقا که جای "یا رزاق" صدا زدند فقیران شهر نام تورا تمام وقت کنارت حسین ساکت بود برای اینکه فقط بشنود کلام تورا کسی که صلح تو را جاهلانه "سازش" خواند نخوانده معنی تاریخی قیام تورا کسی که گفت تو ترسیدی و نجنگیدی ندیده ضربت شمشیر در نیام تورا غریب شهر! همه کینه از علی دارند نمی دهند اگر پاسخ سلام تورا تو بودی به علی لعن کرد بر منبر نگه نداشت معاویه احترام تورا بدون شک دم آخر حسین گفت به تو غریب فاطمه میگیرم انتقام تورا چه کرد زهر تمام تن تو در تب سوخت چه دید داخل آن طشت قلب زینب سوخت
تمام شهر را امشب خبر كن يار می‏آيد شب دل را به شيدايى سحر كن يار می‏ايد لباس آبرومندى به بر كن يار میايد ز هر چه غير او صرف نظر كن يار مى‏آيد نمی‏پرسى كه يارم كيست ؟ ماه انجمن باشد تجلى تمام حُسن در وجه حَسن باشد كسى از غم نمى‏گويد حديث شادمانى كن مهيا خويش را از بهر جشنى آسمانى كن تو اى پير خرد امشب جوانى كن جوانى كن بهار آرزو شد گلفشانى نغمه خوانى كن كه در باغ ولايت غنچه‏اى زيبا شكوفا شد امير المومنين از يمن اين مولود ، بابا شد صداى كودكى در كوچه توحيد پيچيده به صحن و مسجد و محراب عطر عيد پيچيده طنين شوق در گلنغمه ی اميد پيچيده كه زنجير يقين بر گردن ترديد پيچيده حضور مجلس انس است و خيل قدسيان مسرور نه تنها قدسيان بلكه زمين و آسمان مسرور مدينه شهر نور امشب صفا دارد صفا دارد خوشا حال كسى كه تا سحر حال دعا دارد اجابت مى كند حق هر كه بر او التجا دارد به دامن كودكى چون قرص مه خيرالنسا دارد مه مهمانى حق نيمه شد ماه تمام آمد كريم اهل بيت مصطفى دوم امام آمد درخت آرزوهاى على امشب ثمر داده خدا از فيض بى پايان به او يك گلپسر داده بهار حسن او باغ ولا را برگ و بر داده شب دلخستگان را مژده صبح سحر داده ببين در چهره ی او جلوه ی فياض سرمد را تماشا كن به رخسار حَسن حُسن محمّد را حسن آمد كه حسنش از ملائك دلربا باشد حسن آمد كه از كار همه مشكل گشا باشد حسن آمد كه راضى از دل و جان بر قضا باشد حسن آمد كه صلحش پرچم كرببلا باشد دميده در تن هستى خدا روح سخا امشب ز دست جود او گلبوسه گيرد مصطفى امشب كرامت خاكسار درگه والامقام او سخاوت وامدار بزم فيض خاص و عام او حسن خويش حسن رويش خدا بگذاشت نام او ملائك صف كشيده از پى عرض سلام او عزيز مصر دين را يوسف گلپيرهن آمد حسن آمد حسن آمد حسن آمد حسن آمد شكوه صبر در آئينه ی رخسار او پيدا صداقت میشود در جوهر گفتار او معنا كمال او جمال او مثال حيدر و زهرا بنى آدم تماشا مى‏كند تفسير كرّمنا نبى عصمت على صولت خدا را بهترين بنده كه شد از مشرق جانش فروغ حلم تابنده
بر جاه و‌جلالش صلواتی بفرست بر جمله خصالش صلواتی بفرست میلاد کریم اهلبیت است امشب بر ماه جمالش صلواتی بفرست
بسم رب النور ، من هستم مسلمان حسن بوده از روز ازل دستم به دامان حسن آمدم اصلا در این دنیا به فرمان حسن عالمی دارم در اینجا با گدایان حسن شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست تا قیامت بر لبم ، یا مجتبی یا مجتباست ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان می شود پیش چشمم جنت الاعلی نمایان می شود در دل ویرانه قلبم گلستان می شود درد های گفته و نا گفته درمان می شود هر که با این اسم زیبا عشق بازی می کند روز محشر پیش مردم ، سرفرازی می کند دل حسن ، دلبر حسن ، عالی حسن ، اعلا حسن قبله عباس و عشق زینب کبری حسن تا ابد بانی کل مهربانی ها حسن لافتی الا علی و لا کریم الا حسن هیچ هم گیرد ز سائل بی نهایت می دهد مهربانی را ببین ناگفته حاجت می دهد ای تمامی وجود حضرت خیرالنسا زینت دوش نبی و زینت عرش خدا چهره تو مصطفی در مصطفی در مصطفی بند می آیند هنگام عبورت کوچه ها در جمالت جمع گشته ، کل زیبایی حسن یوسفی ، ماهی ، نه بالاتر از اینهایی حسن تو همان هستی که بی منت سخاوت می کنی آسمانی ، آسمانی هم عنایت می کنی دم به دم بر عالم و آدم محبت می کنی فاطمه خندان شود وقتی کرامت می کنی دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید مهربانی تو را خوب و بد عالم چشید ای که آقازاده و آقا و آقا پروری مانده ام که مصطفی یا فاطمه یا حیدری تا قیامت از زمین و از زمان دل می بری با وفایی ، مهربانی ، بی نظیری ، محشری یا معز المومنین دست الهی یار