eitaa logo
یک دریا قطره‌
204 دنبال‌کننده
962 عکس
189 ویدیو
8 فایل
ان‌شاءالله در این‌ کانال، مطالب زیبایی از دیگران را خواهم گذاشت که دوست دارم از آن‌ها هم بهره و لَذّت ببرید. حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی کانال سخنرانی‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @benisiha_ir. وبگاهم: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم سالک، حاج شیخ جعفر توسّلی ـ رحمة الله علیه. ـ : «این جملۀ معروف امام خمینی ـ رحمة الله علیه. ـ که فرمودند: "این، محرّم و صَفر است که اسلام را زنده نگه داشته است."، از آسمان به ایشان اِلقا شده بود. بنده در کشف و شهود خود، این جمله را در عرش هم دیدم که نوشته شده بود!» در ، ، ، 🔗 عضویّت کانال 🌷
[عالم بزرگوار،] محدّث نورى، می‌‏گويد: ميرزا حسين لاهيجى از ملّا زين‌العابدين سلماسی نقل می‌‏كرد كه روزى [حضرت آیت‌الله علّامه] سيّد بحرالعلوم، وارد حرم امير مؤمنان ـ علیه السّلام. ـ شد؛ در حالی كه اين شعر را زَمزَمه می‌‏كرد: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن / به رُخت نِظاره‌كردن، سخن خدا شنيدن! از ايشان سبب آن را پرسيدند. فرمود: «هنگامى كه به حرم مطهّر وارد شدم، حضرت حجّت [= امام زمان] ـ علیه السّلام. ـ را ديدم كه بالاى سر مبارک نشسته و با صداى بلند، قرآن می‌‏خواند. هنگامى كه صداى ايشان را شنيدم، آن شعر را خواندم و هنگامى كه به حرم وارد شدم، قِرائت قرآن را تمام كرد و از حرم شريف بيرون رفت.» 📖 نجم‌الثّاقب، ص ۴۱۳؛ برگرفته از: یک کانال. زمان (علیه السّلام)، ، ، (علیه السّلام)، ، @ghatreghatre 🌷
بسیارخواندنی هنگامى كه دشمنان، سر مطهّر حضرت امام حسين ـ سلام الله تعالی علیه. ـ را وارد اقامتگاه «قِنَّسرين» كردند، یک راهِب (عابد مسیحی) از عبادتگاهش متوجّه سر مطهّر شد و نوری درخشان را دید که از دهان آن بیرون می‌آمد و به سوی آسمان، بالا می‌رفت. پس با ده‌هزار درهم پیش آنان رفت و سر مطهّر را گرفت و به عبادتگاهش برد. سپس صدایى که او گوینده‌اش را نمی‌دید، گفت: «خوشا به حال تو و خوشا به حال كسى كه احترام و عظمت این (سر مطهّر)‌ را پاس دارد!» راهب سرش را بلند كرد و عرض کرد: «ای پروردگار من! به حقّ عيسى به اين سر دستور بده که با من سخن بگوید.» سر مطهّر پرسید: «اى راهب! چه می‌خواهی؟» راهب عرض کرد: «تو كيستى؟» سر مطهّر فرمود: «من پسر محمّد مصطفی هستم و من پسر علیّ مرتضی هستم و من پسر فاطمۀ زهرا هستم. من کشته‌شدۀ کربلا هستم. من مظلومم. من تشنه‌ام.» راهب، صورتش را روی صورت مطهّر گذاشت و عرض کرد: «صورتم را از صورت تو برنمی‌دارم تا اين كه بگویى: "در روز قيامت، من شَفاعت‌کنندۀ تو خواهم بود." سر مطهّر فرمود: «به دين جدّم، محمّد، ـ صلّی الله علیه و آله. ـ برگرد (و مسلمان شو).» راهب عرض کرد: «شهادت می‌دهم که هیچ معبودی، جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمّد رسول خدا است.» سر مطهّر، شَفاعت‌کردن برای او را پذیرفت. صبح که شد، دشمنان، سر مطهّر و پول‌ها را از راهب گرفتند و هنگامی که به بیابان رَسیدند، به پول‌ها نگاه کردند و دیدند که آن‌ها به سنگ تبدیل شده‌اند! 📖 المناقب، ج ۴، ص ۶۰ ؛ برگرفته از: یک کانال معتبر. (علیه السّلام): ، @ghatreghatre 🌷