محمد مثل گل بود
نویسنده:غلامرضاحیدری ابهری
این کتاب اثری برای آموزش سبک زندگی پیامبر (ص) به کودکان است. این مجموعه، هر چهار حوزه ارتباط با خدا، ارتباط با خود، رتباط با خلق (مردم) و ارتباط با خلقت را شامل می شود و چهل محور اصلی در سبک زندگی را با کودکان در میان می گذارد.
ساختار اثر حاضر به گونه ای طراحی شده که کودکان، حضور پیامبر صلی الله علیه و آله را در زندگی عادی خود حس کنند و به راحتی بتوانند از آن حضرت الگو بگیرند.
گفتنی است کتاب «محمد صلی الله علیه و آله و سلم مثل گل بود»، علاوه بر آموزش سبک زندگی پیامبر (ص)، به رشد تفکر کودکان و پرورش هوش اخلاقی آنان نیز کمک می کند.
#میلاد_پیامبر
#چالش
#کودک
#محمد_مثل_گل_بود
#پیامبر
#موجود_در_قفسه
✅کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚کیک امانتی
🖋نویسنده و تصویرگر: کلر ژوبرت
🗒 ۱۶ صفحه
✂️برشی از کتاب
یک روز صبح خرگوشک🐇،پای درخت سنجاب کوچولو 🐿آمد و گفت:«سلام فندقی! لطفاً این کیک سیب زمینی را آن بالا برایم نگه می داری؟می ترسم
مورچه ها🐜 کیکم را بخورند»
🐿فندقی قبول کرد. سبدش را با طناب پایین فرستاد و کیک را بالا کشید.
خرگوشک 🐇گفت:«خوب مواظبش باش، عصری برمی گردم.»
خرگوشک🐇 از درخت خیلی دور نشده بود که یکدفعه یکی از شاخه ی بالایی تلپی افتاد پایین.
🐿فندقی عقب پرید،جغد همسایه 🦉بود که روی کیک افتاده بود
...
🐿فندقی به سوراخ وسط کیک نگاه کرد. آه کشید و با خودش گفت:«حالا چه کار کنم؟ 😰جواب خرگوشک را چه بدهم؟😱😢»
#کودک
#کیک_امانتی
#موجود_در_قفسه
#کلر_ژوبرت
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib
📚هر آیه یک قصّه جلد ۴
✍نویسنده: سید حمید موسوی گرمارودی
📄۱۶ صفحه
✂️برشی از کتاب:
نیما: باباجون؛ اگر بخواهی من کمک می کنم دیوارها را رنگ بزنیم😊
....
صبح روز تعطیل ،نیما توپ خود را برداشت و با دوستانش به زمین بازی رفت...⚽️
ظهر که بازگشت دید که دیوارها رنگ شده 😳و کاغذی داخل اتاقش قرار دارد که روی آن نوشته شده:
✨چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟😒
( لِمَ تَقولون ما لا تَفعَلون،صف/ ۲)
#کودک
#هر_آیه_یک_قصه۴
✳️ کتابخانه محله قبا
@ghobalib 📚
📚خاطرات شیطان
🖋نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری
📄 84صفحه
✂️برشی از کتاب
👹امروز یک اتفاق بد برایم افتاد👿. اوه، اوه، اوه. دارم گریه می کنم، چون خیلی ناراحتم😤. 😭 گریه نکنم چه کار کنم؟ اوه، اوه، اوه. من یک ماه پیش کلی زحمت کشیدم تا مهسا با مرضیه قهر کند👹. آن موقع مهسا با مرضیه قهر کرد، ولی امروز با او آشتی کرد😡🤬. الان همه ی ماجرا را برای تان تعریف می کنم. یک ماه پیش توی منچ بازی بین آن ها دعوا راه انداختم و مهسا با مرضیه قهر کرد. آن موقع خیلی کیف کردم، اما امروز همه ی زحمت هایم هدر رفت و بیچاره شدم😤👿. اوه، اوه، اوه. امروز تولد مهسا بود. مهسا همه ی دوستانش را برای این جشن دعوت کرد. مادر مهسا به او گفت: «عزیزم! برو مرضیه را هم برای جشن تولدت دعوت کن.»
