eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
687 دنبال‌کننده
323 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
۴-مرحوم آقای حسن شایسته پیرمردی بسیار نورانی و دوست‌داشتنی بود. از آن دست شیرازیان اصیلی که سعدی می‌ستایدشان و حافظ دوستشان دارد. مردی مخلص، بی‌ریا و خداترس بود. قریب چهل سال بود که مقیم انگلستان و کمبریج شده بود. سال‌ها بود که همسرش از دنیا رفته بود و فرزندانش در شهر دیگری زندگی می‌کردند. خودش هم‌چون درویش باباکوهی شیرازی تنها در یک خانه در حومهٔ کمبریج زندگی می‌کرد. خانه‌اش دو طبقه بود. یک طبقهٔ آن را اجاره داده بود. به علت تنهایی، آشپز بسیار ماهری شده بود. مخصوصا غذاهای شیرازی مثل کلم‌پلو و فسنجان را بسیار خوب می‌پخت. همسرم که آشپز بسیار خوبی است، می‌گفت که آقای شایسته یک کدبانوی تمام عیار است! خانه‌اش همیشه تمیز و نظیف بود. با آن‌که بیش از هشتاد سال سن داشت تمام آمد و رفتش با دوچرخه بود! همان‌طور که گفتم، خانم دکتر کیلر ایشان را به ما معرفی کرد. از آن پس ایشان یکی از ارکان اصلی انجمن ما شد. بچه‌ها ایشان را به عنوان پدربزرگ جمع پذیرفته بودند. در تمام مراسم انجمن شرکت می‌کرد. برخی از جلسات در منزل خود آن مرحوم برگزار می‌شد. برای کل جمعیت غذا می‌پخت در حالی‌که شادی و نور ایمان در وجناتش هویدا بود. او هم مثل بنده به ابوتراب علاقهٔ خاصی پیدا کرده بود. مدت اجارهٔ مستأجرش که تمام شد، طبقهٔ دوم خانه را در اختیار ابوتراب قرار داد، هرچند که نام آن را اجاره گذاشته بود! بدین‌ترتیب خانه‌اش نور علی نور شد! پس از بازگشت ما از کمبریج، مرحوم شایسته یک‌بار برای دیدن اقوامش به شیراز آمده بود. ضمن دعوت ایشان به منزلمان، دیدارمان هم تازه شد. واقعاً خودش هم احساس پدربزرگی نسبت به بچه‌های انجمن، از جمله فرزندان بنده داشت. در عین صحت و سلامت، سرانجام سن ایشان از نود گذشته بود که در کمبریج دار فانی را ‌وداع نمود و به لقاءالله پیوست. خدا او را با سیدالشهدا علیه‌السلام محشور نماید. ۵- گفتم که پنج‌سال در دههٔ محرم در حسینیهٔ مهد شهیدان شیراز منبر و روضه داشتم‌. این منبرها قاعدتا در آن سال، ۱۳۸۴، به واسطۀ سفر به انگلستان، تعطیل می‌شد. اما عنایت حضرت ابا‌عبدالله علیه‌السلام در کمبریج نیز شامل حالم شد. نزدیک محرم بود. آقای جعفر میرزا، شیعهٔ مخلص پاکستانی می‌گفت: « من بیش از سی سال است که در کمبریج سکونت دارم، در این سی‌سال، در ایام محرم حتی یک روحانی هم برای تبلیغ و عزاداری به کمبریج نیامده است تا چه رسد به دانشگاه کمبریج؛ با آن که کمبریج به لندن خیلی نزدیک است و روحانیون زیادی در لندن حضور دارند. ما هر سال ناچار می‌شویم برای مراسم محرم، به‌خصوص تاسوعا و عاشورا به لندن برویم». مرحوم آقای شایسته نیز همین امر را تأیید می‌کرد. این‌جا ابوتراب که عاشق شیفتهٔ حضرت اباعبدالله علیه‌السلام بود به میدان آمد و با تصمیمی جدی و سخنی قاطع از بنده خواست که مراسم دههٔ محرم را امسال در کمبریج راه‌اندازی کنیم و بنده منبر بروم و روضه بخوانم، آن هم به انگلیسی! گفتم:« ای بابا! بنده به فارسی هم نمی‌توانم درست روضه بخوانم تا چه رسد به انگلیسی!». اما ابوتراب از