eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
440 دنبال‌کننده
37هزار عکس
12.3هزار ویدیو
192 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸 شهید مهدی شیخ الاسلامی، فرزند محمود، در ۱۳۵۰/۰۳/۰۲ در شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش انسانی شریف و زحمتکش بود و در شرکت ذوب آهن کار می کرد و چرخه ی زندگی را می چرخاند. مهدی دوران کودکی اش را در زادگاهش گذراند و در هفت سالگی وارد دبستان شد. پس از پایان دوره ی ابتدایی،وارد مقطع راهنمایی شده و درس خود را تا اول دبیرستان ادامه داد و بعد از آن تصمیم گرفت در مدرسه ی بزرگتری شرکت کند. 🍃در آن سال ها کشورعزیزمان ایران درگیر جنگی نابرابر و ناجوانمردانه بود که کشور عراق علیه ما شروع کرده و در پی این اقدام بسیاری از هموطنانمان به خاک و خون کشیده شدند. در این جنگ چندین کشور که جزء مدعیان حقوق بشر بودند،از ارتش عراق حمایت می کردند و تسلیحات پیشرفته ی روز دنیا را در اختیار آنها می گذاشتند. وقتی ملت غیور ایران، این اوضاع را دیدند همه از بزرگ و کوچک به پا خواستند تا این دشمن متجاوز را از کشور بیرون کنند و آنها را سر جای خود بنشانند. 🌹شهید شیخ الاسلامی نیز که جزءهمین نوجوانان غیور ایران اسلامی بود،به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دامغان درآمده و از سوی این ارگان رهسپار جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. او به منطقه ی جنوب کشور اعزام گردید و در آنجا دلاورانه و جان بر کف در برابر دشمنان کوردل می جنگید و با یاری همین دلاوران و سربازان رشید کشورمان بود که در طول هشت سال دفاع مقدس،دشمن موفق نشد حتی یک وجب از خاک ایران را غصب کند. 😔و سر انجام در تاریخ ۱۳۶۶/۰۴/۲۹ در جزیره ی مجنون بود که شهید شیخ الاسلامی بر اثر اصابت تیر به شکم، سر و پهلو به درجه ی رفیع شهادت نایل گردید و از این جام گوارا و شیرین نوشید. پیکر پاک مهدی پس از چند سال «یعنی باقی مانده ای از جسم مطهرش» انتظار پیدا شد و در گلزار شهدای فردوس رضا آرام گرفت. setareganeporfrough.ir @gharibshahid کانال 👆🌷 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃 🍃 شهید 🍃🌷شهید اصغر دستبرد در خانواده ای معتقد و نسبتاً فقیر متولد شد. پدر و مادر شهید بسیار به مسائل دینی و مذهبی پایبند بودند و به همین دلیل وی از همان دوران کودکی همراه با قرآن بزرگ شد. وی تحصیلات خود را تا کلاس چهارم ابتدایی ادامه داد ولی چون پدرش در یک تصادف فوت کرد. 🍃ترک تحصیل نمود و به منزل برادرش در گز رفت و در یکی از کارخانه های آن منطقه مشغول شد و پس از یک سال کار در کارخانه به صورت پنهانی و با چند تن از دوستان به جبهه رفت برادرش که نگرانش بود برای ایشان همسری انتخاب و این موضوع را با ایشان در میان گذاشت و او نیز این مسئله را پذیرفت. 👌ولی با این حال پس از ازدواج هم دست از رفتن به جبهه برنمی داشت تا اینکه موعد سربازی وی فرارسید و ایشان را به کردستان منتقل کردند ولی بیشتر از یک ماه از خدمت شهید باقی نمانده بود که توسط گروهک کومله در تاریخ 65.2.17 شهید شدند. 