eitaa logo
یک دریا قطره‌
208 دنبال‌کننده
835 عکس
175 ویدیو
8 فایل
ان‌شاءالله در این‌ کانال، مطالب زیبایی از دیگران را خواهم گذاشت که دوست دارم از آن‌ها هم بهره و لَذّت ببرید. حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی کانال سخنرانی‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @benisiha_ir. وبگاهم: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی دیگر از اعضای کانال نوشته است: وقتی که این فیلم را دیدم، هم چقدر تأسّف خوردم ـ چون مردم خوبی داریم که اگر به آن‌ها حرف‌های خوب و مستدل بگوییم، قبول می‌کنند؛ امّا هنوز دین را به گونۀ درست و زیبا، به آنان نرسانده‌ایم تا آن‌جا که یکی از آنان گفت: «به ما فقط گفتن: ایمان، عمل صالح و تقوا.» ـ و هم از این‌گونه کار تبلیغی که عدّه‌ای از مردم را با بخشی از عظمت حضرت آشنا می‌کرد، لذّت بردم. 🌼 نکته: البتّه خیلی‌ها برای تبلیغ دین و الگوهای دینی، کارهای خوب و زیبای زیادی کرده‌اند؛ امّا هنوز جای کار، زیاد است؛ البتّه بیش‌تر مردم هم دنبال حقایق دینی نیستند و اصلاً خودشان را در معرض یادگرفتن آن‌ها قرار نمی‌دهند و در نتیجه، خودشان را از فهمیدن زیبایی‌ها و ارزش‌های دین محروم می‌کنند. 🌷
یکی از انواع احترام، این است که وقتی با کسی، مخصوصاً با بزرگ‌تری، همچون: پدر، مادر و استاد معنوی، تلفنی صحبت می‌کنیم، پس از خداحافظی، تا او تلفن را قطع را نکرده است، ما قطع نکنیم. البتّه فقط یک نفر را سراغ دارم که این احترام را رعایت می‌کند! بعضی پس از خداحافظی، تلفن را چنان زود قطع می‌کنند که انگار یوزپلنگی آنان را دنبال کرده است! میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است ، ، ، @ghatreghatre
همۀ مطالب این نشانی و حتّی پاورقی‌هایش را با دقّت بخوانید؛ که مطالب قابل‌توجّهی دارد و خیلی از مردم، خیلی از آن‌ها را نمی‌دانند؛ البتّه پس از خواندن، غیر مقلّدان آیت‌الله سیستانی، به فتاوای مرجع تقلید خود مراجعه کنند: https://www.sistani.org/persian/book/26576/5968/ ، @ghatreghatre
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این را برادر عزیزم، آقامحمّدطاهر، برایم فرستاده است. گاهی و اگر شد، هر روز، این فیلم را تماشا کنیم و به یاد روزهای پایانی بیفتیم؛ که می‌تواند خیلی مؤثّر باشد. ، @ghatreghatre
در کانالی نوشته شده است: یک دست [شهید] علی‌آقا ماهانی، در جبهه، مجروح و از کار افتاده و پاشنۀ پای او روی مین رفته بود. تخته‌ای را کف پایش گذاشته بود که لنگ نزند. مادرش می‌گفت: «با همین وضعیّت، یک روز شمردم. ۲۰ بار به احترام، جلو پای من بلند شد!» 🌷 ما چقدر در برابر پدر، مادر و اساتیدمان برمی‌خیزیم و چقدر به آنان با زبان، نگاه و عمل، احترام می‌گذاریم؟ پس از این چقدر می‌خواهیم احترام بگذاریم؟ @ghatreghatre
در تصاویر واقعی و...، بر سر مشاهیر ایران در طول تاریخ، وجود دارد. چرا دشمن، عمامه را هدف گرفته است: هویّت دینی ایرانیان را؟ هویّت علمی ایرانیان را؟ هویّت هنری ایرانیان را؟ هویّت ملّی ایرانیان را؟... @ghatreghatre
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمایی از غرفۀ محصولات عفاف و حجاب و محصولات «شهدا»یی 📅 ۱۹ تا ۲۷ آبان ⏰ ساعت بازدید: ۹ تا ۱۲، و ۱۶ تا ۲۱ 📍جنب گلزار شهدای شهر مقدّس قم، مجتمع فرهنگی امام خمینی (ره)، یازدهمین نمایشگاه ملّی کتاب «دفاع مقدّس» عزیزانی که دفتر با تصاویر شهدا می‌خواهند، به این غرفه مراجعه کنند. @ghatreghatre
در کانالی نوشته شده است: [آقای میثم مطیعی:] «مرحوم آیت‌الله آقامجتبی تهرانی،... به من فرمودند: "مطلبی را برای شما می‌گویم. شاید برایت تعجّب‌آور باشد. ... من در خانه وقتی لباس روحانیّتم را درمی‌آورم، تا الان نشده که پایم را به سمت عمامه‌ام دراز کنم، تا زمانی که به شکل عمامه است؛ امّا اگر به صورت پارچه باشد، نه. وقتی به شکل عمامه است، می‌خواهم بخوابم، باید بالای سرم باشد و آن را پایین پایم نمی‌گذارم."» @ghatreghatre
در کانالی نوشته شده است: مرحوم آیت‌الله سیّد علی‌آقای قاضی‌ ـ رحمة الله علیه. ‌ـ هر وقت می‌خواستند عمامه را از سرشان بردارند و کَنار بگذارند، می‌بوسیدند و وقتی هم می‌خواستند عمامه را سرشان بگذارد، می‌بوسیدند و می‌فرمودند: «این تاج، تاج پیغمبر است. این‌ها مال ما نیست.» @ghatreghatre
در کانالی نوشته شده است: نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش تک‌وتنها نشسته بود. با دلی مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت: ـ سالِ گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را درآوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل، اسیر بِستر بودم و فاقد حرَکت. ـ در همین سال، شصت‌ساله شدم و شغل موردعلاقه‌ام از دستم رفت. ۳۰ سال از عمرم را در این مؤسَّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. ـ در همین سال، درگذشتِ پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. ـ در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد [و] مجبور شد چندین روز، گچ‌گرفته در بیمارستان، ملازم بستر شود. ازدست‌رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد. و در پایان نوشت: خدایا! چه سال بدی بود پارسال! در این هنگام، همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اتاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت‌سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحۀ کاغذ نقش بسته بود، خواند. بی‌آن‌که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اتاق را ترک کرد. اندکی گذشت و دوباره وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کَنار کاغذ او نِهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید. روی کاغذ نوشته شده بود: ـ سالِ گذشته از شرّ کیسۀ صفرا که سال‌ها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. ـ سالِ گذشته در سلامت کامل به سنّ ۶۰ رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را به‌تر از قبل با تمرکز بیش‌تر و آرامش افزون‌تر، صَرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم در ۹۵سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد [و] بی‌آن‌که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت؛ امّا پسرم، بی‌آن‌که معلول شود، زنده ماند. و در پایان نوشته بود: سالِ گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید! نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم‌کننده از رویدادهای زندگی در سالِ گذشته، بسیار شادمان و خرسند و در عین حال، متحیّر شد. در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاس‌گزار می‌کند؛ بلکه شاکربودن است که ما را مسرور می‌سازد ، ، @ghatreghatre