عشق سخن می‌گفت که: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد دیگران هم روی زور ابوتراب آمدند و بنده را تسلیم کردند! این امر با استقبال خانواده‌ها نیز روبرو شد. برخی از جلسات در نمازخانهٔ دانشگاه و بقیه در منازل برگزار شد. طبق سنت روضه‌خوانی در ایران، روضهٔ هر شب، به یکی از اصحاب حضرت اباعبدالله علیه‌السلام اختصاص داشت‌؛ شب هشتم به حضرت علی اکبر، شب تاسوعا به حضرت اباالفضل و شب عاشورا به امام حسین علیه‌السلام اختصاص داشت. دادن شام هم پس از عزاداری جزو برنامه بود. سال‌ها بود که همسرم نیت داشت که شب هشتم محرم در شیراز برای حضرت علی‌اکبر در منزلمان مجلس عزاداری و شام برگزار کند. آن سال نیت ایشان در منزلمان در کمبریج محقق شد! به هرحال، آن سال هم، حضرت اباعبدالله علیه‌السلام توفیق عزاداری و روضه‌خوانی را از حقیر سلب نکرد. انصافا همهٔ اعضای انجمن در این دهه سنگ تمام گذاشتند. حتی بچه‌ها و دانشجویان جوان، هر نوحه‌ای به هر زبانی که بلد بودند می‌خواندند: عربی، فارسی، انگلیسی و حتی اردو! علیمحمد پسرم هم نوحه‌خوان شده بود؛ لیکن به فارسی! خلاصه، بدون این که یک ریال از هیچ دستگاهی دریافت کنیم با یاری خود سیدالشهدا علیه‌السلام مجالس پر معنویتی در جمع شیعیان مخلص کمبریج برگزار شد. نمی‌دانم چرا تا کنون به ذهن هیچ‌یک از گردانندگان دفاتر مراجع و نیز مرکز اسلامی لندن، نرسیده بود که چنین مجالسی را در چنین دانشگاه مهمی برگزار کنند. بنده هم این بیلان کار را برای اولین بار است که در این‌جا مطرح می‌کنم! تا گوشه‌ای از درد تبلیغ را که حضرت استاد مرحوم آیت‌‌الله نجابت در جانم کاشتند، بیان کرده باشم. هرچند که به قول حافظ:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند جشن عید غدیر را باشکوه و در میان شیعیان کمبریج برگزار کردیم. اما جشن میلاد پیامبر(ص) را، بسیار با شکوه در سطح شهر و دانشگاه کمبریج به‌پا داشتیم. دانشجویان اهل سنت و دانشجویان شیعه، بسیار فعال در برگزاری این جشن همت کردند. نمایشگاهی نیز راجع به پیامبر رحمت بر پا نمودیم. شیرینی و خوراکی و شربت هم مزهٔ کار بود. بازدیدکنندگان غیر مسلمان هم از شور و نشاط بچه‌ها شاد می‌شدند. خود بچه‌های مسلمان، اعم از شیعه و سنی، سر از پا نمی‌شناختند. باز هم اول بار بود که در دانشگاه و شهر کمبریج برگزار می‌شد؛ بدون این که یک ریال و یا یک پوند از هیچ ارگانی، کمک دریافت داریم. ای گرامی نبیِّ فرخنده خَلقی از دعوت تو شد زنده احمدی و محمّد و محمود هم رئوف و جواد و بخشنده قاسم عُمْری‌ست می‌زند درِ تو درِ دیگر نداند این بنده ۶- گفتم که یکی از محل‌های فعالیت بنده در دانشگاه کمبریج، دانشکدهٔ مطالعات شرق‌شناسی است که یکی از بخش‌های این دانشکده، بخش مطالعات آسیایی و خاورمیانه است. بنده در این بخش، از قبل، سرکارخانم پروفسور آنابل (زینب) کیلر را می‌شناختم. ایشان ما را با پروفسور پیتر ایوری آشنا کرد‌. وی پیشکسوت این بخش در زبان فارسی بود. در کینگز کالج به تنهایی زندگی می‌کرد. بیش از هشتاد سال سن داشت. پیر و زمین‌گیر شده بود و اسیر صندلی چرخ‌دار. به توصیهٔ خانم پروفسور کیلر، برخی از بچه‌ها، از جمله پسرم علیمحمد، برای کمک