eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی دوبار دربِ بقیع باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود روزی دوبار روضه‌ی تو: وا حسن....حسین ای وای  بی حرم حسن  و بی کفن حسین سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است این مهرِ مادرِ تو چه‌ها کرده بادلت یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد وای از حسین  آب نخورد و کباب شد بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب می‌سوزد آنقدر که شود چون کویر آب از آن به بعد آب فرودست می‌رود روزی هزار مرتبه از دست می‌رود از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است فهمیده‌ام که در جگر آب آتش است سیراب می‌کند همه را ،  تشنه است خود شرمنده است فاطمه را ، تشنه  است خود پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست الماس ریزه‌ها جگرش را دو نیم کرد یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید زینب رسید و گفت که ای وای مادرم "آیا تویی برادر من  نیست باورم" در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد رو  زد برای طفلِ رُباب التماس کرد بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب حیف مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف با التماس گفت عزیزم علی بمان از آب هم مضایقه کردند کوفیان اما چه زود آب دوباره شراره شد دیدی که وقتِ گریه‌ی زهرا دوباره شد شد بازهم بساط غمش جور وایِ من شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت   هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن ... گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت روزی دوبار درب بقیع  باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود @gharibe_ashena_mobasheri313
بسم رب الحسین(۱۹) : به سمت گودال از خیمه دویدم من... چه غـــربتــی یارب ماه صفــر داره اباالحــــسن مــولا عــزم سفــر داره امام رضا هم شد مثل پدر ، مظلوم عزیز زهـرا شد ز کینه ها ، مسموم امام رضـــا جانم (۴) مجلــس مأمون و زهر جفــا ای وای روی سرش مولا ، کشید عبا ای وای آهِ اباصـــلت و حجـــرهٔ در بستـــه خاک کف حجره ، روضــهٔ سربسته امام رضـــا جانم (۴) بیاد عــاشــورا ســوز عطــش داره می خونه از گـــودال با جگــر پاره در اوج تنـــهایی مدینــه یادش بود تشتـــهٔ دیــدارِ رویِ جـــوادش بود امام رضـــا جانم (۴) تو لحــظهٔ آخر ، پســر رسیـد از راه ســرش به زانــو برد جــواد آل الله پدر ، غــم داغ جوون به ســـر داره پسـر ، روی قلبـــش ، داغ پدر داره امام رضـــا جانم (۴) بســوزه دلهـــامــون برای اون بابا که ارباً اربا دیـد یه قــامت رعنـــا چه غربتــی داره میون یک لشکر چقد جگــر سوزه داغ علی اکبــر غریب حسیــنم وای (۴) رقیه سعیدی (ڪیمیا) ۱۴۰۱/۷/۳
همینکه زهر، به روی جگر شرر انداخت امام هشتم ما را به چشم تر انداخت شبیه مار گزیده به دور خود پیچید عبای شانهء خود را به روی سر انداخت میان کوچه زمین خورد و یاد زهرا کرد به راه خلوت کوچه کمی نظر انداخت نشست و تکیه به دیوار خانهء خود کرد نگاهِ غرق غمش را به میخ در انداخت دوشنبه صورت زهرا میان آتش سوخت مدینه مادر او را به دردسر انداخت لگد زدند و در خانه کنده شد از جا و جان حوریه را ضربه در خطر انداخت خلاصه میوهء طوبی ز شاخه، کال افتاد خلاصه فضهء او دید که پسر انداخت اگرچه با غم مادر به