eitaa logo
قاصدک
102.7هزار دنبال‌کننده
67.1هزار عکس
46.5هزار ویدیو
138 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
مهم نیست کجای عالم ایستاده‌ای مهم این است جایی که در آن ایستاده‌ای جایگاه اصلی تو باشد... ‍ Join➥ @ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانا جانا جانا من تو از ته قلبم میخواما♥️ @ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين کلیپُ بفرست برای اونی ک خیلی دوستش د‌‌‌‎‌‌‌‌اری....❤️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎Join➥ @ghaseedak
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..🌻 پاییزی که ... 📆 ودومین روز از آن توست 🎊 تولدت مبارک مهرماهی جانم ❤️ @ghaseedak
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تموم دنیا رو بدم بِم یه روز ازت جدا نمیشم❤ ┄┅┅┄┅✶❤️✶┅┄┅┅┄ ❤️ @ghaseedak ❤️ ┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄
هنوزم یه تار موت به دنیا نمیدم❤️ @ghaseedak
🌷🌷🌷 این شعر آدم رو کجاها که نمیبره👌😔 ‌ بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن والاترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود باوجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود همکلاسی های درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می شد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچ ها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت بخیر یاد درس آب و بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشق ها را خط بزن. مطالب زیبا👈 @ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 تازگی‌ها یه دوستی پرسید: شما مردها چرا اغلب این‌قدر کم‌طاقت و بی‌تابین موقع درد و مریضی؟! گفتم: اگه صداش رو درنمیاری بیشترش نمایش و ادا اطواره رفیق! این لوس‌شدن و بی‌تابی یه‌جور ابزاره برای جلبِ مراقبت و نوازش. ما مردها اون‌قدرها هم که نشون می‌دیم پوست‌کلفت نیستیم‌ گوشه‌ی دلمون همیشه یه ‌پسربچه‌ی نازک‌نارنجی‌ نشسته که درشت‌تر از گل بهش بگی لب می‌چینه. کی میگه سکسیزم فقط علیه زن‌هاست! ما از همون‌روزی که توی بچگی بهمون گفتن «مرد گریه نمی‌کنه» بی‌پناه شدیم. بزرگ‌تر که شدیم یادگرفتیم که «مرد باید تکیه‌گاه باشه»، این شد که رفتیم تو نقش دیوارِ سنگی! مریضی و توجا افتادن، یه‌جور مرخصیه برامون که بزنیم بیرون ازین نقشِ جعلیِ فرساینده، ازین گریمِ سنگین. یه‌ فُرجه‌س که نیازهای سانسورشده(یا بهتره بگم: سرکوب‌‌شده‌‌)مون رو داد بزنیم. نیاز به حمایت‌گر، به پناه. این‌که می‌بینین موقع مریضیمون اون‌قدر حساس و دل‌نازک می‌شیم که هویجِ سوپ بپره تو گلومون گریه‌مون می‌گیره، حاصلِ سنگ‌نمایی‌ها و قایم‌کردنِ تَرَک‌هاییه که از زندگی برمی‌داریم. مطالب زیبا👈 @ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 احمق خودتی در واقع ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬حماقت او را دست مي‌انداختند.دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان از طلا بود و يكي از نقره؛اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. روزی مرد مهرباني که این داستان را شنیده بود،از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت یک سکه ی طلا به او داد و گفت:«هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬سكه طلا را بردار.اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند!» ملا نصرالدين با لبخند پاسخ داد:«ظاهراً حق با شماست٬اما اگر سكه طلا را بردارم٬ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌ها هستم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام! اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد هيچ اشكالي ندارد كه مردم تو را احمق فرض کنند.» مطالب زیبا👈 @ghaseedak 🌷🌷🌷