به پروفسور ایوری به کینگز کالج می‌رفتند و متقابلا از ایشان، استفادهٔ علمی می‌کردند. این را هم اضافه کنم که بر خلاف انتظار، در این دانشکده اثری از کرسی شیعه‌شناسی ندیدیم‌. در این دانشکده، زبان‌های شرقی مثل عربی، عبری، اردو، ترکی و فارسی توسط استادان انگلیسی تدریس می‌شود. هر دو‌شنبه یک نشست علمی برگزار می‌شود. نام این برنامهٔ گروهی، گروه متن‌خوانی زبان‌های خاورمیانه Middle Eastern Languages Text Reading است. شکل کار بدین نحو است که در هر جلسه، یک کتاب از یکی از زبان‌های شرقی معرفی می‌شود. قسمتی از آن کتاب به زبان اصلی قرائت و سپس به زبان انگلیسی، به ترجمه و شرح آن می‌پردازند؛ و بعد دربارهٔ آن موضوع پرسش و پاسخ انجام می‌شود. بنده با خانم پروفسور کیلر تماس گرفتم و گفتم در یکی از این دوشنبه‌ها می‌خواهم دیوان شعر فارسی یک عارف کم‌تر شناخته شدهٔ قرن بیستم را معرفی و دربارهٔ آن صحبت کنم. مورد استقبال قرار گرفت. آگهی آن، هم به صورت کاغذی و هم به صورت مجازی اطلاع‌رسانی شد. نام ارائه‌دهنده یعنی نام بنده نیز اعلام شد. الآن که دارم این خاطرات را می‌نویسم پوستر تبلیغاتی آن جلسه مقابل چشمم است. تاریخ دقیق جلسه: دوشنبه ۲۸ فوریهٔ ۲۰۰۶ میلادی. مراد من از آن عارف ناشناخته، حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه بود. واقعا بُعد عرفانی ایشان را در غرب کم‌تر می‌شناسند. البته به دو دلیل نام امام را در آگهی ذکر نکردم، یکی این‌که مبادا دست‌اندرکاران به دلایلی از انجام آن سرباز زنند، دیگر آن‌که مبادا ضدانقلاب‌های ایرانی مانند کنفرانسی که مشهور به کنفرانس برلین شد، بیایند و به امام و انقلاب اهانت کنند. معمولا در آن‌جا، در این نشست‌ها چند نفر معدود که واقعا به آن بحث علاقمند هستند شرکت می‌کنند. کمیت مخاطبان اصلا اهمیت ندارد. لیکن بنا به گفتهٔ رئیس آن دانشکده رکورد تعداد شرکت‌کنندگان در این جلسات تا آن زمان ۱۲ نفر بوده است. ولی در جلسهٔ مربوط به حقیر، این رکورد شکسته شده و از مرز ۶۰ نفر رد شده و باعث تعجب رئیس دانشکده شده بود! اما دلیل این زیاد شدن جمعیت آن بود که بنده با گروه‌های زیادی در ارتباط بودم، از دانشجویان سنی و دانشجویان شیعی گرفته تا مسیحیان و حتی یهودیان؛ تا آن‌جا که یادم است استوارت و سو و پدر جان هم آمده بودند. بچه‌های انجمن محبان اهل بیت نیز در فضای مجازی خبر برگزاری این جلسه را در سایت، با پیامک و یا با ایمیل، به همهٔ آن‌ها که بنده را می‌شناختند، رسانده بودند‌‌. این، غیر از تبلیغی بود که خود دانشکده متکفل آن بود. لذا جمعیت زیادی آمدند. چند نفر از ایرانیان هم که مرا نمی‌شناختند فکر کرده بودند که آن عارف کم‌تر شناخته شده کسی مثل سهراب سپهری است! اینان نیز به هوای چنین شخصی آمده بودند! مرحوم پروفسور پیتر ایوری که استاد تمام کرسی زبان فارسی آن دانشکده بود نیز با صندلی چرخ‌دار آمده بود. ایوری دیوان حافظ و عطار را به انگلیسی ترجمه کرده بود و به نوعی، حافظ‌پژوه محسوب می‌شد. البته برداشت او از حافظ اصلا عرفانی نبود و شراب حافظ را نیز شراب انگوری می‌دانست! در جلسه گفتم که منظور از آن عارف کم‌تر شناخته شده (A little known mystic)امام خمینیاست.
