#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
صبحت بخیر، همسر من، ای قرار من
یک روز دیگر است که هستی کنار من
شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری
پیراهن جدید مبارک، بهار من
نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد
نان پخته ای که سر برسد انتظار من
از آتش تنور کمی فاصله بگیر
آتش بد است با من و با روزگار من
مثل قدیم باز #علی_جان صِدام کن
دستی بکش به روی دل بیقرار من
#زهرا برات لقمه گرفتم، قبول کن
روزه بس است آب شدی روزه دار من
افتاده ام به پات، بمان، جان من بمان
رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من
اسما، برای خانه دوتابوت لازم است
مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من
من بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟
تا عرش رفت آه دل ذولفقار من
روز دهم قرار من و تو دم غروب
وقتی که خورده است به مقتل گذار من
وقتی که شمر رفته روی سینه ی #حسین
سر میبرد مقابل چشمان تار من
خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند
وای از غرور دختر ناقه سوار من
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نوشته اند اگر بی صدا دعایت را
رسانده اند به گوش دعا صدایت را
فرشته ماحصل هرنفس کشیدن توست
لطافتست که پرمیزند هوایت را
اگر چه خانه حقیر و اگرچه فرش حصیر
کرم گدا شده در هر قدم گدایت را
بزرگی از تو دمی دست برنمیدارد
ندارد عرش خدا شأن خاک پایت را
قنوت تو غزلی با ردیف همسایه ست
به بیت بیت سحر میبری دعایت را
کم آیه دارترین سوره ی خدا، بانو
نبی درست ادا کرد هر هجایت را
علی برای علی گفتن تو میمیرد
نفس نفس زدنت کشت مرتضایت را
اگرچه راز مدینه ست اشک پنهانت
حسن نمیبرد از یاد های هایت را
قسم به اشک، که بابوسه های مادری ات
گرفته ای ز گلو سهم کـربلایت را
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
با چشمهای نیمه بازت گاه گاهی
چشمان خیس و خستهام را کن نگاهی
وقتی تنورِ خانه روشن شد برایت
گفتم خدا را شُکر کمکم رو براهی
دستاس را چرخاندی اما رنگِ خون شد
دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی
از بس به پای گریه هایت آب رفتی
چون پوستی بر استخوانی، مثلِ کاهی
پهلو به پهلو میشوی و میچکد خون
از زخمهایِ پیکرت خواهی نخواهی
از دردِ شانه، شانه میاُفتد زِ دستت
خون مینشیند کنجِ لبهایت زِ آهی
در خواب بودی چادرت را باز کردم
شاید ببینم چهرهات را در پگاهی
دیدم که پائین تر زِ چشمان تو پیداست
زخمِ عمیقِ پنج انگشتِ سیاهی
این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی
از سر گذشتم، از جدایی، بی پناهی
گفتی غروبی شعله میپیچد به بالـم
گفتی که می سوزم میانِ خیمهگاهی
در حلقهی نامحرمان و نیزه داران
هرجا که میگردم ندارم تکیه گاهی
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
اهل مدینه شاهدِ بی یارها شدند
مشهور در زمانه به بی عارها شدند
رفتی توو کسی به علی تسلیت نگفت
اینگونه همنشین عزادارها شدند
می خواستند قبر تو را زیرورو کنند
اسباب زحمت من و تو بارها شدند
گفتند تو مریضه شده جان سپرده ای
مُنکِر به زخم ِ سینه و مسمارها شدند
رفتی تو و به روی سرم خانه شد خراب
اینها به فکر شادی و این کارها شدند
یادم نمی رود که چگونه تو را زدند
اسما و فضه مَحرم اسرارها شدند
بارفتن تو زینب و کلثوم و قافله
آماده ی ورود به بازارها شدند
اینجا تو پیش چندنفر خورده ای زمین
آنها اسیر وارد تالارها شدند
آن گیسوان ِ ناز که مثل ضریح بود
اسباب دستِ لشگریان بارها شدند
#فاطمه_جان💔
یادش بخیر بسترت آن گـوشه ی اتاق
حالا میان خانه چه خالیست جای تو
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313