کانال اختصاصی قاسم کاکایی
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با
🎙هم اکنون کلاس درحال برگزاری است .
📎لینک ورود :
https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23
✅ @ghkakaie
شرح_مثنوی_معنوی_جلسه_۱۲۶_حجت_الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
29.98M
🎙| فایل صوتی کامل |
جلسه۱۲۶ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر اول)
⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی
🗓تاریخ جلسه :
سه شنبه ۱۱دی ۱۴۰۳
🕝 مدت زمان ۶۲دقیقه و ۲۷ ثانیه
#شرح_شعر
#مولانا
✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۲۶ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاس
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه ۱۲۶،ابیات ۳۹۳۶تا ۳۹۸۹ دفتر اول:
فرقتی لو لم تکن فی ذا السکون
لم یقل انا الیه راجعون
راجع آن باشد که باز آید به شهر
سوی وحدت آید از تفریق دهر
بخش ۱۷۱ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان
باز آمد کای علی زودم بکش
تا نبینم آن دم و وقت ترش
من حلالت میکنم خونم بریز
تا نبیند چشم من آن رستخیز
گفتم ار هر ذرهای خونی شود
خنجر اندر کف به قصد تو رود
یک سر مو از تو نتواند برید
چون قلم بر تو چنان خطی کشید
لیک بی غم شو شفیع تو منم
خواجهٔ روحم نه مملوک تنم
پیش من این تن ندارد قیمتی
بی تن خویشم فتی ابن الفتی
خنجر و شمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم و نرگسدان من
آنک او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و خلافت کی کند
زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر
بخش ۱۷۲ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
جهد پیغامبر بفتح مکه هم
کی بود در حب دنیا متهم
آنک او از مخزن هفت آسمان
چشم و دل بر بست روز امتحان
از پی نظارهٔ او حور و جان
پر شده آفاق هر هفت آسمان
خویشتن آراسته از بهر او
خود ورا پروای غیر دوست کو
آنچنان پر گشته از اجلال حق
که درو هم ره نیابد آل حق
لا یسع فینا نبی مرسل
والملک و الروح ایضا فاعقلوا
گفت ما زاغیم همچون زاغ نه
مست صباغیم مست باغ نه
چونک مخزنهای افلاک و عقول
چون خسی آمد بر چشم رسول
پس چه باشد مکه و شام و عراق
که نماید او نبرد و اشتیاق
آن گمان بر وی ضمیر بد کند
کو قیاس از جهل و حرص خود کند
آبگینهٔ زرد چون سازی نقاب
زرد بینی جمله نور آفتاب
بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را
تا شناسی گرد را و مرد را
گرد فارس گرد سر افراشته
گرد را تو مرد حق پنداشته
گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین
چون فزاید بر من آتشجبین
تا تو میبینی عزیزان را بشر
دانک میراث بلیسست آن نظر
گر نه فرزندی بلیسی ای عنید
پس به تو میراث آن سگ چون رسید
من نیم سگ شیر حقم حقپرست
شیر حق آنست کز صورت برست
شیر دنیا جوید اشکاری و برگ
شیر مولی جوید آزادی و مرگ
چونک اندر مرگ بیند صد وجود
همچو پروانه بسوزاند وجود
شد هوای مرگ طوق صادقان
که جهودان را بد این دم امتحان
در نبی فرمود کای قوم یهود
صادقان را مرگ باشد گنج و سود
همچنانک آرزوی سود هست
آرزوی مرگ بردن زان بهست
ای جهودان بهر ناموس کسان
بگذرانید این تمنا بر زبان
یک جهودی این قدر زهره نداشت
چون محمد این علم را بر فراشت
گفت اگر رانید این را بر زبان
یک یهودی خود نماند در جهان
پس یهودان مال بردند و خراج
که مکن رسوا تو ما را ای سراج
این سخن را نیست پایانی پدید
دست با من ده چو چشمت دوست دید
بخش ۱۷۳ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریدهٔ کف مولیستی
آنِ حقی کردهٔ من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید
در دل او تا که زناری برید
گفت من تخم جفا میکاشتم
من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احدخو بودهای
بل زبانهٔ هر ترازو بودهای
تو تبار و اصل و خویشم بودهای
تو فروغ شمع کیشم بودهای
من غلام آن چراغ چشمجو
که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور
که چنین گوهر بر آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من
مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجه کس ز خویش و قوم او
عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین حلق را
وا خرید از تیغ و چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
✅ @ghkakaie
شرحالاسماء_الحسنی_جلسه_۱۲۶_حجتالاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
34.29M
🎙️|فایل صوتی کامل |
▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی
جلسه : ۱۲۶
🌍 محل تدریس :
شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره )
📅 تاریخ : ۱۲ خرداد ۱۳۹۲
🕝مدت زمان صوت :
۳۵ دقیقه و ۴۳ثانیه
✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۲۶ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماءالحسنی( شرح دعای جوشن کبیر)، جلسهٔ ۱۲۶
یا ذا الحکمة و البیان
اصناف و گروههای حکما
قال الشارح في وجه ضبط المراتب هي عشرة على ما ذكره وانما انحصرت فيه لان الحكيم اما ان يكون متوغلا في التاله والبحث أي في الحكمة الذوقية والبحثية أو في احديهما فقط أو لا يكون متوغلا في شى منهما والاول قسم واحد والثانى ستة اقسام لان التوغل في احديهما اما ان يكون متوسطا في الاخرى أو ضعيفا فيها أو خاليا عنها والثالث وان كان تسعة اقسام هي الحاصلة من ضرب الثلثة التى هي التوسط والضعف والخلو في مثلها لكن يسقط عنه قسم واحد هو الخالى عنهما لمنافاته لمورد القسمة لانه لا يسمى حكيما ويرجع الثمانية الباقية باعتبار طلب التوغل إلى ثلثه لان كلا منها اما ان يكون طالبا للتوغل فيهما أو في احد هما فقط فالاقسام عشرة لا غير انتهى ووجه ضبط افتراق اهل العلم والمعرفة إلى المتكلم والحكيم المشائى والاشراقى والصوفى ان المتصدين لمعرفة حقايق الاشياء اما ان يبحثوا بحيث يطابق الظاهر من الشريعة في الاغلب فيقال لهم المتكلمون واما ان لا يراعوا المطابقة ولا المخالفة فاما ان يقتصروا على المجاهدة والتصفية فيقال لهم الصوفية واما ان يكتفوا بمجرد النظر والبيان والدليل والبرهان فيقال لهم المشاؤن فان عقولهم في المشى الفكري فان النظر والفكر عبارة عن حركة من المطالب إلى المبادى ومن المبادى إلى المطالب واما ان يجمعوا بين الامرين فيقال لهم الاشراقيون فانهم لجا فيهم عن عالم الغرور واجتنابهم عن قول الزور مستشرفون إلى عالم النور فيشملهم العناية الالهية باشراقات القلوب وشرح الصدور
✅ @ghkakaie
⬜️🟩استقامت در طلب
📜تفسیر فرازی از دعای رجبیه توسط مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت منتشر شده در کتاب انوار هدایت به مناسبت شروع ماه رجب.
✅@ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم»
🗒 #یاد_ایّام
🖋فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور
قسمت هشتم: ترکیه و سوریه (پیاپی: چهل و هفتم)
الف- کنفرانس جهانی بزرگداشت مولانا
ب- کنفرانس بین المللی بزرگداشت صدرالدین قونوی
ج_ کنفرانس بین المللی بزرگداشت ابنعربی
این روزها اوضاع خاصی در سوریه به وجود آمده است و ترکیه نیز در آن دخیل است. سرزمینهایی که عارفانی چون مولانا، صدر الدین قونوی، ابنعربی و به روایتی، شمس تبریزی در آنها آرمیدهاند، محل تاخت و تاز سیاستبازان و جولانگاه تکفیریانی چون جولانی قرار گرفته است. بدین مناسبت به نظرم رسید، گزارش دو سفر و شرکت در سه همایش در ترکیه و سوریه را که در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ انجام گرفت، بر گزارش سایر سفرها مقدم بدارم.
الف- کنفرانس جهانی بزرگداشت مولانا
۱- از طرف یونسکو، سال۲۰۰۷ میلادی به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا به نام مولانا نامگذاری شده بود. لذا در کشورهای ایران، افغانستان و ترکیه، برنامههای متعددی در جهت بزرگداشت مولانا به شکلی رقابتآمیز به انجام رسید. هر کدام نیز مولانا را از آن خود میدانستند. در ایران برنامههای متعددی برگزار شد با عناوین گوناگون و در دانشگاههای مختلف. دانشگاه شیراز نیز متکفل همایش «مولانا و دین» شد که با موفقیت و شکوه تمام به انجام رسید و مجموعهٔ مقالات آن نیز خیلی زود چاپ شد. در آبان ۸۶، همایش بینالمللی بزرگداشت مولانا در تهران برگزار شد که سه روز به طول انجامید. در افغانستان نیز همایشهایی به همین مناسبت برپا شده بود.