🌷😔در یکی از دفعات که شهید از جبهه برگشته بود صاحب فرزندی شده بود، اهل خانواده به او می گفتند که فرزندت را در آغوش بگیر اما ایشان از این کار سرباز زدند و گفتند مهر فرزندم در قلب من است ولی من او را بغل نمیکنم زیرا در این صورت نمی توانم به جبهه بروم و در جبهه نیز تمام فکرم به اوست. آنان که به راه دین فدا گردیدند داخل به حریم کبریا گردیدند از سفره ی ناچیز جهان دل کندند مهمان به سر خوان خدا گردیدند... روحش شاد.. سالروز ولادت : 44.10.12 shohadanaja.com @gharibshahid کانال 👆🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 تاریخ تولد: 1349 محل شهادت: شلمچه تاریخ شهادت: 1365 شهید شهید مهدی قیومی درسال 1349 دریک خانواده زحمتکش در تهران چشم به جهان هستی گشود، او مراحل کودکی را در دامن پدر و مادری دلسوز، متدیّن و مذهبی تربیت یافت. 🍃در مرحله نوجوانی ضمن شرکت در کلاس درس، در مدرسه عشق نیز ثبت نام نمود و با عاشقان مخلص و بی ادعای حضرت امام (ره) درپایگاه بسیج مسجد شیشه، انس گرفت و درس ایثار و شهادت را به خوبی از همرزمان آموخت تا اینکه با اصرار زیاد توانست رضایت اعزام به جبهه را ازخانواده بگیرد و به جمع رزمندگان اسلام بپیوندد. 🕊و ندای هل من ناصرینصرنی حسین زمان خود را به اهداء جان خود به زیبایی پاسخ دهد. 🌸آری او همانند دیگرشهداء یکی ازفرزندان راستین مولایش بود، سررا به عاریت حق درنبرد داده بود و دندانها را بهم فشرده، گویی سد سدید تاریخ نیزجلودارش نبود. مهدی قیومی هنوز 16 سالش تمام نشده بود، اما چه باک که عاشقان ازخود سرندارند که ببازند عاریتی است، گرفته اند و بازپس می دهند. همزمان با پدر رهسپار جاده­ های نورانی ابدیت شد و طریق بیداری پیمود و شب کجاست که بتواند پنجه در پنجه ی خورشید گذارد؟ از کوچه های فقر و نداری برخاسته بود، بالا بلند در راه گام می زد، کم می شود که آدم به این سن چنین ساخته شده باشد... روحش شاد با fatholfotooh.blogfa.com/post/251 @gharibshahid کانال 👆🌷 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🕊🌺🍃🕊🌺🍃🕊 🌺🕊🌺 🍃🌺 🕊 محمد صاحب کرم تحصیلاتش را در دانشگاه نظامی گذراند تا بتواند به امنیت کشور کمک کند. او مادرش را در کودکی از دست داده بود و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن او و دیگر خواهرها و برادرها کرده بود. ✨شهید صاحب کرم که متولد شهریور سال 61 است در اردیبهشت سال 87 ازدواج کرد و همسرش همان ابتدا می‌دانست که محمد درد مردم برایش دغدغه است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب می‌شد. محمد سال‌ها بود زمزمه رفتن به سوریه و عراق برای مبارزه با تکفیری‌ها را داشت، در سال 92 برای رفتن مصمم‌تر شد، حمیده مخالفت می‌کرد ولی بالاخره در برابر دوست‌داشتن محمد برای رفتن تسلیم شد و در بهمن 93 او را به سوی جبهه حق بدرقه کرد. همسر شهید می‌گوید: اوایل که من مخالفت می‌کردم سعی نمی‌کرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح می‌داد که با رفتار کاری کند تا من با قلبم راضی شوم. 🔸بعد از رفتنش خانواده همسرش تا زمان شهادت اطلاع نداشتند و خانواده محمد هم بعد از رفتنش متوجه شدند. مداح بود و مراسم‌های خانوادگی از صدای مداحی او برای اهل بیت (ع) گرم می‌شد اما حالا مدت‌هاست صدای دلنشین و پرسوزش در فضا شنیده نمی‌شود و جای خالی او در مناسبت‌ها بیشتر احساس می‌شود. 🍃حمیده همسر شهید، می‌گوید : وقت رفتن به او گفتم اگر دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدم چه بگویم؟ گفت: بگو خودش رفت، با عشق هم رفت، بگو خودش را فدای اهل بیت (ع) و دینش کرد. من هم این روزها خودم را با همین موضوع دلداری می‌دهم. هر زمان غم به قلبم فشار می‌آورد به این فکر می‌کنم که محمد نعمت و امانتی از طرف خدا بود و من امانتی را به صاحبش پس دادم و خدا را شکر می‌کنم که در این امتحان سربلند بودم و این قلبم را آرام می‌کند. 👌همسر شهید به تشویق خواهر شوهری که حکم مادر برای شوهرش را داشته در حال ادامه تحصیل است تا بتواند مسیر تعالی همسرش را ادامه دهد، راه مرد بزرگی که نسبت به همه چیز احساس تکلیف می‌کرد، از کمک کردن به همسرش در کارهای منزل تا فدا کردن جان خود برای صیانت از اسلام و مظلومان. 🕊خبر شهادت این بزرگ مرد را ابتدا به پدرش اطلاع دادند و پدر نیز عروسش و دیگر اعضای خانواده را مطلع کرد. محمد صاحب کرم در تاریخ 11 اسفند سال 93 در درگیری با گروه تکفیری داعش به مقام والای شهادت دست یافت و در 17 اسفند پیکر نورانی او به وطن بازگشت و در میان استقبال مردم قدرشناس تشییع و به خاک سپرده شد. navidshahed @gharibshahid کانال 🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🌺
✨🍃🌹 در اوایل بهار سال۱۳۴۷ پسری در روستای محمد آباد دیده به جهان گشود که نامش را الله داد نهادند. الله داد کم کم بزرگ شد و در خانواده ای متدین ومذهبی پرورش یافت، سپس در سن هفت سالگی در مدرسه سلمان فارسی مشغول به تحصیل شد وایشان توانست فقط تا پنجم ابتدایی تحصیل کند و سپس ترک تحصیل کرد و به کار کشاورزی روی آورد. 🌺ایشان وقتی به سن بلوغ رسید تمام فرایض دینی را به جا می آورد نمازش را سر وقت می خواند و روزه هایش را در ماه مبارک رمضان می گرفت. 🍃الله داد از آن افرادی بود که در راهپیمایی ها و تظاهرات پیش قدم بود و با صبری که داشت به مردم کمک می کرد و البته به مساله حجاب و نماز اهمیت می داد او همیشه عاشق این بود که در جبهه فعالیت داشته باشد. ☺️بالاخره ایشان از طریق ارتش در لشکر۷۷ ثامن الائمه در گردان آمار و ترابری پشتیبانی مشغول خدمت شد اما ایشان در تاریخ ۲۹/ ۷/ ۱۳۶۷ براثر غرق شدن در آب رودخانه بستان سرپل حاج مسلم به درجه رفیع شهادت نائل گردید و به دیدار آقایش شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد shohada-eghlid.ir @gharibshahid 🌺🍃
🌹🍃 یکی از هزاران لاله‌هایی است در یازدهم مهرماه سال 1337، در شهررضا اصفهان به دنیا آمد. تا نوجوانی در کنار درس خواندن کار می‌کرد. در سال 1356 به عنوان سپاه دانش برای سربازی به روستای چم‌کاکا از توابع چهارمحال و بختیاری اعزام شد. این دوران مقارن با روزهایی بود که جرقه انقلاب زده شده بود و غلامرضا با استفاده از این فرصت علمی، به روشنگری افکار مردم درباره مسائل انقلاب پرداخت. دانشجوی معماری بود که تصمیم گرفت دانشگاه را رها کند و به جبهه برود. اطرافیان به شدت با تصمیم او مخالفت می‌کردند، اما او بر سر تصمیمش مصمم بود. در آستانه عملیات فتح‌المبین، برای اولین بار راهی جبهه‌های جنوب شد. در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، محرم، والفجر1، 4 و خیبر با پذیرش مسئولیت‌های متفاوت شرکت کرد. در بخشی از کتاب چلچراغ آمده است که عملیات بدر، آخرین عملیات شهید غلامرضا آقاخانی بود. حاج حسین خرازی شب قبل از عملیات در جمع رزمندگان گردان موسی بن جعفر (ع) می‌گوید : شما فرمانده بصیری دارید که نیاز نیست ما او را به