eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
217 دنبال‌کننده
732 عکس
81 ویدیو
42 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آغاز به کار هشتمین پویش «کتاب قهرمان» 🔻 همزمان با ماه محرم‌الحرام، هشتمین دوره مسابقه کتابخوانی «کتاب قهرمان» با محوریت کتاب از دهم مردادماه توسط مجمع ناشران انقلاب اسلامی آغاز می‌شود. 🌴 «داستان بریده بریده» مثل یک داستان است و از مرگ معاویه آغاز می‌شود و تا ادامه پیدا می‌کند. 🚩 در این میان پای شخصیت‌های بسیاری وسط می‌آید که بخشی از آن‌ها را اصلاً نمی‌شناسیم یا درباره‌شان شناخت درستی نداریم. اما به ادعای ؛ نویسنده کتاب، هیچ‌جای کتاب داستان‌پردازی به معنای اینکه صحنه‌ای یا حرفی از خیال نویسنده به تاریخ اضافه شده باشد وجود ندارد. 🔰 کتاب کاملاً بر اساس آنچه که در وقوع پیدا کرده نوشته شده است و منابع استفاده شده نیز در انتهای کتاب آمده است. 🔻 علاقه‌مندان برای تهیه کتاب و شرکت در مسابقه می توانند این کتاب ارزشمند را از کانال کتاب سالم سفارش دهند. 💳 قیمت: ۱۴۵.۰۰۰ 👈 ۱۳۰۵۰۰ برای ثبت سفارش 👇 @rahil125
همه ترسم از مجروحیت و شهادتت بود. یک بار که مجروح شدی گفتم(دیگه نباید بری) گفتی مثل زنان کوفی نباش گفتم تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم تو فقط نرو بعد از ناهار گفتم منو میبری هیئت گفتی هیئت نباید بری _چرا؟ _مگه نگفتی من سوریه نرم، من سوریه نمیرم، اسم توهم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست، اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه شب شد دیدم نمیشود ه‍یئت نرفت _بریم هیئت! _قرار نبود بریم هیئت آزیتا خانم! _چرا این جوری میکنی آقا مصطفی؟ _قبول میکنی من سوریه برم وتو اسمت سمیه باشه و اسم منم مصطفی؟ در ان صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری! کمی فکردم کردم بعد گفتم : قبول! اسم تو مصطفاست :مبینا بابایی فر👏
کتاب مرا باخودت ببر ، کتاب خیلی قشنکی از اقای سالاری که قبلا جلد قبلیش یعنی دعبل و زلفا رو معرفی کرده بودم این کتاب ، کتاب خیلی قشنگی هستش درباره ی یه زندانی که کلی اتفاقات سخت واسش میفته و در اخر توسط امام بزگروارمون از زندان نجات پیدا می‌کنه اما دراین بین اتفاقات خیلی تلخ و زیادی واسش میفته مثل گم کردن خانواده ش و.... : حانیه حسین پور👏
🌷نغمه های همسرانه ی شهید رجایی: 🔶آقای رجایی فرد عاقلی بود و پخته و سنجیده حرف می زد. در ابتدای نامزدی ما یک معلم ساده بود. در آن زمان خرید طلا و جواهر برای همسر رسم بود. ایشان وضع مالی خوبی نداشت ولی این قضیه را جوری مطرح نمی کرد که اثر بدی داشته باشد که چون پول ندارد نمی تواند این ها را بخرد. موارد ضروری را می خرید و در مورد طلا و جواهر می گفت این ها باشد بعد برویم سر فرصت و با سلیقه ی یکدیگر بخریم. من متوجه می شدم و خوشم می آمد که چنین عزت نفس و مناعت طبعی دارد. 🔷تا زمانی که فرصت بیشتری داشت، هفته ای یک بار با هم صحبت می کردیم که چه روشی را باید در خانه انتخاب کنیم تا در تربیت و روحیه بچه ها تاثیر مثبت داشته باشد. در این نشست های هفتگی ، روش های منفی خودمان را هم نقد می کردیم. 