اما در آذر ۱۳۸۶ نوبت به همایش جهانی بزرگداشت مولانا در ترکیه رسید. با کمک شایان یونسکو و بودجهای که دولت ترکیه برای این کار اختصاص داده بود، همایشی بود واقعا جهانی. با جهانی شدن مولانا و توجهِ روز افزون به او، وجود مقبرهٔ مولانا در قونیه، یک درآمد بزرگ ملی برای ترکیه است. درآمدش برای ترکیه در سالهای اخیر شاید معادل درآمد نفتی ایران در دورهٔ محمود احمدینژاد باشد. لذا ترکیه سعی وافر داشته و دارد که مولانا را به نام خود ثبت کند. این بود که عرفانپژوهان، مولویپژوهان، اهالی ادبیات و شخصیتهای فرهنگی بسیاری را از سراسر دنیا برای سخنرانی، ارائهٔ مقاله و حتی حضورِ بدون مقاله به این همایش که در استانبول و قونیه برگزار میشد، دعوت کرده و همهٔ مخارج آنها را پذیرفته بود. البته وزرای فرهنگ و ارشادِ ایران ، افغانستان و ترکیه نیز در مراسم افتتاحیه یا اختتامیه سخنرانی کردند و هر یک مولانا را متعلق به خود دانستند! زبان همایش نیز ترکی، فارسی و انگلیسی بود.
۲- سخنرانان بسیار مشهور و زیادی از آمریکا، اروپا، آسیا و حتی آفریقا و کشورهای عربی در این همایش شرکت کرده بودند. از ایران هم بیست نفر که برخی از آنها استاد بنده محسوب میشدند، در این همایش شرکت داشتند؛ کسانی چون دکتر محمدعلی موحد، دکتر غلامرضا اعوانی، دکتر شهرام پازوکی، دکتر توفیق سبحانی و دکتر کریم زمانی. بنده طبق معمول، با لباس روحانی خودم در همایش، شرکت کردم. این امر از جهات مختلف میتوانست تأثیرهای جانبی داشته باشد. هم اینکه ربط و نسبت مولانا با دین را مشخص میکرد، هم اینکه حاکی از آن بود که مصادره کردن مولانا به نفع جریانات خاص غیر دینی به این آسانی نیست و هم اینکه باعث خوشحالی مسلمانان و شیعیان ترکیه میشد که برنامهها را دنبال میکردند؛ هرچند که دوست بسیار نازنینم پروفسور محمود ارول قلیچ که یکی از برگزارکنندگان همایش بود، به من گفت که حضور در دانشگاههای ترکیه با لباس روحانیت ممنوع است. اتفاقا بسیاری از سخنرانیها در دانشگاه استانبول برگزار میشد! ولی به بنده به عنوان مهمانِ مدعو احترام گذاشته و خلع لباسم نکردهاند! البته ظاهرا اینک چندسالی است که این جو شکسته شده است. ولی در آن زمان، میتوانست مسألهساز باشد.
۳- به علت تعداد بسیار زیاد شرکت کنندگان، ارائهٔ مقالات در اتاقهای موازی در استانبول و سپس در قونیه انجام میپذیرفت. همانطور که گفته شد زبان همایش، فارسی، ترکی و انگلیسی بود. ولی دوستان ایرانی، به پیشنهاد دکتر اعوانی و برخی از استادان ادبیات، قرار گذاشته بودند که برای این که نشان دهیم مولانا متعلق به ایران است، همه، مقالات خود را به فارسی بنویسند و به فارسی ارائه دهند. بنده نیز مقالهٔ خود را تحت عنوان «بررسی یک بیت از مثنوی در وحدت وجود» به فارسی ارائه دادم که در مجموعه مقالات همایش چاپ شد. این مجموعه در چهار جلد و هر جلد بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ صفحه خیلی زود به چاپ رسید.
۴- شهر قونیه به برکت حضور مولانا و مرقد مولانا در آن، چه در حیات و چه پس از حیاتش، واقعا دارای فضای معنوی فوقالعادهای است. حضور مقبرهٔ مولانا، پدر و پسرش و برخی از شاگردان عارفش در یکجا، و نیز وجود قبر صدرالدین قونوی در همان نزدیکیها و وجود قبر منسوب به شمس تبریزی در این شهر، جوّی استثنایی در آنجا ایجاد کرده است. وجود چندین مسجد در هر خیابان و بلند شدن صدای اذان از همهٔ این مساجدِ فراوان به هنگام صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، فریاد عشق را در فضای شهر طنینانداز میکند، بالا میبرد؛ به گوش آسمان میرساند؛ و پیشگویی شمس و مولانا را در بارهٔ این شهر، محقق میسازد؛ و لذت قدم زدن در این شهر را صدچندان میکند.
