eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
213 دنبال‌کننده
800 عکس
89 ویدیو
46 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚عاقبت گناهکاران ✍سید جواد رضوی 📃۳۳۶صفحه ✂️برشی ازکتاب: قائم مقام فراهانی حکایت کرده است: در همسایگی ما پهلوی حمام میرزا خانه ای از آتش کرسی دچار حریق شد🔥 اهل خانه از وحشت و هول شعله آتش بیرون دویده بودند و طفلی شیرخواره در خانه مانده بود و سوخت👶😔 پرسیدم: «در این روزها چه معصیتی از شما سر زده که به این سزا گرفتار شدید؟🤔» گفتند:«معصیتی به‌خاطر نداریم مگر آن که در این زمستانی، پیرزن خدمتکاری داشتیم و به واسطه تقصیری او را جواب گفتیم و از خانه بیرون راندیم و هرچند آن بیچاره التماس و زاری نمود و شفیع آورد قبول نشد که به سر خدمت خود بیاید حتی پیر زن خدمتکار راضی شد که به خاطر سرما و برودت هوا فصل زمستان را بماند و بهار برود اما این خواسته او نیز پذیرفته نشد😥 از همان روزی که آن زن مأیوسانه بازگشت، طولی نکشید که گرفتار این بلا شدیم😫😱 ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
📚علی لندی ✍محدثه سادات طباطبایی 📄۲۳صفحه ✂️برشی از کتاب: علی رفته بود خانه خاله اش با پسرخاله اش مشغول صحبت بودند که ناگهان صدای جیغ و فریاد زنهای همسایه بلند شد😱 علی به محض شنیدن صدای آنها پابرهنه بیرون دوید باورکردنی نبود. خانه همسایه داشت در آتش می سوخت🔥 علی رفت داخل پای خانم همسایه را که آتش گرفته بود با دست خاموش کرد و آن ها را نجات داد، ولی خودش... علی را به بیمارستان رساندند همه وجودش می سوخت 🤕 بدنش پر شده بود از تاول های بزرگ و دردناک. شب که می شد، انگار دیگر قرار نبود روز شود.😔 علی به مادر می گفت:مامان برایم قرآن بخوان شاید خوابم ببره📖 و وقتی اشکهای مادرش را می دید می گفت: مامان من پشیمون نیستم. اگه خوب اگه خوب بشم و کسی کمک بخواد بازم می رم... 😭 ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
📚پیامبر و قصه هایش ج ۱ ✍غلامرضا حیدری ابهری 📃۱۰۰صفحه ✂️برشی ازکتاب: حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آن روز از همان جایی می گذشت که پیرزن نشسته بود و نخ می ریسید پیامبر(ص) از آن پیرزن پرسید تو چگونه خدا را شناختی؟ 🤔پیرزن برای لحظه‌ای از حرکت دادن دوک نخ ریسی دست کشید دوک دیگر حرکت نکرد پیرزن به پیامبر گفت:«این وسیله نخ ریسی را حتماً باید کسی حرکت دهد تا بچرخد من برای یک لحظه دست از چرخاندن آن کشیدم و دوک از حرکت ایستاد جهان بزرگ هم مثل این وسیله ی نخ ریسی است حتماً این جهان هم خدایی دارد که چرخ های آن را می چرخاند و آن را اداره می کند»👌👏 پیامبر (صلی الله) جواب پیرزن را پسندید و از پاسخ او خیلی خوشحال شد، از یارانش هم خواست که دینداری آن پیرزن و خداشناسی او را الگوی خود قرار دهند 📚کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