- آخر من با او قهرم😠.
- می دانم، ولی برو با او آشتی کن و بهش بگو که به جشن تولدت بیاید😊. مهسا نیز حرف مادرش را قبول کرد. اوه، اوه، اوه. هر چه نصیحتش کردم با مرضیه آشتی نکند، گوش نداد😤. اوه، اوه، اوه. تندی رفت به خانه ی مرضیه و با او آشتی کرد. بعد هم به او گفت: «مرضیه جان! عصری جشن تولد من است🎂. لطفا تو هم بیا. منتظرت هستیم.»
چه روز بدی بود امروز. وقتی شما آدم ها با هم قهر می کنید، من با دمم گردو می شکنم و خیلی خوشحال می شوم😈. اما وقتی با هم آشتی می کنید، داغان می شوم. اوه، اوه، اوه.
امروز مهسا اعصابم را خرد کرد. مهسا! خیلی بدی. تو مگر با مرضیه قهر نبودی؟ پس چرا با او آشتی کردی؟ اوه، اوه، اوه
🤬😡👹👿😤🤬😈
#کودک
#خاطرات_شیطان
#موجود_در_قفسه
#هفته_کتاب_وکتابخوانی
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚بم زنده است
دست نوشته ها و نقاشی های کودکان بازمانده از زلزله ی شهر بم
🖋طراح گرافیک: احمد نوروزی تبریزی نژاد
📄۳۲صفحه
✂️برشی از کتاب:
هنگام زلزله من یکی از دوستان خودم را از دست دادم😭؛ ولی نمی توانستم باور کنم. خیال می کردم که دارم خواب می بینم😢.
هر چه که او را صدا می کردم، دیگر جواب نمی داد😫.
من هر چه سعی می کنم زلزله را فراموش کنم؛ اما هیچ وقت از ذهن من بیرون نمی رود😔.
من و برادرم در چادر زندگی می کنیم؛ ولی خدا را شکر می کنیم که زنده هستیم🤲.
دیگر شهر بم از دست رفت😭😔.
امید غلوری، بم، ایران
#کودک
#بم_زنده_است
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚زیر زمین بازی
✅سه داستان
✅ مجموعه داستان های شکر خدا
🖌نویسنده: کلر ژوبرت
📖۲۴صفحه
✂️برشی از کتاب:
بلبلک آه کشید و به مامان بلبل گفت:«خیلی عجیب است نمی دانم چرا از خوردن توت فرنگی 🍓خسته شدم؟!😳»
مامان بلبل لبخند زد و پرسید:« واقعاً حالا دوست داری چه میوه ای بخوری؟😊»
بلبلک خندید و گفت:« فرقی نمی کند مامانی هر چی پیدا کردی به جز توت فرنگی😩»
مامان بلبل پر زد و رفت، بلبلک با چشم دنبالش کرد 👁و با شادی توی دلش گفت:«خدایا ممنونم که این همه میوه های جور واجور آفریدی😍😋.»
#کودک
#زیرزمین_بازی
#موجود_در_قفسه
#کلر_ژوبرت
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚قصه های مادرم
✍محمد حسین فکور
📄۱۶صفحه
🍰قصه ای از کتاب:
خیلی وقت بود که بلال اذان📢نمی گفت.😢 چند وقت بود که پیامبر از دنیا رفته بودند و دشمنان به زور جای او را گرفته بودند😠. بلال هم قهر کرده بود و به مسجد نمی رفت تا اذان بگوید.
یک روز حضرت زهرا به بلال گفتند:«امروز اذان بگو وقتی تو از آن می گویی من به یاد پدرم میافتم😌.»
بلال هم قبول کرد. به مسجد رفت و اذان گفت 📢
حضرت زهرا پنجره را باز کردند تا صدای بلال را بشنوند.