اول بار بود که به قونیه قدم میگذاشتم و توفیق زیارت مقبرهٔ مولانا را مییافتم. مقررات مسئولان و تولیت مقبره ولو به نیت تبلیغاتی و تجاری و گرفتن بهای معتنابه بلیط، جو خاصی را اطراف مقبره ایجاد کرده بود، سرشار از معنویت. مقبره کاملا سر پوشیده است. با کفش نمیتوان داخل شد مگر آنکه روی کفشت پوشش طاهر و تمیزی که تا زیر زانو را میپوشاند، بهپا کنی. از درب ورود با مثنوی و نی مواجهی:
بشنو این نی چون حکایت میکند
همه ساکتند. صدای آهستهٔ نیِ سوزناک و پر معنایی همهٔ فضا را پوشش داده است. هرکس به کار خویش با مولانا مشغول است. یا زیر لب چیزی را زمزمه میکند، یا اشک میریزد یا اشعار مثنوی و دیوان را که بر در و دیوار نوشته شده میخواند و زمزمه میکند؛ و یا گوشهای نشسته و غرق در تأمل است. تنوع افراد از ملیتهای مختلف و با عقاید و افکار گوناگون، زبان نی را یاد آوری میکند، همان نیای که خود مولاناست:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
نی حریف هر که از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
بدون اغراق در طول زیارت، حضور مولانا را در آن محیط کاملا حس میکردم
این ادب حضور در اطراف مقبرهٔ مولانا، باعث میشد که از مقبرهٔ حافظ درشیراز و نحوهٔ حضور زائرانش در آنجا، خجالتزده شوم.
۵- دستاندرکاران همایش، در کنار برنامههای سخنرانی، برنامههای جنبی دیگری نیز در نظر گرفته بودند. بازدید از مراکز فرهنگی، تاریخی و تفریحی استانبول و قونیه جزو برنامههای همایش بود. شهر استانبول یک شهر توریستی بسیار مهم است. هم به لحاظ تاریخ امپراطوری روم شرقی و هم به لحاظ دینی در تبدیل شدن از مرکزی مسیحی به مرکزی اسلامی. در قسمت بعد، از استانبول بیشتر عرض خواهم کرد.
اما در قونیه برنامههای کنسرت و موسیقی پیشبینی شده بود که البته بنده از شرکت در آنها معذور بودم! مگر برنامهٔ سماع و چرخش (رقص) دراویش که خاص شرکتکنندگان در همایش در نظرگرفته شده بود. این برنامه و عکسهای آن، همهجا در کنار مقبرهٔ مولانا به عنوان نماد عرفان مولانا، شهر قونیه و کشور ترکیه شناخته شده است. چیزی که شاید زمانی به عنوان یک امر غیراختیاری و معنوی در حالت رهاشدگی و آزادی نفس، نوعی «نیایش» تلقی میشد، امروز به صورت یک «نمایش» درآمده است؛ نمایشی تبلیغاتی و تجاری برای جلب مشتری! حتی گروه درویشانِ چرخنده برای اجرای برنامه و نمایش به کشورهای مختلف دعوت میشوند و درآمدزایی برای خود و ترکیه میکنند!
در این برنامه عدهای از مردانِ بهاصطلاح درویش، با لباس مخصوص و کلاه درویشی، همراه با آهنگ نی ملایمی برای مدتی طولانی در حالی که دو دستشان باز و سرشان بر روی شانه خم است شروع میکنند به چرخیدنِ آرام همراه با نی و برخلاف جهت عقربهٔ ساعت که تداعیکنندهٔ چرخش افلاک و همهٔ هستی حول محور عشق است. این گروه، مرشدی دارند که گاهبهگاه شروع میکند به مثنویخوانی با صوت بلند(و البته با لهجهٔ ترکی غلیظ!). ترکیب نی و چرخشی که گاه تا یک ساعت طول میکشد، همراه با اشعار پر معنای مثنوی میتواند جذاب باشد. ولی تصنعی بودن و پولگرفتن بابت آن، روح آن را از بین برده است
۶- با توجه به اینکه این همایش اتفاق فرهنگی بزرگی بود که در شهر استانبول جریان داشت، پای شبکههای تلویزیونی متعددی به حاشیهٔ همایش باز شده بود. اتاقهای مخصوصی برای مصاحبهٔ تلویزیونی با شرکت کنندگان در نظر گرفته بودند. با توجه به لباس روحانیت شیعهٔ ایرانی بر تن حقیر، سوژهٔ مهم و جذابی برای شبکههای تلویزیونی بودم. غیر از سؤال و جواب کوتاه و معمول در راهروهای همایش، دو مصاحبهٔ نسبتا مفصل با دو شبکهٔ فرهنگی آنجا داشتم البته به انگلیسی؛ اما از وضعیت و کیفیت پخش آن برای ترکزبانان خبر ندارم.