منطقه ببریم و توجیه‌اش کنیم، یا اینکه شب عملیات بخواهیم کمکش بدهیم، یا پیشنهادی برای روش عملیات  او داشته باشیم. عملیات بدر در منطقه هورالهویزه انجام می‌شد. دو گردان موسی بن جعفر (ع) و حضرت امیرالمومنین (ع) از لشکر امام‌ حسین (ع) خط شکن بودند. بچه‌ها با شجاعت تمام مسافت حدود 30 کیلومتر از هور را با بلم پیمودند و به خط پدافندی دشمن یورش بردند و آن را در هم شکستند. آقاخانی فرمانده دلاور گردان، از ناحیه دست و پا مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به شدت مجروح بود و با اصرار زیاد او را به پشت خط منتقل می‌کنند. پیش از بهبودی کامل، قصد بازگشت به خط را می‌کند که یکی از دوستانش می‌گوید: همین جا بمان، فکر کنم اگر وارد منطقه شوی، شهید می‌شوی. غلامرضا هم با آرامش همیشگی‌اش جواب می‌دهد: اگر تو فکر می‌کنی، من مطمئن هستم. لبخند همیشگی روی لبانش نقش می‌بندد و از اورژانس خارج می‌شود. در خط، دستور عقب نشینی صادر شد. غلامرضا نگران و ناراحت بود که چرا باید منطقه را به دشمن واگذار کنند و به عقب بروند. خورشید در حال طلوع بود و باید نماز صبحش  را می‌خواند. دو زانو بر روی خاکریز نشست و کف دستانش را برای تیمم بر خاک زد. دستانش را که به پیشانی کشیده بود، وقتی پهنای صورتش را پایین آمد، گلوله‌ای بر روی پیشانی خاکی‌اش نشست و آن را شکافت و در همان لحظه بود که شهید آقاخانی راهی آسمان شد. ✍تسنیم ✍باشگاه خبرنگاران پویا @gharibshahid 🌺🍃
🍃🌸🍃🌸 🌸🍃✨ 🍃✨ 🌸 سهام در روز پنجم بهمن ماه سال ۴۷ در یکی از محله های هویزه دیده به جهان هستی گشود. از همان اوان کودکی دختری باهوش و زرنگ بود و آثار و اندیشه و فراست در سیمای معصومش حکایت از روح بلند او داشت. در ۷ سالگی به مدرسه رفت و دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی حضرت زینب (س) به پایان رساند. 🎒کلاس اول راهنمایی ثبت نام کرد اما به دلیل آغاز جنگ تحمیلی و اشغال شهر هویزه نتوانست ادامه ی تحصیل دهد و به مدرسه نرفت. ۱۲ بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود که نسبت به مسایل داخل و خارج کشور احساس مسئولیت می کرد. 🕊سهام سرانجام در روز چهارم مهرماه سال ۵۹ در حالی که برای دفاع از زادگاهش به سمت دشمن بعثی با دستان کوچکش سنگ پرت می کرد و شعار می داد، بر اثر اصابت گلوله به سر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. صبح  سال ۵۹ بود؛ مادر بچه هایش را به پناهگاه برد. اما سهام آرام و قرار نداشت. به مادر گفت: «اگر تمام درها را ببندید، من آرام نمی گیرم و باید بیرون بروم و از شهر خود در مقابل بعثیان دفاع کنم؛ مگر فقط مردها می توانند از میهن دفاع کنند؟ من هم می توانم، پس باید دفاع کنم.» ✔️دقایقی بعد فکری به ذهنش رسید. لباس هایش را عوض کرد تا کسی او را نشناسد. بعد قطعی آب را بهانه کرد و برای شستن ظرف ها به طرف رودخانه حرکت کرد. مادر مصرانه از او خواست برگردد، به دنبالش دوید ولی بی فایده بود. انگار سهام در دنیای دیگری بود؛ چیزی را جز هدف در مقابل چشمان خویش نمی دید. 🍽ظرف ها را زمین گذاشت و انگشت دست خود را به نشانه ی پیروزی بالا آورد. در یک لحظه از مقابل دیدگان مادر دور شد. وقتی به دشمن رسید، تنها کاری که می توانست انجام دهد، شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند. ❗️بعثیان تصور می کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری از پیش ببرد؛ لذا به او کمتر توجه می کردند تا این که این بار دامن خود را پر از سنگ ریزه نمود و به سمت آنان سنگ پرتاب کرد. 