#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
تو شاهکار عشق بازی در زمینی
تو دست پنهان خدا در آستینی
اُمُّ الادب ، اُمُّ الوفا ، اُمُّ البنینی
دلگرمی نسل امیرالمومنینی
در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده
قرص قمر میر عرب تعظیم کرده
مانند نوری آمدی تابیدی و بعد
با دست زهرا مورد تأییدی و بعد
خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد
آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد
گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم
من آمدم دستان زینب را ببوسم
دیدی چگونه گریه کن ها گریه کردند
غمدیده ها با یاد زهرا گریه کردند
با نغمه ی لب های مولا گریه کردند
یا فاطمه می گفت هر جا گریه کردند
آن روز تنها خواهش قلبت همین شد
یا فاطمه تبدیل بر اُمُّ البنین شد
شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد
شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد
اما کلامی باعث خون جگر شد
زخم زبان ها بر دل تو؛ نیش تر شد
گفتند: بانو بعد ازین کم میگذارد
بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد
اما دهان یاوه گویان را تو بستی
پای قرار خویش با زهرا نشستی
دیدند از جام رضای یار مستی
چون رشته ی فرزند و مادر را گُسستی
گفتی اگرچه بین تان خیلی عزیزم
در خانه عباسم غلام و من کنیزم
زینب تو را با نور ایمان آشنا کرد
با یک نظر دلداده ی آل عبا کرد
برآتش عشقش تو را هم میتلا کرد
آن قدر؛ پیشت صحبت کرببلا کرد
تا اینکه شاخ و برگ هایت پر ثمر شد
دار و ندارت چهار فرزند پسر شد
کم کم پسرهای تو بال و پَر گرفتند
دور و بَرَت را مثل یک لشگر گرفتند
درس شجاعت از خود حیدر گرفتند
بوی امیر فاتح خیبر گرفتند
گویم ز اوصاف عظیم تو همین حد
زینب پس از زهرا تو را مادر صدا زد
ای وای از روزی که قلبت را شکستند
حجاج زهرا بار بیت الله بستند
دیدی همه سرها گرفته روی دستند
با چه شکوهی بین محمل ها نشستند
بر زانوی عباس زینب پا گذارد
شُکر خدا که محمل او پرده دارد
اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت
با دیدن یک صحنه ای چشم تو تر گشت
از این مصیبت عالمی خونین جگر گشت
باور نمی کردی ولی دل با خبر گشت
بالاترین روضه همین در عالمین است
از راه آمد زینب اما بی حسین است
فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم
مادر نبودی عصر عاشورا چه دیدم
از خیمه تا گودال با زحمت دویدم
با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم
اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند
پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند
مادر نبودی گوش کن پس این خبرها
از داغ عباس تو خم گشته کمرها
واشد به روی من نگاه رهگذرها
چادر به سر؛ دارد دویدن دردسرها
عباس رفت و آبروی خواهرش رفت
دعوا شد و چادر ز روی خواهرش رفت
اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت
تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت
ضرب عمودی آمد و رویش بهم ریخت
تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت
عباس نامردی عمود آهنین خورد
بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد
دروازه ی کوفه قیامت ساختم من
بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم روی نیزه ها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از درد غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه ماند مادر
مادر دعا کن منتقم دیگر بیاید
چون او گره از اَبروی زهرا گشاید
صحن و سرایی در بقیع بر پا نماید
پایان هر روضه دعا کردیم شاید
#قاسم_نعمتی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
چشمه خور در فلک چهارمین
سوخت ز داغ دل ام البنین
آه دل پرده نشین حیا
برده دل از عیسی گردون نشین
دامنش از لخت جگر لاله زار
خون دل و دیده روان ز آستین
مرغ دلش زار چو مرغ هزار
داده ز کف چار جوان گزین
اربعة مثل نسور الربی[۱]
سدره نشین از غمشان آتشین
کعبه توحید از آن چهار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین
قائمه عرش از ایشان به پای
قاعده عدل از آنها متین
یاد ابوالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقه ماتم نگین
اشک فشان سوخته جان همچو شمع
با غم آن شاهد زیبا قرین
ناله و فریاد جهان سوز او
لرزه در افکنده به عرش برین
کای قد و بالای دل آرای تو
در چمن ناز بسی نازنین
تیر کمان خانه بیداد زد
دیدۀ حق بین تو را در کمین
چهار جوان بود مرا دلفروز
و الیوم اصبحت و لا من بنین[۲]
نام جوان مادر گیتی مبر
تذکرینی بلیوث العرین[۳]
چون که دگر نیست جوانی مرا
لا تدعونی ویک ام البنین[۴]
۱. چهار نفر چون پرندگان تیز پرواز کوهسار بودند که کشته شدند و رگ حیات آنان قطع گردید.
۲. امروز صبح کردم در حالی که دیگر پسری ندارم
۳. مرا به یاد شیران بیشه میندازید
۴. دیگر مرا ام البنین نخوانید
#محمد_حسین_غروی_اصفهانی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بشیر گفت زمانی علم زمین افتاد...