از دیدگاههای بنده به عنوان یک روحانی شیعه دربارهٔ عرفان، ابنعربی، مولانا و حتی سماع دراویش گرفته تا نقش و اهمیت دین در مسائل اجتماعی و حتی جایگاه و شأن اهل بیت علیهمالسلام مورد سؤال مصاحبهکنندگان بود. البته بنده سعی وافر داشتم که وارد مسائل حساسیت برانگیز و بهخصوص سیاسی نشوم. این را به مصاحبهکنندگان نیز عرض کردم و ایشان هم در آن مصاحبه رعایت کردند.
۷- از مسائل مهم و قابل استفادهٔ همایش این بود که بسیاری از مولویپژوهان مهم دنیا، بلکه همه یا اکثر آنها را در این همایش میتوانستی بیابی. حتی آنها هم که مثل مرحوم خانم آنماری شیمل از دنیا رفته بودند، شاگردانشان در این همایش دهروزه حضور داشتند و این، فرصت بسیار مناسبی به وجود میآورد برای آشنایی، بحث، تبادل نظر و استفاده از تجربیات یکدیگر. از سیدحسین نصر گرفته تا ویلیام چیتیک، جیمز موریس و کارل ارنست که از آمریکا آمده بودند تا فرانکلین لوئیس و دکتر عبدالکریم سروش که آن زمان در اروپا زندگی میکرد و تا استادان ایرانی عرفان، فلسفه و ادبیات و تا اندیشمندان ترکیه مثل دکتر محمود ارول قلیچ.
۸- دکتر سیدحسین نصر تا حدودی روحیهٔ شاهزادگی خود را حفظ کرده است. در حالی که همهٔ شرکت کنندگان در هتلهای مجلل (فکر میکنم پنج ستاره) کنار هم ساکن بودند، دکتر نصر را با برخی از همراهانش در هتل مجللتری (فکر میکنم هفت ستاره) اسکان داده بودند. البته بنده چون ستارهشناس نیستم شاید در تعداد ستارهها اشتباه کنم ولی هیچکدام کمتر از پنج ستاره نبودند!
مدتی بود که روابط بین دکتر نصر و دکتر سروش به اصطلاح عوام شکراب شده و دکتر سروش با آن زبان تیز و ادبیاش، دکتر نصر را از دم تیغ گذرانده بود! قضیه از این قرار بود که دکتر نصر مواضعی در مورد مسايلی چون علم مقدس و سنتگرایی گرفته بود و ضمن آن انتقادی از روشنفکران دینی کرده بود که مورد استقبال مسئولان جمهوری قرار گرفته بود. دکتر حداد عادل نیز جایی از آن تمجید کرده بود. این بود که دکتر سروش طی سخنان و نوشتههای متعدد از خجالت هر دو (نصر و حداد) درآمده بود! دکتر نصر نیز از وی حسابی دلگیر بود. برنامههای همایش در هتل ما برگزار میشد. در جلسهای که دکتر نصر هم به هتل ما آمده بود، برخی از دوستان مشترکِ نصر و سروش، در پی برقراری جلسهٔ آشتیکنان بین این دو اندیشمند بودند. با برنامهریزی قبلی، شرایطی را در لابی هتل بهوجود آوردند تا دکتر نصر و دکتر سروش کنار هم قرار بگیرند و روبوسی و آشتی نمایند!