علت این انتخاب هم دو امر است: یکی آن‌که همهٔ شما از امام خمینی یک سیاست‌مدار قهار در ذهن داریدکه با ابرقدرتی چون آمریکا در افتاده است. لذا باورش سخت است که او عارفی تمام عیار باشد. دیگر آن‌که برخی از ما برداشتمان از امثال حافظ، رندی دین‌گریز و شریعت‌ستیز و اهل شاهد و شراب است؛ حجت ما نیز اشعار او است که از شراب و مستی و خال لب و رخ شاهد و...سخن‌ گفته است. ما حافظ را ندیده‌ایم. به نگاه سطحی شاید همین‌طور بوده است. ولی همین عبارات، عینا در دیوان امام خمینی نیز هست. یکی دو غزل از غزلیات حضرت امام را خواندم و ترجمه کردم. از جمله این غزل را: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كه به جان آمدم و شهره بازار شدم درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم زهد و ریا كَندم و بر تن كرد خرقهٔ پیر خراباتى و هشیار شدم واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند مى‌آلوده مددكار شدم بگذارید كه از بتکده یادى بكنم من كه با دست بت میكده بیدار شدم سپس در ادامهٔ مقایسهٔ امام و حافظ گفتم: هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند بگوید امام ولو در یک مقطع از زندگی، اهل شراب و شاهد و یا دین‌گریز و شریعت‌ستیز بوده است. پس باید دید که اولا چرا امثال امام از چنین تعابیری استفاده می‌کنند؛ ثانیا معانی آن‌ها چیست. ثالثا آیا این احتمال وجود دارد که حافظ نیز چنین بوده است؟ و بالاخره دربارهٔ این احتمال تحقیق کنیم. سپس به تفصیل، به این امور پرداختم. در پایان جلسه، پرسش و پاسخ هم صورت گرفت. زمان جلسه از حد مقرر عبور کرد. به فضل الهی جلسه بسیار خوب و پرشور برگزار شد؛ به نحوی‌که دانشجویان مسلمان و به‌ویژه دانشجویان شیعه از مطرح شدن رهبری مسلمان چون امام خمینی، در دل دانشگاهی بزرگ چون کمبریج، به وجد آمدند. تأثیر خوبی نیز روی سایر حضار داشت. این سطور را نوشتم تا اولا بیان کنم که پوشیدن لباس طلبگی تشبه جستن به پیامبر (ص) است‌. همان پیامبری که بر زحمات و سختی‌های رسالت، هیچ اجری نخواست. لذا به برکت عنایت آن حضرت حقیر به‌عنوان یک دانشگاهی، گاهی موفق به کارهای کوچکی شده‌ام، که در انجام آن‌ها، هیچ نظری حتی به امتیاز، ارتقا، اضافه‌حقوق و درج در پرونده نداشته‌ام!و ثانیا به آن محافل و برادران عزیز مورد نظری که هم‌واره زیر ذره‌بین آن‌ها بوده‌ام و سفرهای خارجی‌ام را به‌جای آن‌که فرصتی در جهت ترویج دین ببینند، تهدیدی برای کیان مملکت دیده‌اند، بگویم که: «عزیزان! کسی که بخواهد آینده‌نگری کند و جایی در محافل علمی غرب داشته باشد، از اموری که حساسیت‌زا باشد، مثل دفاع جانانه از حضرت امام خمینی می‌پرهیزد. مگر آن‌که اولا از جان عاشق امام باشد و ثانیا به جایگاه و بنیهٔ علمی خود اطمینان داشته باشد». در کمبریج، چه در دانشکدهٔ الهیات و چه در مرکز گفت‌وگوی ادیان، خواستار حقیر بودند. این گزارش‌ها را نیز تا کنون به هیچ ارگان داخلی ارائه نداده‌ام تا چشم‌داشت و تقاضایی داشته باشم. همین‌قدر که منت حضرت امام بر سرم باشد برایم کافی است. ۷- از توفیقات دیگرم در این سفر این بود که دوبار به آکسفورد سفر کردم. در جمع اعضای انجمن ابن عربی Muhyiddin Ibn Arabi Society قرار گرفتم و به عضویت این انجمن در آمدم. در آن زمان، از شروع فعالیت