eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
213 دنبال‌کننده
800 عکس
89 ویدیو
46 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رفاقت ناجور ❤️💖❤️وابستگی عاطفی نوجوانان به رفیق هم جنس ✍امیرحسین شاپورزاده 📄۱۰۴صفحه ✂️برشی از کتاب: سکانس های زندگیت داره خیلی زود میره جلو😧 از همون اول که دل دادی بهش تا همین الان که یه جورایی به بودنش عادت کردی گمونم یه سالی میگذره. داری با خودت فکر می کنی، توقعاتش خیلی بی جا شده سر کوچکترین مسائل باهات قهر میکنه دعوا دیگه مثل قبل نمک رفاقتتون نیست که یکیتون ناز اون یکی رو بکشه. دعوا شوریش به قدریه که به تلخی میزنه😖 اگه یه پیامک رو جواب نده صد تا فکر بد می کنی که هیچ، دفعه بر قطعاً جبرانش میکنی😤 حالا یه گوشه ی اتاقت نشستی داری فکر می کنی. آخه چرا باید اینقدر دوسش داشته باشم؟ این مقدار علاقه کجاش طبیعیه؟! 🧐 اونم این آدمی که من بیشتر منتش رو کشیدم! زندگیمو براش گذاشتم از درس و خانواده و تفریحم زدم تا بهش برسم که چی؟😩 بره گم شه حالا به این رسیدی که بهش پیام بدی پاتو از زندگی من بکش بیرون... ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚پدر پسر روح‌الله ✍ابراهیم حسن‌بیگی معرفی کتاب: این کتاب روایت داستانی بلندی از انقلاب و خصوصیات اخلاقی حضرت امام خمینی(ره) است که در قالب چند نامه برای نوجوانان و جوانان به نگارش درآمده است. شخصیت اصلی این رمان که به سبک رمان‌های نامه نگارانه نوشته شده، جوانی به نام محسن است که در حال تحصیل در فرانسه با یکی از اهالی نوفلوشاتو آشنا میشود و در این میان سوالاتی در مورد شخصیت امام خمینی(ره) برای او ایجاد میشود و مادر محسن در چند نامه به سوالات او جواب می دهد و از فعالیت‌های انقلابی خودش و همسرش برای محسن میگوید. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
⁉️چگونه به سوالات و شبهات و پاسخ بدهیم؟ 🔰این موضوع دغدغه و پرسشی است که ذهن هر کدام از ما را مشغول کرده و هر کدام از ما ممکن است بارها شنیده یا حتی پرسیده باشیم... 📝ماجرای این سه بررسی شبهات و سوالاتی است که این روزها بیشتر قشر و را درگیر خود کرده است. جدا از این مسئله که پاسخ به شبهات نوعی است این یه اثر کمک شایانی به شما عزیزان در این مسیر خواهد کرد. 📕کتاب ، اولین کتاب داستانی است که با محوریت بیانیه گام دوم انقلاب نوشته شده است. این داستان در یک دبیرستان اتفاق می‌افتد و هدف آن آشنایی جوانان با بیانیه در قالب داستانی با درونمایه انقلابی است 📒کتاب میزان دستیابی جمهوری اسلامی ایران به آرمان‌هایی از قبیل عدالت، استقلال، آزادی، معنویت، کرامت زن، مردم سالاری دینی، گسترش رفاه عمومی و دیگر آرمان‌های انقلاب را مورد کاوش قرار می‌دهد‌ که تمام موارد هم طبق منابع معتبر بین المللی مطرح می‌شود. 📗کتاب ، حاصل ۵ سال تلاش گروهی از اساتید دانشگاه در صفحات روشنگری جهت پاسخگویی به شایعات و شبهات رایج فضای مجازی است. شایعاتی که انتشار و تکرر بیشتری داشته و فضای مجازی را درگیر خود کرده‌اند. این شبهات و شایعات در سه دسته کلی اعتقادی، تاریخی و سیاسی قابل تقسیم و تفکیک هستند 🔻خواندن این سه کتاب را به: 👈دانش‌آموزان و دانشجویان 👈آموزگاران، اساتید، مربی‌ها و والدین توصیه می‌کنیم. جهت تهیه کتب:👇 🔰@tarashiun_admin کتاب در قفسه کتابخانه مسجد قبا موجود است✅ @ghobalib