توست نایب حیدر شدن تنها در عالم کار توست ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار حاصل عمرِ جنابِ حیدر ِدُلدُل سوار کینه توزان جمل را قدرت تو کرده خار یا علی گفتی و شد لشکر تماما تار و مار شیر حیدر ، ای حماسه آفرین عالمین کیستی تو که علمدار سپاهت شد حسین سیدی کن گوشه چشمی ، من گدای قاسمم هر چه هم بد باشم آقا ، خاک پای قاسمم نوکر حلقه به گوشم ، بی نوای قاسمم من به زیر منت ِ کوه وفای قاسمم آی ابر با کرامت ، رحم کن بر این کویر عشق آقازاده ات را از دلم هرگز نگیر ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد پیر شد از بس حسینت بر تو آقا گریه کرد یاد داغ کودکیَت عرش اعلا گریه کرد کوچه تنگ مدینه موسفیدت کرده است آه در خانه زنت ؛ آقا شهیدت کرده است
چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن از همان روز شدم بی سر و سامان حسن بر جبینم  بنویسید مسلمان حسن دل خود را سر هر بام ، هوایی نکنم طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنم رو به هر قبله و هر قبله نمایی نکنم پیش هر سفره که پهن است گدایی نکنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی ، چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامی دارد خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل کیست ؟ حسن آنکه بخشندگی اش گشته مثل کیست ؟ حسن معنی حی علی خیر العمل کیست ؟ حسن مرد نام آور پیکار جمل کیست ؟ حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ، سینه ی خون ، دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبان ها دارد گر بگوییم غریب الغربا ، جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش، جگرش ریخت به هم بس که پیچیده به خود ، موی سرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از موی پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست ، حسن ، در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر ، کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد وای بر من ، زد و بر صورت گل ، جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود ، باز هم امّا افتاد شعله ی آه کشد سینه ی سوزان حسن
ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم پس از نبي به شه لافتيٰ سلام كنيم بيا به حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم به ماهِ نيــمه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم (سلام حضرت دلبر، سلام قرص قـمر) سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي سلام ، پاسخِ شيـرينِ ربّـناي علي تو آمدي به زمين تا كه پا به پاي علي به دادِ اين همه بيچاره ي گدا برسي شبيه يك پـدر مهـربان به ما برسي چه قدر فاطمه خوشحال شد از آمدنت مدينه ي كعبه ي آمال شــد از آمدنت دعا چه قــدْر سبكـبال شـد از آمدنـت سپيدْبخت و خوش اقبال شد از آمدنت پُر از تب تو و مستيِ بي حساب شديم نه اربعين، شب نيمه ، شرابِ ناب شديم خوش آمدي به زمين،با دَمِ پيمبري ات خوش آمدي به زمين،با وقارِ مادري ات خوش آمدي به زمين،با شُكوه حيدري ات شبِ ظُـهور تو ، ماييم و ذرّه پروري ات نشسته ايم همه با تو هم سُخـن هستيم دم سحر شـده و مستِ "ياحسن" هستيم چه قدر طعم لب سُرخ تو چشيدني است چه قدر نازِ مليحانه ات كشيدني است جمال ماه تو اي حُسن محض ديدني است به نقد جان گران عشق تو خريدني است سُخن به وصف تو هرگز به انتها نرسـد (به حُسنِ خُلق و وفا كس به يار ما نرسد) چه قدر در رمضان،گفتن از تو مي چسبد چه قدر وقت اذان ، گفتن از تو مي چسبد چه قدر با هيجان گفتن از تو مي چسبد و در قُصـورِ جنان، گفتن از تو مي چسبد چرا كه گفته نـبي : سيّـد الشّـبابي تو كه چـشـمْ روشنيِ مُـوْقفِ حسابي تو از آفتابِ جهـانْ تاب ، آفتاب تري تو از تمـام قبيله ، نـبي مآب تري تو صاحب كرم و لطف بي حساب تري تو از همه ، به جلالت ابوتراب تري اگر تو جلوه كُني آن چنان كه مي بايد خـروش (يا حَسن) از هر كنـاره مي آيد تـبسّم تو ، تمـنّاي هر چه آيينه سـت تويي طبيبِ دل هر كسي كه غمگين است صـداي گـرم تو تسكين دردِ سنگين است فداي لهجه ي قرآني ات كه شيرين است عجيب نيست كه در كوچه راه بندان است حسن نشسته و مشغول ختم قرآن است طلب كنم ز خُدا رزقِ خود"به نامِ حَسن" كه سُفره ي دوجهان است بارِ عامِ حسن چرا به سجده نيفتم به احترامِ حسن ؟ (حسن امام من است و منم غلامِِ حَسن) كريم آل مُحمّد ، به روز رسـتـاخيز (به جُز ولاي توأم نيست هيچ دستاويز) خيال مي كنم امشب كه او حـرم دارد مُضيف دارد و صحن و ضريح هم دارد در آسـتانه ي خـود ، خـادم عَجَـم دارد كنار نـام حُـسـين ، اسمِ او عَـلَم دارد خيال مي كنم امشب مدينه آزاد است بقيع چون حرم شاه طوس ، آباد است