این انجمن حدود بیست سال می‌گذشت. در آکسفورد از نزدیک با این انجمن و اعضای آن آشنا شدم. مردمی بسیار خون‌گرم و بی‌ریا هستند. علاقه‌مندی به ابن‌عربی، آن‌ها را دور هم جمع کرده و باعث دوستی و رفت‌وآمد خانوادگی آن‌ها شده است. علاوه بر اهالی آکسفورد و انگلستان، اندیشمندانی از آمریکا، فرانسه، اسپانیا، لبنان، سوریه و بسیاری از کشورهای دیگر، عضو این انجمن هستند و تحقیقات خود را بر روی ابن‌عربی متمرکز کرده‌اند. برخی از اعضای این انجمن اصالتا مسلمان‌اند و برخی نیز مسلمان شده‌اند. البته غیر مسلمانِ عارف‌مسلک نیز در میان آن‌ها یافت می‌شود. فعال‌ترین و محوری‌ترین چهرهٔ این انجمن، استفان هیرتنشتاین Stephen Hirtenestein است که علاوه بر فعالیت در این انجمن، انتشاراتی به نام عنقا (Anqa) را نیز اداره می‌کند که به چاپ آثار حوزهٔ عرفان اسلامی و به‌خصوص ابن‌عربی، به انگلیسی، اهتمام دارد. این انجمن ۳۶ سال است که نشریهٔ دوفصل‌نامهٔ بسیار معتبری را در جهت اشاعهٔ افکار و اندیشه‌های ابن عربی به انگلیسی منتشر می‌کند تحت عنوان:
Journal of Muhyiddin Ibn Arabi Society حقیر تا کنون دو مقاله در این مجله منتشر کرده‌ام. دوستی حقیر با این مجموعه از سال ۱۳۸۴ تا کنون ادامه دارد. همین امسال (۱۴۰۳)، از هیر‌تنشتاین دعوت کردم تا در کنفرانس ابن‌عربی و جهان معاصر که از طرف مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی حکمت و فلسفهٔ ایران در تهران برگزار می‌شود، شرکت کند که پذیرفت. ولی چون مشکلات بلیط و ویزا وجود داشت، مقالهٔ خود را به صورت برخط (آنلاین) در فضای مجازی ارائه داد. انجمن ابن‌عربی در آکسفورد، هم جلسات هفتگی دارد و هم جلسات ماهانه؛ این دو در سطح داخل آکسفورد و انگلستان برگزار می‌شود. بنده در یکی از جلسات ماهانهٔ آن‌ها شرکت کردم. در آن‌جا بود که از بنده به همراه خانواده‌ام دعوت کردند تا در کنفرانس سالانهٔ آنها شرکت و سخنرانی کنم. کنفرانس سالانهٔ آن‌ها در آکسفورد، به صورت بین‌المللی برگزار می‌شود. در هر سال، یکی از موضوعات مربوط به اندیشهٔ ابن‌عربی را محور قرار می‌دهند و از اندیشمندانی که حوزهٔ تحقیقاتی آن‌ها به ابن‌عربی مربوط می‌شود برای سخنرانی و ارائهٔ مقاله دعوت به عمل می‌آید. موضوع کنفرانس آن سال، نفس شناسیِ ابن‌عربی بود که تحت عنوان خود را بشناس Know Yourself از آن یاد کردند. بنده در مقاله‌ام ریشه‌های اندیشهٔ ابن‌عربی را در این مورد از قرآن و احادیث پی‌گرفتم. مقاله‌ و سخنرانی‌ام مورد استقبال عاشقان ابن‌عربی قرار گرفت. دو روز مهمان انجمن ابن‌عربی بودیم. این دو روز، حضور در جمع خانوادهٔ خون‌گرم انجمن ابن‌عربی، در دل آکسفورد برای بنده و خانواده‌ام فوق‌العاده گیرا بود و تجربهٔ مهمی محسوب می‌شد. بعدا این انجمن از حقیر برای شرکت در دو کنفرانس، یکی در ترکیه و سوریه و دیگری در آذربایجان (باکو) دعوت به عمل آوردند. ✅@ghkakaie
شرح_گلشن_راز_جلسه_۱۳۲_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
30.77M