🔶خیلی مهمان دوست بود و با اینکه حقوق یک معلم ساده را داشت ، سالی چندبار مهمان دعوت می کرد. مخصوصا چون مرحوم پدرشان در 28 ماه رمضان فوت کرده بودند، هر سال به یاد ایشان به فامیل افطاری میداد که این رسم تا آخر عمرشان ادامه داشت. 🌷نغمه های همسرانه ی شهید باهنر: 🔶برخوردش با من خیلی خوب بود. یک موقع می آمد و می گفت خیلی خسته شده ای . حالا چه کار داری تا من کمک کنم؟ هر وقت مهمان داشتم، ظرف ها را می شست و در برنامه ی نظافت کمک می کرد. 🔷گاهی آخر شب می آمد و خسته بود. میثم ما سه ساله بود. او هم بیدار بود. روی سر و کول باهنر می افتاد. ایشان هم با او حرف می زد و می خندید. برخوردش با بچه ها خیلی خوب بود. هیچ وقت با بچه ها دعوا نداشت. در دوران زندگی ، از او عصبانیتی ندیدم. نصیحتش بیشتر با رفتار خوش بود . هر چه می گفت، خودش عمل می کرد. 🔶وضع اقتصادی مان خوب نبود. گاهی شهید باهنر بیرون می رفت، بر می گشت یک نان سنگک می آورد ، می خندید و می گفت: نان سنگک داغ با پنج ریال پنیر خریده ام، بخورید.اول زندگی برایم مشکل بود؛ولی کم کم عادت کردم. الان از تشریفات خیلی خوشم نمی آید. دوست دارم همین طور ساده زندگی کنیم. به نقل از مجله خانه خوبان ✳️کتابخانه مسجدقبا @ghobalib📚
کتاب رویای نیمه شب ، این کتاب هم از اقای سالاری هست و خیلی جذابه ریحانه دختری که توی خواب همسر آینده خودشو میبینه و بهش الهام میشه تا یک سال دیگه به خواستگاری اون میاد ولی ریحانه به هیچکس نگفته که اون شخص کیه ؟ از یک طرف دیگه پسر داستان ما که با پدربزرگش زندگی می‌کنه عاشق ریحانه میشه اما چون مثل ریحانه شیعه نیست نمیتونه با اون ازدواج بکنه اما بادیدن یک معجزه که دررابطه با امام زمان عج و پدر ریحانه بوده به همراه پدربزرگش شیعه و .... :حانیه حسین پور👏
شاغل بودن بهتر است یا خانه دار بودن؟ مادر شاغل ارزشمندتر است یا مادر خانه دار؟ آیا همه بانوان ظرفیت های یکسانی دارند؟ توصیه میکنم به خوندن این کتاب که با قلمی آسون نگاشته شده و روایت های شیرینی داره از دیدگاه های متفاوت دونسل (مادر و دختر)... :خانم عزلت🌹
باکاروان نیزه🌴 ترکیب بند عاشورایی ✍علیرضا قزوه بند دوازدهم گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود مولانوشته بود: بیا ای حبیب ما! تنها همین ؛ چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود: بیا دیر می‌شود آخر حبیب را، ز شهادت نصیب بود مکتوب می رسید فراوان ولی دریغ خطش تمام کوفی و مُهرش فریب بود اما حبیب رنگ خدا داشت نامه اش اما حبیب جوهرش" امّن یجیب "بود یک دشت سیب سرخ به چیدن رسیده بود باغ شهادتش به رسیدن رسیده بود @ghobalib📚
همه می گویند حال و هوای کاظمین مو نمیزند با صحن و سرای مشهد. اما من میگویم بابا ها دختری اند. نشان به آم نشان که عطر و بوی کاظمین، خاطرت را میکشاند تا خیابان ارم، تا میدان آستانه، تا باب الجواد، تا ایوان آینه. حس مالکیت دارم به این حرم. حس نابی که فقط توی خانه پدری میتوان داشت کتاب: مادِر لَند :مبینابابایی فر👏
ـــــ ـ ـ ⌫اگه میخوای برا امامت قدمے برداری بسم الله ـ ـ ـ اسباب بازیها‌رو‌ تعمیر‌میکنیم‌براخادم کوچولوهاےکربلا🤩 ❐اگه اسباب بازے اضافہ دارے فرم زیرو تکمیل کن. بجم که از قافلہ عاشقای ارباب عقب نمونے https://b2n.ir/x90994
