#امام_زمان_ارواحنا_فداه
کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست
چگــونه صبــر و تحمـــل کند توانش نیست
به سوز هجــر تو سوگنــد ، ای امیـــد بشر
دل ازفراق تو جسمی بود که جانش نیست
اسیر عشق تو ، این غم کجا برد کــه دلش
محیـــط غم بــود و ، طاقـــت بیـانـش نیست
نـــه التفـــات به طوبی کند نه میـــل بهشت
که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضــر
چگــونـه آرزوی عمـــر جــــاودانـش نیســت
کســـی کـــه درک کند فیض با تـو بـــودن را
بحــق حــق کــه عنایت بـه دیگرانش نیست
بهـــار زندگـــی ام در خـــزان نشست بـیــــا
( بهـــار نیست به باغی که باغبانش نیست )
کنــــار تربت زهـــرا تو گریـــه کن کــه کسی
بجــــز تو باخبـر از قبـــر بــی نشانش نیست
بیـــا و پــــرده ز راز شهـــــادتـــش بـــــردار
پسر که بـــی خبـــر از مــادر جوانش نیست
بجــــز ولای تو ای مــــاه هاشمـــی طلعــت
( شفق) ستاره به هر هفت آسمانش نیست
#محمد_جواد_غفور_زاده(شفق)
@gharibe_ashena_mobasheri313
سال ها پیش در این شهر درختی بودم
یادگار کهن از دوره ی سختی بودم
هرگز از همهمه ی باد نمیلرزیدم
ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندی من بود درختی کمتر
رشد می کردم و می شد تنهام محکمتر
من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنه ی همصحبتیِ با خورشید
همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گل تسبیح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا
با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم
چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهین ترازوی خودم
تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم
ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنه ی طوفان بیابان گردی
در همان حال که احساس خطر میکردم
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
از سعادت به رُخم پنجرهای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد
کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
وقف دیوارِ حرمخانه ی ماهم کردند
هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خود تشنه ی سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمی دیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شب ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقه ی در میافکند
به خدا از همه ی پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگر گوشه که نازم میکرد
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
خورده بر سینه ی من بال و پر روح الامین
سایه ی وحی و نبوت به سرم بوده مدام
به خدا عاقبت خیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
گاه گاهی که زِ من فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه نور
سبزپوشان فلک پشت سرش میگفتند
«قل هو الله احد»، چَشم بد از روی تو دور
سوره ی کوثری و جلوه ی طاها داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
دیدم از روزنِ در جلوه ی احساسش را
عطر گلهای بهشتی و گل یاسش را
دیدهام مائدهای را که فرستاده خدا
دیدهام فاطمه و گردش دستاسش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود
روح همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می زد
هر که از پای میافتاد به من سر می زد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه مدام
شانه در شانۀ جبریل امین پر می زد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسول الله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت گل پرپر گشته
مهبط وحی جدا گردید جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آینه ی باغ خزان دیده ملال
نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال
همه حیرت زده افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بی وفایان همه آن روز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد
چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهد خلیل الله است
آتش آن روز گلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همه ی هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی
بر سر وسینه ی من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
روی گلبرگ شقایق بنویسید هنوز
هست در کوچه ی ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید.
#محمد_جواد_غفور_زاده(شفق)
@gharibe_ashena_mobasheri313
هدایت شده از حلقه شعر ولایی فرات
24.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگذاشته ام که دست غم رو بشود ....
شعر خوانی #محمد_مبشری
به همراه نقد استاد #سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
جلسه۱۹۸
دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
🔸حلقه شعر ولایی فرات
@foratpoem
می دمد صبح ظفر، بد به دلت راه مده
می شود دفعِ خطر،بد دلت راه مده
این همه نذر و نیاز، آن همه تسبیح و دعا
می کند زود اثر بد به دلت راه مده
از درشتیِ قد و هیبت بتها نهراس
با خلیل است تبر، بد به دلت راه مده
ما در این دایره امر به وظیفه هستیم
با خدا هست ثمر، بد به دلت راه مده
جان من در همه احوال توکل باید
جزم کن عزم سفر، بد به دلت راه مده
نیل اگر هست یقین معجز موسی هم هست
از خطرها بگذر، بد به دلت راه مده
کاش چشمت به سیاهی شب عادت نکند
شده نزدیک سحر، بد به دلت راه مده
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)
باز آید ز سفر، بد به دلت راه مده
#ياسر_رحمانی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ناله از چوب برآمد که چرا در شده بود!
کوچه باران زده ی روضه ی مادر شده بود
پیش مردی که دلش سوخته از هُرمِ جفا
زندگی با هوسِ مرگ برابر شده بود
یاسِ یاسین سپرِ حق شد وافتاد زمین
آسمان شاهد بر پاییِ محشر شده بود
نوک مسمار که آرامش از آن خانه گرفت
تیر غم بر جگر فاتحِ خیبر شده بود؛
هیزمِ پشت در و شعله ی بی رحمیِ آن
مجریِ سوختن یاسِ پیمبر شده بود؛
شاعران،با قلمِ بُغض بگویید مُدام
یاد آن گل بنویسید که پرپر شده بود
یاد تنها شدن دستِ خداوندِ وَدود
بنویسید دلِ آینه مضطر شده بود
علی وفاطمه گفتند زِ پیمانِ رسول
ولی افسوس که گوش همگی کر شده بود
کوفه هم راه تو را رفت مدینه به خدا،
وسعت حق طلبی کمتر وکمتر شده بود
میخِ در گریه به پهلوی کسی کرده و بعد،
نیزه هم گریه کن روضه ی آن سر شده بود.
#محمدحسن_جنتی
🔹 #کانال_غریب_آشنا 🔹
@gharibe_ashena_mobasheri313
1_1334590917.pdf
5M
#پی_دی_اف
#pdf
『کتاب بَضعَةُ الرَّسُول』
✓ #متن_روضه های
دهه ی اول و دوم فاطميه ◈
✓ شامل #متون_روضه هاي
اجرا شده مداحان مشهور کشور ◈
سلام و عرض ادب خدمت همه ذاکرین اهل بیت علیهم السلام
دومین مجموعه فاطمی
بصورت پی دی اف
"کتاب بضعه الرسول"
در کانال بارگزاری شد.
حتما حتما دوستان دانلود بفرمایید. مطالب بسیار کاربردی در این مجموعه جمع آوری شده.
ما را از دعای خیرتان بی بهره نگذارید.
با تشکر
@gharibe_ashena_mobasheri313
تقدیم به شهدای امنیت
از کیفر کار خویش غافل نشوید
ناخواسته احیاگر باطل نشوید
با کف زدن اظهار مسرت نکنید
درمقتل خون شریک قاتل نشوید
استاد رستگار ۱۴۰۱/۸/۲۸
@gharibe_ashena_mobasheri313
1_2094747326.mp3
18.69M
یک کار رادیویی زیبا
به مناسبت چهلمین روز در گذشت #استاد_سید_رضا_موید_خراسانی
@gharibe_ashena_mobasheri313
آن روز کجای داستان خواهم بود؟
در لشکر صاحبالزمان خواهم بود؟
امروز هر آنگونه که هستم، بیشک
فردای ظهور هم، همان خواهم بود
📝 #عباس_همتی
🏷 #شعر_انتظار
@gharibe_ashena_mobasheri313