وقتی صدای اذان آمد حضرت زهرا به یاد پدرشان افتادند و گریه کردند😭. بلال اسم پیامبر را که گفت، حضرت زهرا فریاد زدند و بیهوش شدند😭😭 بلال هم که فهمید حضرت زهرا بیهوش شده اند از پشت بام مسجد پایین آمد و دیگر هیچ وقت اذان نگفت.😔
#فاطمیه
#کودک
#قصه_های_مادرم
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚من یک حاج قاسمم
🖌 سراینده: مجتبی کرمی
📃 ۱۲ صفحه
✂️برشی از کتاب:
یه روز سرد و برفی
تو سرمای زمستون
ما بچه ها اومدیم
تو کوچه و خیابون
💚💚💚💚
اون روزی که با لبخند
تا آسمون پریدی
مردم کشورت رو
از اون بالا می دیدی
💚💚💚💚
دیدی که از چشامون
بارون غم می باره
اومده بودیم بگیم
راهت ادامه داره
💚💚💚💚
درسته که خالیه
جات توی کشور ما
اما تو رو میشناسن
حالا تموم دنیا
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#کودک
#من_یک_حاج_قاسمم
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚لینالونا
✍نویسنده و تصویرگر: کلر ژوبرت
📄۲۳ صفحه
✂️برشی از کتاب:
کلاهش را کمی جابجا کرد 👒و گفت: خیلی فکر خوبی کردی که خودت را پوشاندی 🧕
گفتم:«فکر خداست، نه فکر من، ولی...»
چند بار تکرار کرد:«فکر خدا... فکر خدا...اوووه!»
و یک دفعه از جا پرید، انگار چیزی فهمیده باشد.
اگر حرفم را قطع نمی کرد به او می گفتم که موهای من آبی نیست که اینها را فقط به خاطر خدا می پوشانم، چون خیلی دوستش دارم❤️ و می خواهم به حرفش گوش کنم ولی همان موقع سوار پرنده شد و رفت.🕊
لینالونا را میگویم. بدون خداحافظی
#لینالونا
#کلر_ژوبرت
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚به طور اتفاقی
✍غلامرضا حیدری ابهری
📄۳۲صفحه
✂️برشی ازکتاب:
۴ سال پیش اینجا یک زمین خالی بود خالی خالی خالی
یک زمین صاف صاف، فقط خاک بود و خاک
یک روز ناگهان بادی وزید 🌪و به طور اتفاقی 💥تعداد زیادی تیرآهن و ستون آهنی را به اینجا آورد
میدانم باورش سخته 🙃
جالب اینکه تعداد تیرآهن ها و ستون های آهنی هم به طور اتفاقی💥 به اندازه لازم بود نه کمتر و نه بیشتر
تازه قد هر کدام از تیر ها و ستون ها هم به طور اتفاقی 💥به همان اندازه ای بود که باید می بود، نه درازتر و نه کوتاه تر همچنین ضخامت این تیرها و ستونها هم به طور اتفاقی💥 همان جور بود که باید می بود؛ نه کلفت تر و نه نازک تر
از حرفهای من شاخ در آوردید؟! 🤔
نه لطفاً الان شاخ درنیاورید، هنوز زود است!
سه روز بعد دوباره بادی وزید اما این دفعه چیزی با خودش نیاورد
می پرسید پس چه شد؟ صبر کنید الان می گویم این دفعه باد همچنان وزید و وزید تا همه تیر ها و ستون ها را از روی زمین بلند کرد و به طور اتفاقی💥 به شکل اسکلت یک ساختمان ۴ طبقه روی هم گذاشت
حق با شماست باورش خیلی آسان نیست 🙁
البته تیر ها و ستون ها به هم چسبیده بودند برای همین تند تند به هم میخوردند و بدجوری صدا میدادند...
#به_طور_اتفاقی
#کودک
#نوجوان
#عقائد
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚آرزوی زنبورک
✍نویسنده و تصویرگر: کلر ژوبرت
📃۲۴صفحه
🍰برشی از کتاب:
زنبورک 🐝روی گلی وسط باغ نشست به آسمان پرستاره نگاه کرد و گفت خدایا توی دنیای به این بزرگی من خیلی کوچکم می دانم
بعد دستهای ریزه میزه اش را بالا برد 🤲و گفت ولی خیلی دوست دارم یک کار بزرگ کنم. یک کار مهم و قشنگ که از ته دل خوشحال باشم و بگویم من این کار را کردم...