🎙️ باز نشر  فایل صوتی اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۳۲ 🕝مدت زمان صوت: ۳۲ دقیقه و ۰۳ ثانیه 🗓️تاریخ تدریس: ۱۲ تیر ۱۳۹۱ ✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره) ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر  فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۳۲ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح گلشن راز، جلسهٔ ۱۳۲: معنای زنار، ترسایی و بت مریدی علم دین آموختن بود چراغ دل ز نور افروختن بود کسی از مرده علم آموخت هرگز ز خاکستر چراغ افروخت هرگز مرا در دل همی آید کز این کار ببندم بر میان خویش زنار نه زان معنی که من شهرت ندارم که دارم لیک از وی هست عارم شریکم چون خسیس آمد در این کار خمولم بهتر از شهرت به بسیار دگرباره رسیدالهامم از حق که بر حکمت مگیر از ابلهی دق اگر کناس نبود در ممالک همه خلق اوفتند اندر مهالک بود جنسیت آخر علت ضم چنین آمد جهان والله اعلم ولیک از صحبت نااهل بگریز عبادت خواهی از عادت بپرهیز نگردد جمع با عادت عبادت عبادت می‌کنی بگذر ز عادت ز ترسایی غرض تجرید دیدم خلاص از ربقهٔ تقلید دیدم جناب قدس وحدت دیر جان است که سیمرغ بقا را آشیان است ✅ @ghkakaie
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسه: ۱۳۱ ⏳زمان برگزاری : سه‌شنبه، ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ _   ساعت ۱۶ 🖇️لینک شرکت آنلاین در دوره : https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23 📌(شرکت برای عموم آزاد است ) ✅ @ghkakaie
درسگفتار_شرح_مثنوی_معنوی_جلسه۱۳۱_حجت_الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
27.8M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۳۱ (دفتر دوم) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان ۵۷دقیقه و ۵۴ثانیه @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۳۱ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر دوم) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاس
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه۱۳۱،دفتر دوم ابیات۱۲۴تا۱۷۰: رو اشداء علی‌الکفار باش خاک بر دلداری اغیار پاش بر سر اغیار چون شمشیر باش هین مکن روباه‌بازی شیر باش تا ز غیرت از تو یاران نسکلند زانکه آن خاران عدو این گلند آتش اندر زن به گرگان چون سپند زانکه آن گرگان عدو یوسفند «‌جان بابا‌» گویدت ابلیس هین تا به دَم بفریبدت دیو لعین این چنین تلبیس با بابات کرد آدمی را این سیه‌رخ مات کرد بر سر شطرنجْ چُست است این غراب تو مبین بازی به چشم نیم‌خواب زانکه فرزین‌بندها داند بسی که بگیرد در گلویت چون خسی در گلو ماند خس او سال‌ها چیست آن خس، مِهر جاه و مال‌ها مال خس باشد چو هست ای بی‌ثبات در گلویت مانع آب حیات گر برد مالت عدوی پر فنی ره‌زنی را برده باشد ره‌زنی بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر دزدکی از مارگیری مار برد ز ابلهی آن را غنیمت می‌شمرد وا رهید آن مارگیر از زخم مار مار کشت آن دزدِ او را زار زار مارگیرش دید پس بشناختش گفت از جان مار من پرداختش در دعا می‌خواستی جانم ازو کش بیابم مار بستانم ازو شکر حق را کان دعا مردود شد من زیان پنداشتم آن سود شد بس دعاها کان زیانست و هلاک وز کرم می‌نشنود یزدان پاک بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام گشت با عیسی یکی ابله رفیق استخوانها دید در حفرهٔ عمیق گفت ای همراه آن نام سنی که بدان مرده تو زنده می‌کنی مر مرا آموز تا احسان کنم استخوانها را بدان با جان کنم