👌این عمل را تا به حد برافروختن خشم آن مزدوران ادامه داد و به قول شاهدان این صحنه ی تحسین برانگیز، فرمانده ی عراقی ها به ستوه آمد و دستور تیراندازی به سمت سهام را داد. 😔دقایقی بعد سهام بر اثر اصابت گلوله به سر به آسمان بال گشود و برگ زرین دیگری را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد. 🌺خواهرم @gharibshahid 🌱👆🌱👆🌱👆🌱 کانال ✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
🌱 🌸 مهدی پنجم مردادماه سال شصت زمینی شد تا نیمه خردادماه سی‌‌ودو سال بعد وعده دیدار با سالار شهیدان را در بالاترین نقطه آسمان بگیرد. آن روز که حسین‌‌آقا نام کودکش را مهدی گذاشت به‌‌راستی می‌‌دانست با نوای زینبیون هم‌‌نوا خواهد شد پس زیر بیرق عزای حسین او را بزرگ کرد. مهدی نیز در روستای مردپرور خورزان کودکی‌‌اش را سپری کرد. 🎒تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از آن برای خدمت سربازی راهی کرمان شد و در سپاه، خدمت به نظام مقدس را سپری کرد. 🍃در دوران تحصیل کار هم می‌‌کرد. شغل او کشاورزی بود. ازدواج کرد و حاصل این وصلت مبارک دو فرزند پسر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در دانشکدۀ علوم و فنون رزمی در دورۀ سی‌‌وشش عرضی جنگ‌‌افزار T72 شرکت و آن را با موفقیت پشت سر گذاشت. 🌸مهدی که در تمام مراحل عشق به مولایش حسین(ع) در ذره ذرۀ وجودش، در تار و پودش، در لحظه لحظۀ زندگی‌‌اش جاری بود. داوطلبانه به مأموریت برون‌‌مرزی رفت. صدای ناله و شیون کودکان مظلوم سوری از یک‌‌سو و حریم مطهر حرم حضرت زینب (س) از سوی دیگر دلش را می‌‌برد به بوی کوچه‌‌های غریب و ساکت مدینه و بوی در سوخته و چادر خاکی و لحظه‌‌های درد و اشک‌‌هایی که در سکوت خانه علی (ع) ریخته می‌‌شد و سکوت و سکوت و سکوت… 😔و کدام انسانی که بماند و کدام انسانی که بخوابد و کدام انسانی که زندگی کند و به هزارویک دلیل دیگر مهدی باید می‌‌رفت و رفت. 🕊در چهاردهم خرداد هزار و سیصد و نود و دو با افتخار به آرزویش رسید و ققنوس‌‌وار به دیدار یار شتافت و در تانک خود سوخت و چون مشتی خاکستر شد و پرگشود و پرواز کرد. در روستای محل تولدش و شهیدآباد خورزان آرام گرفت. “راهش جاوید باد” @gharibshahid
🌸علی اکبر رضایت در ۲۸ آبان سال ۱۳۳۲ در خانواده‌ای مذهبی در روستای رحمت‌آباد از توابع شهرستان خوانسار چشم به جهان گشود. پدرش اهمیت فراوانی به تحصیل علم و دانش فرزندانش می‌داد، از این رو پس از گذراندن دوره دبستان به شهرستان گلپایگان رفت تا ادامه تحصیل دهد. 💼بعد از اخذ دیپلم، به تهران آمدند و به عنوان مهندس مکانیک هواپیما (همافر) در نیروی هوایی ارتش استخدام و برای گذراندن دوره‌های تکمیلی آموزشی به آمریکا اعزام شدند. بعد از گذراندن دوره ۱۸ ماهه به ایران بازگشتند تا هرچه بهتر به وطن خدمت کنند.   💍در سال ۱۳۵۷ ازدواج کردند که حاصل آن دو فرزند دختر و یک پسر می‌باشد. 🍃شهید رضایت در پایگاه هشتم شکاری اصفهان، در بخش مراقبت پرواز مسئولیت داشت و با شروع جنگ تحمیلی در گروه ضربت پایگاه نیز همکاری می‌کرد‌. 👌قلبی آکنده از عشق به امام داشت و این سبب شد تا طبق فرمان امام خمینی رضوان ‌الله ‌تعالی‌ علیه، برای دفاع از کشور اسلامی، در تاریخ ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به عنوان نیروی بسیجی به جبهه برود و در عملیات پیروزمندانه‌ی فتح‌المبین شرکت کند تا در روز آزاد سازی خرمشهر، حین پاکسازی شهر، تیر خشم دشمن بعثی به پشت سرش اصابت کرده، جام شیرین شهادت را بنوشد و به وصال محبوب برسد. 🌱 🌷 🌱 @gharibshahid | 🇮🇷