دخترک سرش را از پنجره بیرون آورد و این طرف و آن طرف را نگاه کرد ولی زنبورک را ندید با صدای بلند گفت:«زنبور کوچولو ازت ممنونم چون خیلی دوست دارم سر سفره سحری بنشینم و روزه کله گنجشکی بگیرم❤️»
روی درخت جلو پنجره زنبورک دلش پر از شادی شد🐝💗
#آرزوی_زنبورک
#ماه_رمضان
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚علی لندی
✍محدثه سادات طباطبایی
📄۲۳صفحه
✂️برشی از کتاب:
علی رفته بود خانه خاله اش
با پسرخاله اش مشغول صحبت بودند که ناگهان صدای جیغ و فریاد زنهای همسایه بلند شد😱
علی به محض شنیدن صدای آنها پابرهنه بیرون دوید
باورکردنی نبود. خانه همسایه داشت در آتش می سوخت🔥
علی رفت داخل
پای خانم همسایه را که آتش گرفته بود با دست خاموش کرد و آن ها را نجات داد، ولی خودش...
علی را به بیمارستان رساندند همه وجودش می سوخت 🤕
بدنش پر شده بود از تاول های بزرگ و دردناک. شب که می شد، انگار دیگر قرار نبود روز شود.😔
علی به مادر می گفت:مامان برایم قرآن بخوان شاید خوابم ببره📖 و وقتی اشکهای مادرش را می دید می گفت: مامان من پشیمون نیستم. اگه خوب اگه خوب بشم و کسی کمک بخواد بازم می رم... 😭
#علی_لندی
#داستان
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚پیامبر و قصه هایش ج ۱
✍غلامرضا حیدری ابهری
📃۱۰۰صفحه
✂️برشی ازکتاب:
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آن روز از همان جایی می گذشت که پیرزن نشسته بود و نخ می ریسید
پیامبر(ص) از آن پیرزن پرسید تو چگونه خدا را شناختی؟ 🤔پیرزن برای لحظهای از حرکت دادن دوک نخ ریسی دست کشید
دوک دیگر حرکت نکرد
پیرزن به پیامبر گفت:«این وسیله نخ ریسی را حتماً باید کسی حرکت دهد تا بچرخد من برای یک لحظه دست از چرخاندن آن کشیدم و دوک از حرکت ایستاد جهان بزرگ هم مثل این وسیله ی نخ ریسی است
حتماً این جهان هم خدایی دارد که چرخ های آن را می چرخاند و آن را اداره می کند»👌👏
پیامبر (صلی الله) جواب پیرزن را پسندید و از پاسخ او خیلی خوشحال شد، از یارانش هم خواست که دینداری آن پیرزن و خداشناسی او را الگوی خود قرار دهند
#پیامبر_و_قصه_هایش
#داستان
#کودک
#نوجوان
#عقائد
#موجود_در_قفسه
📚کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚خداجان!دلخورم از تو
✍غلامرضا حیدری ابهری
📄۲۴صفحه
✂️برشی ازکتاب:
خدایا! پدر افشین خیلی پولدار تر از پدر من است
خودت ماشین شیک و خفن آنها را دیده ای🚗
من پدرم را خیلی دوست دارم اما پدری که به من داده ای خیلی پولدار نیست
او یک نویسنده است. ماشینش خیلی درب و داغون است
البته پدر من بسیار مهربان و خوش اخلاق است😍
پدر پرهام اینقدر ها خوش اخلاق و مهربان نیست😠😡
ببین خدای خوبم من این اعتراضم را پس می گیرم
بابای من پولدار نیست که نیست!