۹- بنده هیچگاه تا آن زمان، ملاقات یا گفتوگویی با دکتر سروش نداشتم. هرچند با فرزند ایشان، دکتر سروش دباغ، آشنایی و جلساتی داشتم، اما در ایران حتی اتفاق نیفتاده بود که در یک جلسه با دکتر سروش همجلسه باشیم! اما اینجا به برکت مولانا، در حاشیهٔ برنامهها و حتی در اتوبوسی که ما را برای بازدید به اینطرف و آنطرف میبرد، فراوان پیش آمد که با دکتر سروش به گفتوگو بپردازم. این فرصت برایم بسیار مغتنم بود. به ویژه آنکه هرچند نقدهایی بر دیدگاههای اخیر ایشان داشتم، ولی نسل ما جوانان انقلابی دانشگاهی، هنوز خاطرهٔ نوارهای سخنرانی و کتابهای ایشان در آستانهٔ پیروزی انفلاب و اوائل انقلاب را به یاد داریم؛ کتابهایی که در برابر جریانات مارکسیستی چپ باعث افتخار ما بود؛ مثل «نهاد نا آرام جهان» و یا «دانش و ارزش». مصاحبهٔ ایشان با شهید مطهری در همان آغاز پیروزی انقلاب تحت عنوان «پیرامون جمهوری اسلامی» حاوی نکات مهمی بود. شرکت در مناظرهٔ ایدئولوژیک تلویزیونی با متفکران مارکسیست، بهخصوص احسان طبری، هنوز از خاطرم محو نشده است. در طول سالیان حضور در خارج از کشور، دکتر سروش همواره بر تمامیت ایران، مرزبندی با ضد انقلاب و سلطنتطلبان، محکوم کردن رژیم جنایتکار صهیونیستی و مظلومیت مردم فلسطین، پای فشرده است. بههرحال، بنده به نوعی خود را از این لحاظ مدیون دکتر سروش میدانستم و در حاشیهٔ کنفرانس، از میان ایرانیها بیش از هرکس با ایشان نشست و برخاست داشتم. سن و سال ایشان نیز از شصت گذشته بود و بنده همهجا احترام ایشان را حفظ کردم که در واقع احترام علم و احترم کبار بود. موارد زیر، در گپ و گفت بسیار صمیمانهام با ایشان، قابل ذکر است. از این حیث نیز مدیون مولانایم:
الف- ایشان را بسیار پرمطالعه یافتم. افراد زیادی داریم که پرمطالعهاند ولی ویژگی خاص سروش، حافظهٔ بسیار قوی اوست. غیر از مثنوی و دیوان شمس که بسیاری از ابیات وغزلهای آنها را حفظ دارد، حافظ را هم حافظ است. سعدی را هم به شرح ایضا! خیلی از اشعار سعدی را از حفظ برایم خواند! از نظامی و سنایی و دیگران هم ابیاتی به رخم کشید. از نهجالبلاغه نیز عبارات عربی را سلیس و روان میخواند.
بنده شگفتزده بودم که کسی که رشتهاش داروشناسی است چه وقت توانسته این همه را حفظ کند. ایشان خود، کمکم کرد و گفت: «از کودکی هر مطلب را یکبار که میخواندم حفظ میشدم»! از این حیث مطمئنم که دکتر سروش یک نابغه است. ولی نوابغ بسیاری قربانی نبوغ خود شدهاند!
ب- ایشان طبع شعر خوبی دارند. به عنوان شوخی، شعری را که در قدح عمامهسرها سروده بود، شاید قریب پنجاه بیت از حفظ برایمخواند!
جـ یاد خاطرهای از حضرت استاد آیتالله نجابت افتادم که برخی از ظهرها که در آشپزخانهٔ حوزه بین طلاب، ناهار قسمت میکردند، سخنرانی دکتر سروش را از رادیو گوش میدادند. شرح خطبهٔ متقیان بود. چون از مولانا و حافظ اشعار زیادی میخواند، میفرمودند: «از خیلی از عمامهسرها بهتر سخن میگوید». ولی انتقاد مهمی هم به ایشان داشتند که در صفحهٔ ۸۲ و ۸۳ کتاب «حدیث سرو» آوردهام.
د- ایشان از کتاب بنده، «وحدت وجود به روایت ابنعربی و مایستر اکهارت» تعریف کرد و گفت اگر همین روش تحقیقی را ادامه دهی به یک خدای غیرمتشخص میرسی که واقعیتِ خداست! پاسخ دادم که بنده بههیچوجه به دنبال چنین نتیجهای نبوده و نیستم. البته چنین نتیجهای هم از وحدت وجود گرفته نمیشود؛ و اگر چنین استنباطی بخواهد از وحدت وجود بشود باید بگویم که این کتاب برای بنده یک تحقیق آکادمیک و رسالهٔ دکتری و رفع تکلیف بوده است! وگرنه در عمل به خدای متشخص و حتی انسانوار پایبندم و همان خدای شبان داستان مثنوی را در برابر خدای تنزیهی ترجیح میدهم؛ به درگاهش نیایش میکنم؛ سر بر سجده میگذارم؛ و راز دل با او میگویم!
ه- به ایشان عرض کردم که جناب استاد! شما این مطالبی را که در تشکیک در مبانی اعتقادی مطرح میکنید، بهجای رسانهای کردن و مانور دادن روی آن، بیایید در محافل آکادمیک مطرح کنید و در بحث آکادمیک جویای حقیقت باشید. ایشان گفت: تو هم که داری حرف صادق لاریجانی را میزنی! ( البته آن زمان صادق لاریجانی رئیس قوهٔ قضائیه نبود ولی فکر میکنم در شورای نگهبان بود). ایشان معتقد بود که بر طبق «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، باید آزادی بیانی باشد که همه حرفشان را بزنند پس از آن، حقیقت، خودش را برای اهلش نشان میدهد.