✋✋👈   شهید مدافع حرم؛ 🔹 رنجر، تکاور؛ نیروی مخصوص گروه ⬅️صابرین سپاه قدس👉 🔸جانشین گردان تکاوری 🔹سپاه نینوای استان گلستان؛ 🔸مداح اهل بیت ع. ⬅️جانباز رشید اسلام (محل جانبازی منطقه جاسوسان درگیری با گروه پژاک لعنت الله )👉 🔹سردار پاسدار خلبان کربلایی قاسم  (مهدی)غریب➡️ ✋سلام علیکم رفقا☺️شهید قاسم غریب هستم😉 رفیق دنیوی و اخروی حاج رضا الوانی  هم صدام میزنن🙂در اول فروردین 1361در روستای سیدمیران از توابع شهرستان گرگان استان گلستان درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشودم🙋‍♂ ⬅️دوران ابتدایی و راهنمایی 👶را در روستا و 🔸دبیرستان 👱را در شهرستان گرگان به تحصیل پرداختم😊 😇سال 1379 پس از قبولی در 👮 تهران رسما به عضو سپاه پاسداران درآمدم😍و بعد از دوران آموزشی وتکمیلی به نیروهای مخصوص 👈 سپاه پیوستم✌️ ✈✈و جز سه نفر برتر خلبان هلی کوپتر جایروپلن شدم شهید قاسم غریب در تیر ماه سال ۹۴در تدمر  سوریه به شهادت رسیدند.
✋✋👈   شهید مدافع حرم؛ 🔹 رنجر، تکاور؛ نیروی مخصوص گروه ⬅️صابرین سپاه قدس👉 🔸جانشین گردان تکاوری 🔹سپاه نینوای استان گلستان؛ 🔸مداح اهل بیت ع. ⬅️جانباز رشید اسلام (محل جانبازی منطقه جاسوسان درگیری با گروه پژاک لعنت الله )👉 🔹سردار پاسدار خلبان کربلایی قاسم  (مهدی)غریب➡️ ✋سلام علیکم رفقا☺️شهید قاسم غریب هستم😉 رفیق دنیوی و اخروی حاج رضا الوانی  هم صدام میزنن🙂در اول فروردین 1361در روستای سیدمیران از توابع شهرستان گرگان استان گلستان درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشودم🙋‍♂ ⬅️دوران ابتدایی و راهنمایی 👶را در روستا و 🔸دبیرستان 👱را در شهرستان گرگان به تحصیل پرداختم😊 😇سال 1379 پس از قبولی در 👮 تهران رسما به عضو سپاه پاسداران درآمدم😍و بعد از دوران آموزشی وتکمیلی به نیروهای مخصوص 👈 سپاه پیوستم✌️ ✈✈و جز سه نفر برتر خلبان هلی کوپتر جایروپلن شدم شهید قاسم غریب در تیر ماه سال ۹۴در تدمر  سوریه به شهادت رسیدند.
✋✋👈   شهید مدافع حرم؛ 🔹 رنجر، تکاور؛ نیروی مخصوص گروه ⬅️صابرین سپاه قدس👉 🔸جانشین گردان تکاوری 🔹سپاه نینوای استان گلستان؛ 🔸مداح اهل بیت ع. ⬅️جانباز رشید اسلام (محل جانبازی منطقه جاسوسان درگیری با گروه پژاک لعنت الله )👉 🔹سردار پاسدار خلبان کربلایی قاسم  (مهدی)غریب➡️ ✋سلام علیکم رفقا☺️شهید قاسم غریب هستم😉 رفیق دنیوی و اخروی حاج رضا الوانی  هم صدام میزنن🙂در اول فروردین 1361در روستای سیدمیران از توابع شهرستان گرگان استان گلستان درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشودم🙋‍♂ ⬅️دوران ابتدایی و راهنمایی 👶را در روستا و 🔸دبیرستان 👱را در شهرستان گرگان به تحصیل پرداختم😊 😇سال 1379 پس از قبولی در 👮 تهران رسما به عضو سپاه پاسداران درآمدم😍و بعد از دوران آموزشی وتکمیلی به نیروهای مخصوص 👈 سپاه پیوستم✌️ ✈✈و جز سه نفر برتر خلبان هلی کوپتر جایروپلن شدم شهید قاسم غریب در تیر ماه سال ۹۴در تدمر  سوریه به شهادت رسیدند.