اخلاق و مهربانی او به همه دنیا می ارزد👌
ای خدای خوب! به خاطر پدر و مادر ماهی که به من داده ای از تو متشکرم... 🤗❤️
#خداجان_دلخورم_از_تو
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚دشمن یک چشم
رمان کودک 👌
✍سید مهدی موسوی
📃۸۰صفحه
🍰برشی از کتاب:
نمی دانست چه اتفاقی افتاده؟حسابی گیج شده بود، به سختی پر و بالش را تکاند و دوباره بال زد🐤
ولی نتوانست ادامه بدهد
تصمیم گرفت در یک جای امن استراحت کند.
نگاهش به حیاط یک خانه آجری افتاد👀 رفت و بر لبه پنجره اش نشست
چند دقیقه گذشت و آرام تر شد پایین پنجره یک شیرآب داشت چکّه می کرد💧 جستی زد و زیر قطره های آب پر و بالش را شست کمی هم آب نوشید هنوز داشت به آن حادثه ترسناک فکر می کرد🤯😨
#دشمن_یک_چشم
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚خاطرات شیطان
🖋نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری
📄 84صفحه
✂️برشی از کتاب
👹امروز یک اتفاق بد برایم افتاد👿. اوه، اوه، اوه. دارم گریه می کنم، چون خیلی ناراحتم😤. 😭 گریه نکنم چه کار کنم؟ اوه، اوه، اوه. من یک ماه پیش کلی زحمت کشیدم تا مهسا با مرضیه قهر کند👹. آن موقع مهسا با مرضیه قهر کرد، ولی امروز با او آشتی کرد😡🤬. الان همه ی ماجرا را برای تان تعریف می کنم. یک ماه پیش توی منچ بازی بین آن ها دعوا راه انداختم و مهسا با مرضیه قهر کرد. آن موقع خیلی کیف کردم، اما امروز همه ی زحمت هایم هدر رفت و بیچاره شدم😤👿. اوه، اوه، اوه. امروز تولد مهسا بود. مهسا همه ی دوستانش را برای این جشن دعوت کرد. مادر مهسا به او گفت: «عزیزم! برو مرضیه را هم برای جشن تولدت دعوت کن.»
- آخر من با او قهرم😠.
- می دانم، ولی برو با او آشتی کن و بهش بگو که به جشن تولدت بیاید😊. مهسا نیز حرف مادرش را قبول کرد. اوه، اوه، اوه. هر چه نصیحتش کردم با مرضیه آشتی نکند، گوش نداد😤. اوه، اوه، اوه. تندی رفت به خانه ی مرضیه و با او آشتی کرد. بعد هم به او گفت: «مرضیه جان! عصری جشن تولد من است🎂. لطفا تو هم بیا. منتظرت هستیم.»
چه روز بدی بود امروز. وقتی شما آدم ها با هم قهر می کنید، من با دمم گردو می شکنم و خیلی خوشحال می شوم😈. اما وقتی با هم آشتی می کنید، داغان می شوم. اوه، اوه، اوه.