⚫️به مناسبت شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) ۳۰ کتاب پیرامون این حضرت معرفی می‌گردد. 📗۲۰۰ داستان از مصائب و کرامات حضرت رقیه (س)، عباس عزیزی،تهران: بوستان قرآن‏ ‏، ۱۳۸۸ و صلاه‏ ‌‏، ۱۳۸۹ و قم: معصومین (ع)‏ ، ۱۳۸۵. 📗۵۵ درس زندگی از سیره عملی حضرت رقیه علیه‌السلام، امیرحسین علیقلی،تهران: انتشارات حکمت و اندیشه، ‏ ۱۳۹۳. 📗ال‍س‍ی‍ده‌ رق‍ی‍ه‌ب‍ن‍ت‌‌الام‍ام‌‌ال‍ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌، ت‍ال‍ی‍ف‌ ع‍ل‍ی‌ ال‍رب‍ان‍ی‌‌ال‍خ‍ل‍خ‍ال‍ی‌؛ م‍ت‍رج‍م‌ ج‍اس‍م‌ الادی‍ب‌،ق‍م‌: م‍ک‍ت‍ب‌ ال‍ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌‏ ، ۱۳۸۵. 📗آشنایی با سیره و زندگانی حضرت رقیه علیهاالسلام ، مولف عباس حیدرزاده،قم : عصر آگاهی‏ ، ۱۳۹۱‏. 📗پژوهشی تازه پیرامون حضرت رقیه بنت‌الحسین خاتون محشر، مجید زجاجی‌مجرد،تهران: سبحان، ‏ ‌‏۱۳۸۸. 📗جلوه صبر دخ‍ت‍ر ع‍ل‍ی زی‍ن‍ب‌ ک‍ب‍ری‌ ع‍ل‍ی‍ه‍اس‍لام‌ ب‍ان‍وی‌ ق‍ه‍رم‍ان‌ ک‍رب‍لا: ب‍ان‍ض‍م‍ام‌ خطبه‌های آن حضرت در کوفه و شام و گ‍وش‍ه‌ای‌ از م‍ص‍ائ‍ب‌ ح‍ض‍رت‌ رق‍ی‍ه‌ ع‍ل‍ی‍ه‍اس‍لام‌ همراه با زیارت آن بزرگواران، ف‍راه‍م‌آورن‍ده‌ ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌زاده‌ ،م‍ش‍ه‍د: ع‍ل‍ی‌زاده‌‏ ، ۱۳۸۶. 📗حضرت رقیه (س)، مهدی سلمان ؛ تصویرگر فرشته منعمی،قم: براق‏ ، ۱۳۸۶. 📗حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها در آینه شعر فارسی، محمد خرم‌فر،قم: طوبای محبت‏ ، ۱۳۹۳. 📗حضرت رقیه علیهاالسلام ناسخ‌التواریخ ... ، صادق طالبی‌مازندارانی،قم: لاهوتیان‏ ، ۱۳۸۶.‮ 📗حضرت رقیه علیها‌السلام، علی فلسفی،مشهد: خورشید خاور، ‏ ‏۱۳۸۹. 📗حضرت رقیه علیهاالسلام، سیدجواد معلم ؛ تصویرگر حامد غفاریان،مشهد: انتشارات برکات اهل بیت علیهم السلام، ‏ ۱۳۹۱. 📗حضرت رقیه علیه‌السلام، عباس قدیانی،تهران: انتشارات یادداشت: آرون، ‏ ۱۳۹۰. 📗حضرت رقیه(س)، شاعر جعفر ریوندی ؛ تصویرگر طاهره رضایی،تهران: کمال اندیشه تهران؛ قم:براق‏ ، ‏ ۱۳۹۲. 📗حضرت رقیه،شعر مهدی سلمان ؛ تصویرگر طیبه توسلی ؛ طرح و اجرا شرکت تبلیغاتی سیمای نور کوثر،قم: حدیث نینوا، ‏ ‏۱۳۸۳. 📗داستان زندگی حضرت رقیه (س)، محمدمهدی فتاحی، علی رضا لک ؛ طراحی زهرا جمالی،طیبه توسلی،تهران: مهر یاس شمیم، ‏۱۳۹۱. 📗دختر خورشید: (حضرت رقیه علیها‌ السلام)،سروده مهدی وحیدی‌صدر ؛ تصویرگر رباب قاسمی،مشهد: عروج اندیشه‏، ۱۳۸۸. 📗در یتیم دمشق، محمد قاسمی (سائل الحسین علیه‌السلام)،قم: لاهوتیان: اکرام‏ ، ۱۳۸۹. 📗دردانه کربلا : در بیان احوالات و مقامات حضرت رقیه و اشعار شاعران اهل بیت، تهیه و تدوین جواد قربان‌پور،مشهد: انتشارات قدس رضوی، ‏۱۳۹۲. 📗دو بانو، عباسعلی دهستانی،بجنورد: احمد عضدی، ‏ ‏۱۳۸۹. 📗رقیه تو بهشته،سروده‌ی حسین عاملی ؛ تصویرگر عفت عظیمی،قم: نشر هدی، ‏ ۱۳۹۰. 📗رقیه خاتون(علیها السلام)، احمد علیزاده،مشهد: علی‌زاده‏، ۱۳۹۱. 📗رقیه دختر امام حسین علیه‌السلام، زیر نظر محمد خسرو نژاد ،رضا موید،مشهد: کتابفروشی اسلامی مشهد‏ ، ۱۳۴۹. 