امشب قرارِحضرت زهرا رسیده است چشم و چراغِ خانه ی مولا رسیده است امشب که عرش دورِ زمین چرخ می زند گویا مدارِ عالمِ بالا رسیده است جاماندگان رحمت حق را خبر دهید امشب نجات بخش دو دنیا رسیده است از یمن مقدمش صدقه می دهد نبی خیل گدا به شوق تمنا رسیده است کوچه به کوچه پر شده عطر حضور او جبریل هم برای تماشا رسیده است شب های بی کسی و غریبی سحر شده زهرا شدست مادر و حیدر پدر شده ناچیز را عطای تو بسیار می کند مدهوش را نگاهِ تو هشیار می کند عیسی اگر که با دمِ خود زنده می کند ذکرِ حسن گرفته و تکرار می کند هرکس که آشنای تو شد سال های سال بر لطف و بر وفای تو اقرار می کند در شهر با وجود تو سائل نمانده است یک شهر پای سفره ات افطار می کند در خواب غفلتیم و اسیر هوای نفس ما را نگاه لطف تو بیدار می کند شکرِ خدا که شهره ی این انجمن شدیم دیوانگانِ کوی حسین و حسن شدیم... تا لحظه ی نبردِ تو تصویر می شود حال و هوای رزم نفسگیر می شود یک ضربه می زنی دو نفر پرت می شوند "انگار ضربه های تو تکثیر می شود" فرمانده ی سپاه علی هستی و نفاق با دستِ حیدری تو تحقیر می شود از میمنه به میسره تا می زنی قدم کلِ سپاه کفر زمین گیر می شود وقتی جمل به دور خودش چرخ می زند ذکر لب ملائکه تکبیر می شود ای وای بر کسی که به خشمت شود دچار از برق تیغ تیز تو لایمکن الفرار ... دشمن هم از کرامتِ تو بی نصیب نیست لطف و عطا ز سبطِ پیمبر عجیب نیست بیمار عشقم و همه جا جار می زنم جز تو کسی به دردِ دلِ من طبیب نیست نامت گره گشوده ز کار تمام خلق ذکرِ حسن که کمتر از امن یجیب نیست این کوچه بند آمده وقت عبور تو در حسن و در کمال برایت رقیب نیست ای آنکه غصّه های تو از حد گذشته است چون تو کسی میان امامان غریب نیست تو رازدار قصّه ی پُر دردِ کوچه ای پشت و پناه فاطمه ای مردِ کوچه ای دست مرا بگیر امام کریم ها ماییم خانه زادِ شما از قدیم ها عطرِ کرامت تو رسیده به هرکجا عمری شدیم در به در این شمیم ها حاتم نشسته بر سر کوی گداییت چشمِ انتظار دیدن رویت کلیم ها کنجِ بقیع بین تمام کبوتران قدری محل گذار به ما یاکریم ها حتی نوادگانِ تو صاحب حرم شدند یحیی و زید و حضرت عبدالعظیم ها باید برای تو حرمی دست و پا کنیم صحنی به نامِ حضرت زهرا بنا کنیم
یوسف اهل کسا ماه شب تار علیست تا قیامت همه جا گرمیِ بازار علیست مثل پروانه علی دورِ حسن می گردید به گمانم که حسن نقطۀ پرگار علیست همه در قائلۀ جنگ جمل فهمیدند برق شمشیر حسن قدرت پیکار علیست هم علی تا به ابد حیدر کرارِ خداست هم حسن تا به ابد حیدر کرارِ علیست مثل عباس که گردیده علمدار حسین این حسن بود که در جنگ علمدار علیست بوسه از لعلِ لبش وقت غروبِ رمضان سرِ سفره ، رطبِ لحظۀ افطار علیست
آسمان می خواهم و حس خوش پرواز را بال و پر می خواهم و دستی کبوترساز را همسفر میخواهم و یک فرصت آغاز را تا خدای نیمه این ماه راهی باز را   جلوه ای امشب زمین را عرش اعلی می کند راه دنیا را به سمت آسمان وا می کند   نه فقط جبریل دارد می زند بر کوس نور بلکه می کوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور حاصل پیوند اقیانوس و اقیانوس نور می شود نوری که بر پایش زند گلبوسه نور   معنی نور علی نور است این خورشید عشق کز رخش در بیت زهرا و علی تابیده عشق   عشق پیغمبر عزیز فاطمه جان علیست او که خود میراث دار خان احسان علبست خنده هایش جلوه ی لب های خندان علیست هرکه امشب آمده افطار مهمان علیست   صور دارد می دهد مولا تمام شهر را با نمک های تو شیرین کرده کام شهر را   می رسی و چشمه چشمه جود جاری می کنی فصل های سائلانت را بهاری می کنی تو خدا را نیز در این ماه یاری می کنی چون که مهمانی او را سفره داری می کنی   ای دعای هر نمازم یا علی و یا عظیم