عرض کردم من کار به صادق لاریجانی ندارم ولی سخنان شما و ایمان جوانان ما در این وانفسا که از هر سو تهاجمی به آن صورت میگیرد، حکایت همان بار شیشه بر روی شتر است که داروغه در حالیکه برای امتحان، لگدی به آن بار میزد از شتربان پرسید که در بارت چه داری؟ شتربان جواب داد که اگر لگدی هم به آن طرف بزنی، هیچ! یک طرف عملکرد مسئولان تحت عنوان اسلام باعث دینگریزی است و یک طرف هم تشکیکهای امثال شما.
و- به ایشان گفتم که من شنیدهام که شما عبا دوش میگیرید و نماز شب میخوانید و به خدای شریعت کاملا پایبندید. پس به نظرم، این مطالبی که در باب قبض و بسط شریعت و تجربهٔ نبوی میگویید (فکر میکنم در آن زمان ایشان هنوز روی رؤیای پیامبر خیلی مانور نداده بود) خودتان هم در عمل قبول ندارید! بیشتر میخواهید سربهسر ما آخوندها بگذارید و اثبات کنید که نمیتوانیم جوابتان را بدهیم! ابتدا خندهٔ معنیداری کرد ولی سرانجام به جِد گفت که خیر، اینها حاصل تأملات صادقانهٔ من است!
ز- به ایشان گفتم که البته در بحثهای علمی، انگیزهخوانی راه ندارد. ولی من حس میکنم که شما و برخی دیگر از دوستان که الآن خارج از کشور مقیماند، برخی موضعگیریهای فکریتان، به خاطر ناملایمات و بیمهریها ست! مرحوم استادِ ما حضرت آیتالله نجابت رضوانالله تعالی علیه، هرگاه از ولایت فقیه میگفتند و مینوشتند، واژهٔ شرعیه را حتما تأکید میکردند: «ولایت شرعیهٔ فقیه». اما امثال آقای مصباح اخیرا (و نه در زمان امام) کوشیدند که این ولایت را ولایتی تکوینی تصویر کنند و برای ولی فقیه نوعی عصمت قائل شوند که این عصمت و ولایت به نوعی به همهٔ منصوبانِ ولی فقیه مثل احمدینژاد (پس از تنفیذ) و نیز به همهٔ ائمهٔ جمعه و نمایندگان ولی فقیه سرایت میکند، لیکن با درجات متفاوت! حال شما در برابر برخی ناملایمات و برخوردهای سیاسی با خودتان، و در برابر رادیکالیسم امثال آقای مصباح، رادیکالیسمی از دیگر سو ساختید. ابتدا منتقد سیاستهای منصوبان شدید، بعد بالاتر رفتید و منتقد مصداق ولایت فقیه شدید، آنگاه جلوتر رفتید و منتقد مفهوم و معنای ولایت فقیه شدید، بعد چون گفتند که ولایت فقیه استمرار ولایت ائمه علیهمالسلام است، به حکم:
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گرفتن به پیل،
سراغ ائمه علیهمالسلام رفتید و عصمت و خطاناپذیری ایشان را منکر شدید و آنها را تا حد علمای ابرار پایین آوردید. الآن هم سراغ پیامبر رفتهاید و از تجربهٔ خطاپذیر رسول سخن میگویید تا کی نوبتِ خود خدا برسد! باز هم ایشان کمی خندید و سپس گفت: «من نمیدانم که انگیزۀ سایر آقایان چه بوده، ولی همانطور که گفتم مسائلی را که من بیان میکنم اصلا با انگیزهٔ سیاسی نیست و حاصل مطالعات و تأملات خودم است». این اولین و آخرین دیدار و گفتوگوی بنده با دکتر سروش بود. کاش میتوانستیم با سرمایههای علمی این مملکت مثل دکتر سروش، استاد مصطفی ملکیان، دکتر سیدعطاءالله مهاجرانی و دکتر کدیور مهربانانهتر برخورد کنیم. هرچند که این چهار بزرگوار به لحاظ فکری، منش اخلاقی و اعتقادی و موضع سیاسی با یکدیگر و با جریانات داخل کشور، اختلاف دارند، قطعا این برخوردهای مهربانانه با ایشان و حفظ این شخصیتها، ثمرات بهتر و بیشتری برای جامعهٔ فرهنگی و اسلامی ما میتوانست داشته باشد.
۱۰- در انتهای همایش بزرگداشت مولانا در قونیه، پروفسور محمود ارول قلیچ دعوتنامهای به دستم داد برای شرکت در همایش بزرگداشت صدرالدین قونوی که سال بعد (۱۳۸۷) در قونیه برگزار میشد. برخی از دانشگاهها، وزارت فرهنگ ترکیه و شهرداری قونیه برگزار کنندهٔ این همایش بودند.