گفت خامش کن که آن کار تو نیست لایق انفاس و گفتار تو نیست کان نَفَس خواهد ز باران پاک‌تر وز فرشته در روش دراک‌تر عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شد خود گرفتی این عصا در دست راست دست را دستان موسی از کجاست گفت اگر من نیستم اسرارخوان هم تو بر خوان نام را بر استخوان گفت عیسی یا رب این اسرار چیست میل این ابله درین بیگار چیست چون غم خود نیست این بیمار را چون غم جان نیست این مردار را مردهٔ خود را رها کردست او مردهٔ بیگانه را جوید رفو گفت حق ادبار اگر ادبارجوست خار روییده جزای کشت اوست آنک تخم خار کارد در جهان هان و هان او را مجو در گلستان گر گلی گیرد به کف خاری شود ور سوی یاری رود ماری شود کیمیای زهر و مارست آن شقی بر خلاف کیمیای متقی بخش ۵ - اندرز کردن صوفی خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم صوفیی می‌گشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق یک بهیمه داشت در آخُر ببست او به صدر صفه با یاران نشست پس مراقب گشت با یاران خویش دفتری باشد حضور یار پیش دفتر صوفی سواد حرف نیست جز دل اسپیدِ همچون برف نیست زاد دانشمند آثار قلم زاد صوفی چیست آثار قَدَم همچو صیادی سوی اشکار شد گام آهو دید و بر آثار شد چندگاهش گام آهو در خورست بعد از آن خود ناف آهو رهبرست چونک شکر گام کرد و ره برید لاجرم زان گام در کامی رسید رفتن یک منزلی بر بوی ناف بهتر از صد منزلِ گام و طواف آن دلی کو مطلع مهتاب‌هاست بهر عارف فتحت ابواب‌هاست با تو دیوارست و با ایشان درست با تو سنگ و با عزیزان گوهرست آنچ تو در آینه بینی عیان پیر اندر خشت بیند بیش از آن پیر ایشانند کین عالم نبود جان ایشان بود در دریای جود پیش ازین تن عمرها بگذاشتند پیشتر از کشت بر برداشتند پیشتر از نقش جان پذرفته‌اند پیشتر از بحر درها سفته‌اند ✅ @ghkakaie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۳۲_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
26.92M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۳۲ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۳ خرداد ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۲۸ دقیقه و ۰۲ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۳۲ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماء الحسنی(شرح دعای حوشن کبیر)، جلسهٔ ۱۳۲ یا من هو عالم بکل شیئ فالكل بالنسبة إليه تعالى ثابتات واجبات وان كانت في انفسها متغيرات ممكنات جف القلم بما هو كائنولذا قال بعض المفسرين في قوله تعالى كل يوم هو في شان أي في شان يبديه لا شان يبتديه وكيف لا يكون علمه بالجزئيات وعلمه بالاشياء اشراقي حضوري ووجودها المشهود عين تشخصها والدليل الدال على العلم عند هم من كون ذاته علة تعلم ذاته والعلم بالعلة يستلزم العلم بالمعلول يدل على حضور المعلول بالوجود العينى لان حضور علته لذاتها بوجودها العينى لابمثال وكما ان الكليات معاليله كذلك الجزئيات مستندة إليه فمن قال انه تعالى يعلم الجزئيات على وجه كلى فقد بعد عن الحق كثيرا واما الشيخ الرئيس وامثاله فالكلية في كلامهم بمعنى السعة والاحاطة في الوجود يعنى كل جزئي مع الجزئيات الاخر لا يشغله شان عن شان لا كحالنا في ادراكنا جزئيا حيث يمنعنا عن ادراك جزئي اخر ✅ @ghkakaie