خوش به حال اهل بیتی که تو را دارد کریم   چشم های مهربانت عشق را فریاد کرد چون دل چندین جذامی را شدیدا شاد کرد در ازای شاخه ای گل یک کنیز آزاد کرد هر زمانی ذهنم از لطفت به آن سگ یاد کرد   با خودم گفتم مرا هم آسمانی می کند با کسی مانند من هم مهربانی می کند   آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است یک سلامی نذر عبداله و نذر قاسم است با ولای تو یقین دارم که دینم سالم است بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است   ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست در صراط مستقیمت هیچ کس گمراه نیست   آخر شعرم رسید و باز نیت می کنم چشم را می بندم و قصد زیارت می کنم می رسم پیشت ولی احساس غربت می کنم با کبوترهای خاکی تو صحبت می کنم   در خیال این خاک را با صحن ها پر می کنم بر مزار تو ضریحی را تصور می کنم
سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری نکند آمده ای قصد نبوت داری؟ بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب به روی شانه ی خود بار امامت داری دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا قمر چارمی و نور هدایت داری عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟ قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی صد برابر ز کریمان تو کرامت داری حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار سالیانیست به این سروری عادت داری سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن! همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری! سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری وجناتت سکناتت حرکاتت علوی سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین در همه فوت و فن رزم مهارت داری با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی سپرِ صبر، و شمشیر شجاعت داری ترس محشر به دلم راه ندارد آقا چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت مادرش هم لقب مادر سادات گرفت پسر فاطمه و باب نجات است حسن هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست روزی خلق خداوند به زیر پر اوست دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده بارها ثروت خود را به گدا بخشیده ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها اسم مولام همانند عسل شیرین است ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد فتنه تسلیم شد  روبروی اش زانو زد کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت" حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت" دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت" بنویسید حسن مکتب و آیین من است حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد تا که سردار چو عباس دلاور دارد یک حسین بن علی، ماه برادر دارد غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد مادری بود حسن، دید که مادر افتاد آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما
كوچه‏ ها عطر گل ياس گرفته امشب شهر،تاب و تب احساس گرفته امشب بال در بال ملك سوى زمين پل بسته محمل نور به اجلال و تجمّل بسته مقصد خيل ملك خانه ی زهرا و على است شوق،شمع و گل و پروانه ی زهرا و على است پيشتر از همه با هودج فيض و بركات جبرئيل آمده بر عرض سلام و صلوات گل لبخند به لبهاى پيمبر زيباست اولين جوشش رؤيايى كوثر زيباست پسر اول زهرا و على آمده است مجتبى ، مظهر حسن ازلى آمده است كيست او ؟ آينه در آينه وجه الله است مشرق ديده ی او مطلع مهر و ماه است در صدف گوهر ناب «مرج البحرين» است به رسول و على و فاطمه نور عين است شوق در باغ دل فاطمه گل كرده ببين يا على !  فاطمه ات گلپسر آورده ببين حسن است اين كه حسن در حسن آمد رويش حسن است اين كه شكن در شكن آمد مويش اين پسر در ادبستان خدا استاد است اين پسر سينه‏اش از عشق و صفا آباد است در سخاوت چه تشابه به پيمبر دارد در شجاعت هنر و هيبت حيدر دارد پيش زيبايى او آينه زانو زده است نه فلك بوسه به خاك قدم او زده است سجده ی شكر به جاى آور و لبخند بزن نور را با نفس آينه پيوند بزن گل بريزيد كه در باغ ، نسيم آمده است شب ميلاد كريم ابن كريم آمده است