که دست حضرتِ صاحب کرم زمین افتاد
بشیر گفت همین که سرت ز هم وا شد
عقیله ای نگران، در حرم زمین افتاد
بشیر گفت به چشمت سه شعبه کوبیدن
ز کاسه چشمِ تو از این ستم زمین افتاد
بشیر گفت که بالاسرت حسین آمد
شکست پیشِ تو، در هر قدم زمین افتاد
شنیده ام که تو قبل از حسین جان دادی
شنیده ام ز غمت زینبم زمین افتاد
تو در گلوی حسین حکمِ هر نفس بودی
نفس نبود اگر بازدم زمین افتاد
حسین قامتِ اِستاده و رشیدی داشت
چه شد که تا شد و با قَدِ خم زمین افتاد؟
اگر چه بارِ مصیباتِ تو مرا خم کرد
اگر چه با خبرِ تو، پرم زمین افتاد
همینکه گفت بشیر آسمان ز عرش فتاد
ز غُصه مادرِ پیر و کمانِ تو جان داد
#رضا_باقریان
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
تو سوختی دل مادر کباب باقی ماند
چرا که جسم تو در آفتاب باقی ماند
لبم به آب خنک بعد تو نخواهد خورد
برای چشم ترم اشک ناب باقی ماند
تو رفته ای و به جز آه در بساطم نیست
برای من فقط این مشک آب باقی ماند
قسم به سوره ی کوثر که شرم، آبت کرد
فقط برای تو شرم از رباب باقی ماند
میان همهمه ی «أینَ عَمی العَباس»
به دست نیزه، هزاران جواب باقی ماند
تو رفتی و همه ی گوشواره ها رفتند ...
برای اهل حرم اضطراب باقی ماند
به روی نیزه سرت _ پیش محمل زینب _
هزار شکر که پا در رکاب باقی ماند
هزار روضه ی مکشوفه خوانده ام اما
هزار روضه ی بین حجاب باقی ماند
سرت شکست، ولی تا تنور برده نشد
تنور گفته شد اما شراب باقی ماند ...
#محسن_حنیفی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
نسیم علقمه پیوسته میدهد خبرم
که پارهپاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر ببرم
هزار بار الهی! شود فدای حسین
نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن چه خون جگر میچکد ز چشم ترم
چون شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنانکه محو شود در شرار دل اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عبّاس
ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم
الهی! آنکه کنار دو دست عبّاسم
فتد به خاک قدمهای اهلبیت سرم
برای شیر خدا چهار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
بسان پیکر عبّاس پاره شد جگرم
چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب
ز دیده خونِ جگر ریزم از غم زینب
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح!
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح!
ادب به قامت زهراییات قیام کند
وفا به غیرت عبّاس تو سلام کند
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمهای
تو آسمان ادب را همیشه قائمهای
به نفس پاک محمّد تو همدمی، مادر!
مسیح عشق و ادب را تو مریمی، مادر!
بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست
کلید باب حوائج به دست عبّاست
مزار توست کنار مزار چار امام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام
مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت؟
هزار قافله دل پایبست فرزندت
نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت
اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست
گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست
الا تمام وجودت پر از نوای حسین
به گریه نایبةالزّینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریهکنان حسین، بر اشکت
سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت
تو مادر شهدا، همسر علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند
هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_ام_البنین
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیدهء زمین باشد
گناه میکنم اما به خود نمیگویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
«فدای یار کن این جان نازنین ای دل
چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»
خوشا به حال گدایی که دست چشمانش
فقط ز خرمن چشم تو خوشهچین باشد
چه میشود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم اینچنین باشد
کنار اشک غم فاطمیهات باید
دوباره چشم تو با غصّهای قرین باشد
بگو به آه دل دردآورت امشب
که روضهخوانِ غم امِّ بیبنین باشد
تو روضهخوان عمویی و روضهات باید
برای مادر عباس دلنشین باشد
#محمد_علی_بیابانی
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
نوایی آتشین دارد دل ما
چه آوایی حزین دارد دل ما
کشیده چار سویش صورت قبر
غم امالبنین دارد دل ما
شاعر: #میثم_مؤمنی_نژاد
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_اباالفضل
قربان تو و محکمه ی عذر پذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت
ای حجت حق، درگذر از بنده ی زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت
خالی شده پیمانه ی ما "أوْفِ لَنَا الْکَیْل"
ای یوسف زهرا نظری کن به فقیرت
هر لحظه ی ما پر شده از عطر دعایت
الحق که تو هستی همه دَم، فاطمه سیرت
هر جا که رسیدیم فقط مدح تو گفتیم
بگذار بمانیم همان معرکه گیرت
"هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم"
دلخوش به توایم و همه هستیم اسیرت
گفتیم بیا روضه ی عباس گرفتیم
شاید که سوی خیمه ی ما خورد مسیرت
ای مادر عباس اجازه بده یک بیت
ما روضه بخوانیم از آن کوه بصیرت
بی دست و پُر از تیر ز بالای بلندی
افتاد زمین ام بنین، ماه منیرت
#محمد_جواد_شیرازی
─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#زمزمه_نوحه
#وفات_حضرت_ام_البنین_علیها_سلام
#سبک: دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد...