امروز مهسا اعصابم را خرد کرد. مهسا! خیلی بدی. تو مگر با مرضیه قهر نبودی؟ پس چرا با او آشتی کردی؟ اوه، اوه، اوه
🤬😡👹👿😤🤬😈
#خاطرات_شیطان
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚
📚لیست تعدادی از کتابهای موجود در قفسه ی #کودک:
#جزیره_آفتابگردان
#پنهانوآشکار
#اسمشغیبتاست
#مسخرهام نکن
#خاطرهاردو
#بوسهمیزنمبراو
#مثلبویگل
#قرآنشهرخوبیها
#کاشفانجوان(چندجلدی)
#پیامبران_و_قصه_هایشان
#با_خدا_سخن_بگو
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر_برای_کودکان
#کودکی_رستم
#ماه_محرم
#چوپان_دروغگو
#ملکه_مورچه_ها
#کوه_های_تو_قشنگ_ترند
#وضوی_دخترخاله_ها
#یک_روزدرغدیرخم
#کی_میتونه_به_این_ماهی_کمک_کنه
#نیلو_دوست_ماه_و_ستاره_ها
#آی_دلم_آی_دلم
#هدیه_های_امام_علی
#هیس_خدا_با_من_کارداره
#کی_اخلاقش_خیلی_خوبه؟
#خداجان_دلخورم_از_تو
#مدرسه_احکام
#من_مامانم_رامیخوام
#علی_لندی
#کبوترپرطلا
#به_طور_اتفاقی
#داستان_یک_اختراع_فوق_العاده
#زندگینامهنهجالبلاغه
#آرزویمدادقرمز
#ملاقاتباشیر
#نمازهایکلاغی
داستانهای خانم#کلرژوبرت😍👇
#لینالونا
#لبخندخدا
#رازپاپاپا
#که_این_طور
#کیک_امانتی
#کیسه_ی_شادی
#لبخند_گم_شده
#برای_مولا_علی
#آرزوی_زنبورک
#نذرمخصوص
#مثل_تو_بانوی_من_فاطمه
#دعای_قبل_از_بازی
#راه_حل_ریزه_میزه
✳️کتابخانه مسجدقبا
@ghobalib📚
📚داستان یک اختراع فوق العاده
✍اشلی اسپایرز
مترجم: فاطمه حقی ناوند
📃۳۶صفحه
🍰برشی از کتاب:
دست به کار شد آهسته و با دقت کار کرد، قطعه ها را سرهم کرد، چکش کاری کرد، به بعضی جاها پیچ و تاب داد، کمی با آنها سر و کله زد، چسب کاری کرد و بعد هم رنگشان زد، دستیار کوچولو هم مراقب بود اشتباهی در کار نباشد
کم کم داشت غروب می شد که دختر کوچولو به دستیارش گفت بالاخره کار تمام شده است
هر دو حسابی آن را نگاه کردند سمت چپش کمی کج شده بو، کمی هم سنگین بود، رنگش هم میتوانست کمی بهتر از این باشد، اما دقیقا همانی بود که دختر کوچولو می خواست!
هر دو سوار شدند تا چرخی بزنند. آنها هرگز ناامید نمی شوند و این همان اختراع فوق العاده است!
#داستان_یک_اختراع_فوقالعاده
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚رد پای پدر
✍منور ولی نژاد، سمیه اسلامی
📄24صفحه
✂️برشی از کتاب:
سعید با تعجب به پشتی تکیه داد تا کمی خستگی در کند. چشمش به قاب عکس پدر افتاد و سوالی که هنوز بی پاسخ مانده بود.
مادر در حالی که از اتاق خارج می شد در ردّ نگاه او را تا قاب عکس گرفت و گفت: «به نظر من اگه بابات زنده بود مردم پایین ده را تنها نمی ذاشت»
همین یک جمله، به تمام سوال های ذهن سعید پاسخ داد و چشمانش از شادی برقی زد 🤩
میخواست وقتی یاسر به خانه برگشت نظر مادر را به او بگوید
در همین افکار بود که خوابش برد😴 با صدای باز شدن در، خانه از خواب پرید نگاهی به ساعت انداخت، غروب شده بود. تعجب کرد که چرا مادر بیدارش نکرده تا با برادرش به دنبال کار ها بروند؟!
همان لحظه صدای یاسر را توی حیاط شنید:« سعید سعید! بجنب پسر! کلی کار داریم باید زودتر خودمونو برسونیم پایین ده...