در کشور ترکیه فرقههای فراوانی از صوفیه با گرایشهای مختلف وجود دارند. خانقاههای گوناگون علاوه بر مساجد، مبین فضای دینی و معنوی ترکیه ولو در حکومت سکولار پس از آتاتورک است. هرکدام از فرقهها نیز سلسلهٔ خود را به یکی از بزرگان عرفان میرسانند. مثلا فرقهٔ مولویه به مولانا و فرقهٔ اکبریه به شیخ اکبر، ابنعربی منسوبند. دعوت پروفسور قلیچ را پذیرفته بوده و به ایران آمده بودم که دعوتنامهٔ دیگری از جانب انجمن ابنعربی واقع در آکسفورد انگلستان دریافت کردم برای شرکت در همایش بزرگداشت ابنعربی در استانبول و دمشق! این همایش از سوی وزارت فرهنگ ترکیه، دانشگاه استانبول، انجمن ابنعربی، برخی از فرقههای پیرو ابنعربی، دانشگاه دمشق و تولیت مقبرهٔ ابنعربی در دمشق برگزار میشد. با برنامهریزی وزارت فرهنگ ترکیه، این همایش دقیقا یک روز پس از اتمام همایش بزرگداشت صدرالدین قونوی برگزار میشد! یعنی در یک سفر به ترکیه در دو همایش متوالی شیخ کبیر (قونوی) و شیخ اکبر (ابنعربی) شرکت میکردم.
ب- همایش بینالمللی بزرگداشت صدرالدین قونوی
۱- این همایش دو روزه با حضور جمعی از متفکران ترک و عدهای از عرفانپژوهان خارج از ترکیه در قونیه برگزار میشد. از ایران نیز دونفر شرکت داشتند: مرحوم استاد محمدخواجوی و بنده. مرحوم خواجوی از دوستان صمیمی بنده بود. تعدادی از کتابهای صدرالدین قونوی را تصحیح و توسط انتشارات مولی منتشر کرده بود.
۲- مسئول انجمن ابنعربی مستقر در آکسفورد، به بنده گفته بود که میتوانم همسرم را با هزینهٔ همایشِ بزرگداشت ابنعربی همراه با خودم به این همایش بیاورم. پس از اینکه مطمئن شدیم که دوستان دیگر مثل ویلیام چیتیک و کارل ارنست نیز با همسرانشان میآیند، همسرم هم رضایت داد تا به این همایش بیاید. اما باید به دستاندرکاران همایش صدرالدین قونوی نیز حضور همسرم را اطلاع میدادم. دکتر محمود ارول قلیچ وقتی که مطلع شد، بسیار استقبال کرد، هرچند بنده شرمنده بودم. مرحوم خواجوی جزو اقطاب ذهبیه در رشت بود. لذا ۲۵ نفر از مریدان ایشان نیز ایشان را در این همایش همراهی میکردند! اخلاق مرحوم خواجوی اخلاقی کاملا درویشی بود. توکل ایشان در همراه کردن این ۲۵ نفر، بینظیر بود! مسئولان همایش نیز خم به ابرو نیاوردند و از هر ۲۶ نفر به گرمی استقبال کردند! هم اسکان در هتل و هم پذیرایی مفصل! لذا شرمندگی بنده در همراه داشتن همسرم، به یک بیست و پنجم تقلیل پیدا کرد!
۳- زبان همایش ترکی، فارسی و انگلیسی بود.
بنده به مناسبتِ جَوّ معنوی قونیه و اینکه مولانا و صدرالدین قونوی هر دو در قونیه آرمیدهاند، مقالهٔ خود را به اشتراکات نظری و رفاقت عملی این دو قطبِ عرفان اختصاص دادم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. اصل مقاله به فارسی را میتوانید در این آدرس بیابید:
https://kakaie.com/1058
البته پرسش و پاسخ به انگلیسی انجام شد.
مرحوم استاد خواجوی نیز سخنرانی خود را معطوف به شخصیت قونوی و آثار او کرده بود.
۴- همانطور که عرض شد فرقههای صوفیه در ترکیه فراوانند. این فرقهها در میان استادان دانشگاه نیز پیروان زیادی دارند. در این همایش با برخی از این استادان آشنا شدم. همچنین استادان صوفی مسلکی از الجزایر در این همایش شرکت کرده بودند. نکتهٔ مهم آن بود که با وجود آن که اکثر آنها اهل سنت بودند، ولی علاقهٔ عجیبی به اهل بیت علیهمالسلام داشتند.