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
عالَم ، پریشان از (غمــی آتشیـن است۳)
گریان از این ماتم،( زمان و زمین است۳)
دوباره خیمــه ای بر ماتمی برپاست
بزن برسَر از این داغی (که جانفرساست۲)
نوای سیــنهٔ حــزین بمیرم خدایا
ز ماتم ام البنیـــن بمیرم خدایا (۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
از بعد عاشــورا (لبش نوحه گر بود۳)
از داغ گلهایش، (همش خون جگر بود۳)
فلـک ! با مادر سقّـــا چهـــا کــردی
سر و دستان سقّا را (جــدا کردی ۲)
مرثیه خــوان زینــب و شَـــهِ عالمینـــه
(توی تموم روضــه هاش به یاد حسینه)۲
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
وقتی بشیر آمد (چه شوری بپا شد ۳)
ام البنین! برخیـــز (زمــان عـزا شد ۳)
خبــــردارِ غـــمِ داغِ پســر آمــد
ببین زینـب بدونِ همسفـــر آمــد
غریب ، مادر(۲)
بیــا و مـــادری نما ، برای حسیـــنش
(که قامتـش خمیده در عزای حسینش۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
می خونه یک مادر ( کجایی اباالفضل۳)
در احتضــارم تــا (بیــــایی اباالفضل ۳)
از بس من برایت نوحه ســر دادم
داغت نمیــره یک لحظـــه از یادم
(اباالفضلم۲)
بیا به جـان مــادرت ، ببیــن بیقــرارم
سری به غربتم بزن که چشم انتظارم(۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
عباس ! ، نبــودم (کــربلاتـو ندیدم۳)
اشــک تو و شــرمِ( فُـــراتـو ندیدم ۳)
گفتن که دستاتو به ناغافل قلـــم کردن
قدّ حسیـــن رو در کنار تو خــَـم کردن
ابو فاضل(۲)
فاطمـه جای من رسیـــد به دلداریِ تو
گریه می کـــرد برای اون وفــاداری تو(۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
أدرک أَخـــای تو (به اذن گل یاس۳)
آورد حسینــت رو (کنار تو عباس۳)
برادر گفتــی و زهرا دلش خون شد
حسینــت در کنار تو پریشــــون شد
ابوفاضل(۲)
میگفت بلند شو از زمین ، علمدارم عباس!
نذار که تنها بمــونم ، کس و کارم ، عباس!(۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دامن کـشان برگرد (که آروم بگیـــرم۳)
تا جون بِدَم راحت( کنـــارت بمیــرم۳)
اگر چه اُمّ البنینم ، بی بَنینم من
عــزادار حسیــنِ بی قرینـــم من
غریبم من(۲)
فدای غربت حسین ، که مادر نداره
تنِ عزیز فاطمــه ، چرا ســر نداره؟(۲)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
یارب عطایم کن (توصبــرجمیـــلی۳)
وقتی ببینم آن (رخ و جسم نیــلی۳)
بگـــویم ای مادرِ قــامت کمان من!
شــده نام حسینت آرام جــان من
حسین جانم(۲)
تمــــام زنــدگــانی ام برای حسینه
عمر من و جوانی ام برای حسینه(۳)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
سروده ای مشترک از :
#محمد_مبشری
#رقیه_سعیدی_کیمیا
۱۴۰۱/۱۰/۱۳
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
لینک کانال اشعار رقیه سعیدی (کیمیا) در ایتا JOin↶
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
لینک کانال اشعار محمدمبشری (غریب آشنا) در ایتا JOin↶
http://eitaa.com/gharibe_ashena_mobasheri313
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_ام_البنین_علیها_السلام
#غزل
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«فصل غم»
غم در نگاه خیــس تو معــنا گرفته
یک مـوج از اشـک تو را دریا گرفته
امروز در فصل خسوف ماه خونین
خورشید هم مثل دلت گویا گرفته!
تا آســمانها میرود دلمویههایت
کار دل خــونت عجــب بالا گرفته!
این روزها با دیــــدن حال تو بانو!
بغضی گلوی اهل یثـــرب را گرفته
هرروز اشک و آه،حق داری بسوزی
یک کربلا غم در نگاهت جا گرفته!
میدانم اینجا بارها با دست لرزان
اشک از دوچشمت حضرت زهراگرفته
تاریخ را میگــــردم آری ، تا ببینم
مثل دل تنگـــت دلی آیا گـــرفـته؟
اینجابه همراه لب خشک تو مـادر!
هر سنگریزه ختم «یاسقا» گرفته
شعر:سیدمحمد بابامیری
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─