#رد_پای_پدر
#نوجوان
#کودک
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚بازارچه ایرانی
خرید کالای ایرانی
✍حمید جیحانی
📄۱۲صفحه
🎼یک شعر از کتاب:
آهای آهای چقدر شلوغه بازار
کسی نباید باشه اینجا بیکار
بازار ما بازار کودکانه
جنس های ما همش مال ایرانه
😍😍😍😍
تو این مغازه گم نشی یه وقتا
این همه اسباب بازی داره اینجا
پسر خاله، جیگر، کلاه قرمزی
سرسره و تاب واسه بچه ها
😍😍😍😍
یعنی میشه این هام ایرانی باشه؟
یعنی میشه که ساخت چین نباشه؟
یعنی میشه یه روز بیاد که ایران
وابسته چین واچین نباشه؟
😍😍😍😍
بازی های فکری سنتی مون
یعنی میشه بازم بیاد به میدون؟
این همه خلاقیت و ابتکار
باید بکوشیم همه با دل و جون
💪💪💪💪
پس همگی با هم میگیم یک صدا
جنس ایرانی بخرید واسه ما
به فکر آبادی کشور باشید
تابشه ایران عزیز شکوفا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#بازارچه_ایرانی
#کودک
#شعر
#کالای_ایرانی
#موجود_در_قفسه
کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚لبخند گمشده
✍ کلر ژوبرت
📃۱۲ صفحه
✂️ برشی از کتاب
کرمینو از زیر خاک سرک کشید کفشدوزک 🐞و سنجاقک و هزارپا را دید به خودش توی یک دانه شبنم 💧نگاه کرد و با اخم گفت:«حالا که اینطور شد من با خدا قهرم!»
کفشدوزک و سنجاقک و هزارپا با تعجب پرسیدند:« آخه چرا؟» 😲
کرمینو گفت: به همه تون شاخک داده پس من چی؟😒
آن وقت کرمینو به هزارپا گفت:«خدا این همه پا به تو داده هیچی برای من نگذاشته!» 😢
به سنجاقک گفت:«چهار تا بال به تو داده یکی هم برای من نگه نداشته!»...
#لبخند_گمشده
#کودک
#کلر_ژوبرت
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
کتابهای جدید رسید😍
#به_باغ_نماز_خوش_آمدید
#ملاقات_باشیر
#نمازهای_کلاغی
#به_همین_سادگی
#لینالونا
#آرزویمدادقرمز
#سلطانزورگووسنجابکباهوش
#قصهستارهها
#مرتضیوداداشی
#کودک
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚لیست تعدادی از کتابهای موجود در قفسه ی #کودک:
#جزیره_آفتابگردان
#پنهانوآشکار
#اسمشغیبتاست
#مسخرهام_نکن
#خاطرهاردو
#بوسهمیزنمبراو
#مثلبویگل
#قرآنشهرخوبیها
#کاشفانجوان(چندجلدی)
#پیامبران_و_قصه_هایشان
#با_خدا_سخن_بگو
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر_برای_کودکان
#کودکی_رستم
#ماه_محرم
#چوپان_دروغگو
#ملکه_مورچه_ها
#کوه_های_تو_قشنگ_ترند
#وضوی_دخترخاله_ها
#یک_روزدرغدیرخم
#کی_میتونه_به_این_ماهی_کمک_کنه
#نیلودوست_ماه_و_ستاره_ها
#آی_دلم_آی_دلم
#هدیه_های_امام_علی
#هیس!خدابامن_کارداره
#کی_اخلاقش_خیلی_خوبه؟
#خداجان!دلخورم_ازتو
#مدرسه_احکام
#من_مامانم_رامیخوام
#علی_لندی
#کبوترپرطلا
#به_طور_اتفاقی
#داستان_یک_اختراع_فوق_العاده
#زندگینامهنهجالبلاغه
#آرزویمدادقرمز
#ملاقاتباشیر
#نمازهایکلاغی
داستانهای خانم#کلرژوبرت😍👇
#لینالونا
#لبخندخدا
#رازپاپاپا
#که_این_طور
#کیک_امانتی
#کیسه_ی_شادی
#لبخند_گم_شده
#برای_مولا_علی
#آرزوی_زنبورک
#نذرمخصوص
#مثل_تو_بانوی_من_فاطمه
#دعای_قبل_از_بازی
#راه_حل_ریزه_میزه
✳️کتابخانه مسجدقبا
@ghobalib📚
کتابخانه مسجد قبا
معرفی کتاب آروزی زنبورک
کتاب آروزی زنبورک در قفسه کتابخانه مسجد قبا موجود هست😊
ادامه ش را بخونید...
به نظر شما چه اتفاقی میفته؟
#موجوددرقفسه
#کودک
#نوجوان
#کتابخوانی
@ghobalib📚