سینه می کوبید... اگرچه ماتم او شعله بر جگر انداخت... نفس نفس زدن و دست و پا زدن هایش به جان شاه خراسان غمی دگر انداخت صدای آن لب خشکیده را جواد شنید رسید و اشک، به روی لب پدر انداخت اگرچه تشنه روی خاک بر زمین افتاد غم رضا همه را یاد یک نفر انداخت حسین در ته گودال، جای تنگی داشت به صورتش لگد چکمه ها اثر انداخت حسین شد نفسش تنگ و شمر، وزنش را به روی سینهء ارباب، بیشتر انداخت حسین، دل نگران کشته شد کنار حرم ز بسکه نیمه نگاهی به دور و بر انداخت حسین، پاره حصیر دهات شد کفنش عقیله را تن صد پاره از کمر انداخت غریب بود رضا، نه غریب تر ز حسین نبوده روضه اش اصلاً عجیب تر ز حسین   @gharibe_ashena_mobasheri313
  دلی که در تب و تابت نسوخت جز گل نیست سری که پای رکابت نبود ، عاقل نیست به کُنه ِ مدح تو ، دستم نمی رسد هرگز هنوز درک من از وصف عشق کامل نیست تو عـاشقـانه ی من را ، برای خود بردار اگر چه مثل غزل های خوب "بیدل" نیست به زخم  ِ شعر من آقا ، کمی نمک بزنید قصیده های من اصلاً ردیف "دعبل" نیست قبول اینکه جگر پاره گشته ای از سم قبول اینکه سمی بدتر از هلاهل نیست کشید خواهرتان رنج ِ "ساوه" را امّا … به شام داغ دل عمه ات مُعادل نیست هزار روضه اگر روضه خوان بخواند باز هنوز مثل اسیری و زخم محمل نیست به عزت و عظمت آمدند "بیت النور" بدست ِ دختر زهرا ولی سلاسِل نیست کنار جسم حـسین تو خنده می کردند… کنار نیزه که جای  ِ کشیدن کِل نیست خوشم که رأس تو را ، از قفا کسی نبرید خوشم که حنجره ات زیر تیغ قاتل نیست عزیز فاطمه ، « شَیبُ الْخَضیبِ» افتاده خوشا که روی شما «بِالدِّمٰا مُرَّمِل» نیست قسم به سوز دل مادرت ، که ظرفیت ِ مصائب ِ سر بر نیزه، در مقاتل نیست (بلند مرتبه شاهی ، ز صدر زین افتاد) نه ، سوز این غزل اصلأ شبیه "مُقبِل" نیست عروض و وزن غزل را به هم زدی گفتی ! _«اِنْ کُنتَ بـٰاکیٱ فـَبکـٰا عـَلیَ الحُسین» @gharibe_ashena_mobasheri313
خیلی دلم گرفته از این غربتِ زمان انگار بغض کرده و تب دارد آسمان گفتم برایت از غم ِ «إن کنتَ باکیا...» وقتش رسید و شعله گرفته ست استخوان یابن الشّبیب داغِ دلم تازه شد بیا... نوحوا علی الحسین(ع) بگو! روضه ای بخوان از آن وداعِ سخت بگو! از رقیه(س) که- با گریه گفت یکسره بابا، نرو! بمان رفت و زدند سنگ به پیشانی اش چرا؟! میرفت پشتِ هم چقدَر تیر در کمان لعنت بر آن سه شعبه که در دست حرمله(لع) فوراً گرفت سینۂ جدّ مرا نشان گریه کن و بگو که زمین خورد بیهوا پیش ِ فرات؛ خسته و لب تشنه جدّمان از آن تنی که مقصدِ سرنیزه شد بگو از آن عقیقِ خونیِ در دستِ ساربان لعنت بر آن که با طرَب و هلهله دوید تا که سرِ به نیزه به زینب(س) دهد نشان والله عمّه جانِ مرا پیر کرده بود زخم زبان و طعنۂ یک عدّه بد دهان یابن الشبیب از سرِ بازارِ شام نه! چیزی نگو که قاتل من میشود، بدان! @gharibe_ashena_mobasheri313
گریه‌کن‌هایِ رضا دور وُ بَرش غوغا نیست سرِ عمّامه و پیراهنِ او دعوا نیست روضه این است که صد نیزه‌یِ دیگر دارند هوسِ نیزه زدن برتنش اَمّا جا نیست رویِ خاک است اگر او خبر از حنجر نیست تشنه جان داد اگر سر به رویِ نِی‌ها نیست تک و تنهاست ولی پنجه که در مو نَرود خون چکید از دهن اَمّا روی لبها پا نیست وای از آن تشنه که نیزه به دهانش می‌خورد وای از آن طفل که دور و برِ او بابا نیست بعد بابا چه به روزِ گلِ او آوردند العجل گفت ولی منتقمِش حالا نیست @gharibe_ashena_mobasheri313