📗ریحانه کربلا : تحقیقی درباره حضرت رقیه علیه‌السلام و بارگاه او، عبدالحسین نیشابوری،قم: طوبای محبت‏، ۱۳۹۱. 📗زبان حال حضرت رقیه خاتون (س) در خرابه شام، اشرف حیدری ، غلامرضا حیدری؛ ویراستار تکاوش بحرینی،تهران: میرشیدا‏ ، ۱۳۸۸. 📗زن‍دگ‍ی‌ن‍ام‍ه‌ س‍ف‍ی‍ر ک‍رب‍لا ح‍ض‍رت‌ زی‍ن‍ب‌ ک‍ب‍ری (س‌) ب‍ه ه‍م‍راه‌ زی‍ارت‍ن‍ام‍ه‌ ح‍ض‍رت‌ زی‍ن‍ب (س‌) و ح‍ض‍رت‌ رق‍ی‍ه‌ (س‌) ، گردآورنده اص‍غ‍ر م‍ح‍م‍دی‌ه‍م‍دان‍ی‌،تهران : گلزار کتاب‏ ، ۱۳۸۶. 📗زی‍ارت‌ ح‍ض‍رت‌ زی‍ن‍ب‌"ع‍ل‍ی‍ه‍اال‍س‍لام‌" و ح‍ض‍رت‌ رق‍ی‍ه‌"ع‍ل‍ی‍ه‍اال‍س‍لام‌" ه‍م‍راه‌ ب‍ا دع‍ای‌ ت‍وس‍ل‌ و دع‍ای‌ ف‍رج‌ ‏ ، خ‍طاط غ‍لام‍رض‍ا ص‍ف‍ا،‏ م‍ش‍ه‍د: ع‍ل‍ی‌زاده‌ ‏ ، ۱۳۷۹. 📗زی‍ارت‌ ع‍اش‍ورا، زی‍ارت‌ م‍ف‍ج‍ع‍ه‌ ح‍ض‍رت‌ زی‍ن‍ب‌(ع‌)، ه‍ادی‌ ص‍ح‍ف‍ی‌،ت‍ه‍ران‌: ش‍ه‍اب‌‏ ‏، ۱۳۸۱. 📗زیارت مفجعه حضرت زینب کبری علیهاالسلام با ترجمه فارسی به همراه زیارت حضرت رقیه خاتون علیهاالسلام ‏ ، محمدحسن علیقلی‌زاده،‏ قم: ‏دارالزهرا ( س ) ، ۱۳۸۴. 📗ستاره دمشق، محمد نجاری‌سهل‌آبادی،مشهد: خاتم‏ ، ۱۳۸۹. 📗ستاره‌ی صحرا:حضرت رقیه(س)،شعر و تصویر الهه نظام‌آبادی،تهران: گیلاس، ‏۱۳۸۸. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
خادم ارباب کیست؟ ✍سید علی اصغر علوی پالتویی ۱۰۶صفحه "تو همچو من سر کویت هزارها داری ولی بدان که غلامت فقط تورا دارد " بخر! خوب هم بخر! چون "عمر" است ...تمام میشود ! هندوانه فروش بود. گفتند چه کردی؟ گفت: فروختم، تمام شد . یخ فروش بود. گفتند: چه کردی ؟گفت نفروختم، تمام شد!... آب شد! " ان الانسان لفی خسر" در حال تمام شدنیم. جزء "عمر"هم سرمایه ای نداریم . بگذار به پای تو بسوزیم و آب شویم. ما را درِ خانه ات نگه دار و این است راز آن فراز عاشورا که هر روز عاشوراییان زمزمه می کنند:" الی یوم القیامه" ما را خوب بخر! "زندگیم به نام تو خوشم شدم غلام تو منو بخر نگو که زود ه یه عمریه سینم کبوده" ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚 نشان حسن رمان مذهبی ✍لیلا مهدوی 📄۲۹۴صفحه معرفی کتاب:  نشان حُسن، نوشته «لیلا مهدوی» اثری است داستانی با بیانی ادبی که به روایت عشق فرزندان امام حسن مجتبی(علیه السلام) به اسلام و پیمان محکم آنها با دیگر خاندان اهل بیت(سلام الله علیها) می پردازد. در اکثر تألیفات و بیانات تاریخی انجام شده تأکید چندانی به نقش و تأثیر وابستگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) یافت نمی شود و به طور معمول این حضور وسیع و تأثیر گذار کمتر مورد پردازش و بررسی قرار می گیرد در حالی که اگر با کمی دقت احوالات تاریخی آن زمان را بررسی کنیم به نقش فزاینده آنان به خوبی پی خواهیم برد. ✂️برشی از کتاب:  عموی دیگرم محمد حنیفه آهسته در طول حیاط خانه راه می رفت و زیر لب ذکر می گفت. دوباره می آمد و نکته ای را آهسته به اباعبدالله می گفت. تنها روشنی بخش حیاط خانه، نور آتشدان کوچکی بود که درکنار مطبخ خانه روشن مانده بود. نور ضعیفی بر صورت نگران محمد حنیفه افتاده بود و برق اشک را در چشمانشان نمایان ساخته بود. دیدم دست روی شانۀ اباعبدالله  نهاد و با دست دیگر چهرۀ خود را پوشاند…» ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