📚همه چیز درباره نهال دختر طرخان ✍مصطفی جمشیدی 📃 ۲۱۶صفحه ✂️برشی از کتاب آقای قمی ناشناس آمد. نوکر وفاداری داشت به اسم مصیب که او را با کالسکه آورده بود دم در ما بعد فقط ما عبا را دیدیم که کشیده بود دور سرش و سلانه‌سلانه آمد رفت اتاق نماز آقابزرگ دستپاچه بود. یک مرجع تقلید آمده بود خانه یک مقلد... آقابزرگ گفت: «آقا چند روز همین جا بمانید. از مقلد و مراجعه‌کننده و مجلس و وعظ و آجان و مُکّلا و معمم، کلاً راحت هستید. امن است اینجا. هم دور و پرت و هم امن و امان... اوضاع خوب نیست انگار...» من گوش ایستاده بودم👂 آقای قمی در جواب گفت: «در شیراز جشن گرفته‌اند و نوامیس مردم را بی‌چادر و چاقچور نمایش داده‌اند😠 یک مشت مدرسه‌ای را... من نمی‌توانم همین‌طور ساکت بمانم. می‌دانم که فایده‌ای ندارد. این قُلدر جهد کرده مردم را به زانو دربیاورد و بی‌ناموسی را رواج بدهد😡... ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
🍏روی دست آسمان ✍دکتر مهدی خدامیان آرانی ۱۱۵صفحه 📖برشی از کتاب وقتی تو جارو به دست بگیری و خانه ی خودت را حسابی تمیز کنی🏡 آن وقت هرکس به خانه ی تو نگاه کند می گوید: این خانه، تمیز شده است.✨ امااگر یک دوست عرب زبان داشته باشی ، وقتی خانه ی تمیز تو را ببیند می گوید: خمّ منظور او این است که این خانه بسیار تمیز شده است. خوب، اکنون به این برکه زیبا نگاه کن! آب این برکه چقدر زلال و صاف است! اگر بخواهی اسمی برای اینجا بگذاری چه می گویی؟ درست حدس زدم؟ اسم پیشنهادی شما این است: برکه زلال.🏝 اما اینجا سرزمین حجاز است و همه به عربی سخن میگویند ، پس ما باید این اسم را به عربی ترجمه کنیم.🇸🇦 به نظر شما ترجمه عربی برکه زلال چه می شود؟ درست ترجمه کردی: غدیر خم! ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚هتل نیوسایت ✍ابوالقاسم وردیانی 📄۲۰۰صفحه معرفی کتاب: شهید رهنمون شخصیتی خیالی و داستانی نیست که نویسنده بتواند آن را هر طور که دوست دارد بیافریند. او شخصیتی ویژه است که گاهی به قهرمان خیالی داستان ها شبیه می شود. محیط و مشکلات زندگی او، نحوه برخورد او با مسائل، نگاه خاص به دنیا و اندیشه های رایج در جامعه، حضور فعالش در زلزله طبس سال 1357 و ماجراهای انقلاب از او شخصیتی منحصر به فرد ساخته است. شخصیتی که با تمام وجود سعی در کمک به دیگران دارد و این را بارها در طول زندگی کوتاهش به اثبات رسانده است. او در این راه پا روی بیشتر خواسته های معقول و مشروع خود می گذارد. او کسی است که خواسته هایش را می داند و می فهمد اما از آنها می گذرد تا کاری را که فکر می کند درست است انجام دهد. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚پدر پسر روح‌الله ✍ابراهیم حسن‌بیگی معرفی کتاب: این کتاب روایت داستانی بلندی از انقلاب و خصوصیات اخلاقی حضرت امام خمینی(ره) است که در قالب چند نامه برای نوجوانان و جوانان به نگارش درآمده است. شخصیت اصلی این رمان که به سبک رمان‌های نامه نگارانه نوشته شده، جوانی به نام محسن است که در حال تحصیل در فرانسه با یکی از اهالی نوفلوشاتو آشنا میشود و در این میان سوالاتی در مورد شخصیت امام خمینی(ره) برای او ایجاد میشود و مادر محسن در چند نامه به سوالات او جواب می دهد و از فعالیت‌های انقلابی خودش و همسرش برای محسن میگوید. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚 نشان حسن رمان مذهبی ✍لیلا مهدوی 📄۲۹۴صفحه معرفی کتاب:  نشان حُسن، نوشته «لیلا مهدوی» اثری است داستانی با بیانی ادبی که به روایت عشق فرزندان امام حسن مجتبی(علیه السلام) به اسلام و پیمان محکم آنها با دیگر خاندان اهل بیت(سلام الله علیها) می پردازد. در اکثر تألیفات و بیانات تاریخی انجام شده تأکید چندانی به نقش و تأثیر وابستگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) یافت نمی شود و به طور معمول این حضور وسیع و تأثیر گذار کمتر مورد پردازش و بررسی قرار می گیرد در حالی که اگر با کمی دقت احوالات تاریخی آن زمان را بررسی کنیم به نقش فزاینده آنان به خوبی پی خواهیم برد. ✂️برشی از کتاب:  عموی دیگرم محمد حنیفه آهسته در طول حیاط خانه راه می رفت و زیر لب ذکر می گفت. دوباره می آمد و نکته ای را آهسته به اباعبدالله می گفت. تنها روشنی بخش حیاط خانه، نور آتشدان کوچکی بود که درکنار مطبخ خانه روشن مانده بود. نور ضعیفی بر صورت نگران محمد حنیفه افتاده بود و برق اشک را در چشمانشان نمایان ساخته بود. دیدم دست روی شانۀ اباعبدالله  نهاد و با دست دیگر چهرۀ خود را پوشاند…» ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
🪔زمانی برای بزرگ شدن ✍محسن مومنی ۲۴۶صفحه 👌یک کتاب جالب در مورد پسری که میخواهد با جبهه رفتن، داغ ننگی را که برادرش با عضویت در گروهک منافقین در خانواده به جا گذاشته، پاک کند! 🍉برشی از کتاب: درِ چادر بالا میرود و نور مهتاب می ریزد تو. کسی جلوی در می ایستد و داد میزند:" اینا خوابن هنوز! زود باشین بیاین بیرون!" و یکهو به داخل چادر شلیک می کند. صدای ناله ای از ته چاه در می آید. _ سوختم، وای مادر سوختم...🔥 دست و پایم را گم کرده ام. صدای کسی را میشنوم _ دیدی چه خاکی به سرمون شد؟ هنوز پامون به جبهه نرسیده اسیر شدیم.⛓ یکی دیگر می گوید:"عراقیا که فارسی بلد نیستن ، اینا منافقن... پست فطرتا!" صدای مهیب انفجار نمیگذارد چیزی بشنوم...💣 ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚مرا با خود ببر ✍مظفر سالاری 📄۲۴۸صفحه مرا با خودت ببر" یک اثر رمانی پر از حوادث است، که در دوران حضرت امام جواد (ع) روایت می‌شود. این رمان به داستان عاشقانه‌ای در چارچوب دوره امام جواد (ع) پرداخته و ماجراهای سه شخصیت بزرگ از تشیع در آن زمان را روایت می‌کند. داستان اصلی این کتاب مربوط به جوانی به نام ابراهیم است که به دختری در دمشق علاقه‌مند می‌شود. ابراهیم با ارثی که از پدر فقیدش به دست آورده، کسب و کاری در شهر دمشق راه انداخته است. اما تمام تمرکز و انرژی او به سوی دختری به نام "آمال" معطوف می‌شود."آمال" در یک منطقه فقیر زندگی می‌کند، پدر و مادرش را از دست داده و با عموی خود که یک رباخوار است، زندگی می‌کند. او برای تأمین نیازهای زندگی‌اش از دست فروشی بهره می‌برد و تا حدی خود را تأمین می‌کند تا از کمک عمویش جدا باشد. داستان "مرا با خودت ببر" در زمان امام جواد (ع) جریان دارد و انعکاس زندگی ایشان در آن به مخاطب جوانی ارائه می‌شود. این کتاب نه تنها داستان را روایت می‌کند، بلکه وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن زمان را با دقت به تصویر می‌کشد. این رمان به گونه‌ای ساختاری را رقم می‌زند که مخاطبان را به عصر امام جواد (ع) می‌برد و آن زمان را به تصویر می‌کشد. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