📙چغک 🖌جثه ام از همه ی انقلابی های مشهد کوچکتر است و هرکس مرا در جمع آن ها می بیند فکر می کند اشتباهی شده که من در جمع مبارزان درجه یک هستم؛ اما همین کوچک بودنم باعث شده بود بتوانم مثل مبارزان بزرگ سال، کارهای مهمی برای انقلاب انجام بدهم. به خاطر همین جثه ی کوچک و البته به خاطر زبر و زرنگی ام، بین بزرگان انقلابی مشهد معروف شده ام به چغک! این اسمی است که حاج آقا برایم برگزیده؛ چغک به زبان مشهدی یعنی گنجشک‌... ✳️ کتابخانه مسجد قبا @ghobalib
راستینه✅ ♦️پرسش و پاسخ های نوجوانانه پیرامون اغتشاشات مهر و آبان ۱۴۰۱ ✍جمعی از نویسندگان ۱۵۵صفحه📕 ✂️چرا قوانین اسلام زن ستیزانه است؟😠 کاش مثل غرب با زن برخورد می کردید...👩🏻‍🦰 •اتفاقا در اسلام به شخصیت و حقوق زن بسیار بها داده شده و این غرب است که تاریخ ننگینی در این زمینه دارد؛ برای نمونه به این نکته توجه کنید که حق رای و مشارکت سیاسی زنان در غرب در سال ۱۸۹۳ پس از مبارزه های فراوان رسمی شد . 👈اما در اسلام حق بیعت زن ، حق مالکیت زن، حضور زن در عرصه های اساسی سیاسی و اجتماعی ، از زمان رسول خدا تثبیت شده است: إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَىٰ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ، در تاریخ نقل شده زن ها می آمدند و با پیغمبر بیعت می کردند و حضرت نفرمود مردها بیایند بیعت کنند و به تبع آن ها ، هر چه که آن ها رای دادند ، زن ها هم مجبور باشند قبول کنند؛ بلکه به امر خداوند زن ها هم باید مشارکت سیاسی داشته باشند و در قبول حکومت ، در قبول نظم اجتماعی و سیاسی شرکت کنند.... ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
کتابخانه مسجد قبا
معرفی کتاب آروزی زنبورک
کتاب آروزی زنبورک در قفسه کتابخانه مسجد قبا موجود هست😊 ادامه ش را بخونید... به نظر شما چه اتفاقی میفته؟ @ghobalib📚
📚آسنا و راز کنیسه ✍سمانه خاکبازان 📃۱۵۵صفحه ✂️برشی از کتاب _ما همه چیز را می‌دانیم، بهتر است خودت بگویی. به علی چه پیامی دادی؟🤔😡 صدقیا چشمانش را بست، قیافه آسنا را به یاد آورد و دست نویسی که به او داده بود، چشمانش را باز کرد و گفت: «تو کاری را که میخواهی بکن من هرچه بگویم نتیجه یکی است.» مردخای نگاهی به شمعون کرد و زیرلب گفت: «او اینگونه زبان باز نمی کند.» شمعون با خشم نگاهی به صدقیا کرد و از جا بلند شد. با قدمهایی بلند، میز را دور زد و سیلی محکمی به صورت صدقیا زد و گفت: به علی چه گفتی؟»😡 صدقیا سرش را به سمت شمعون کرد و لبخند زد. شمعون از خشم لرزید. باز دست بلند کرد تا سیلی دیگری به صدقیا بزند که دستش روی هوا ماند. صدقیا دستش را گرفته بود و او هرچه تقلا می کرد نمی‌توانست دستش را از دست او رها کند، خشمگین تر شد و گفت:« می‌دانی کسی را پی آسنا فرستادم؟ گفته ام او را به اینجا بیاورند میخواهم آن قدر جلوی رویت او را شکنجه بدهم تا زبان بازکنی😈 صدقيا صورتش برافروخته شد، مچ دست شمعون را بیشتر فشرد و گفت: «تو برای شریعت موسی حکم علف هرز داری مرا به شکنجه کودکی بیم میدهی؛ در حالی که از هر آزار دادنی منع شدی؟»😒😔 شمعون با خشم دست خود را رها کرد و سیلی محکمی به صورت صدقیا زد آن قدر محکم که از ضرب سیلی‌اش صدقیا به زمین افتاد، بعد نگاهی به اشیر کرد و گفت:«وقت وفا به قولت نرسیده؟🤔... ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📙چغک 🖌جثه ام از همه ی انقلابی های مشهد کوچکتر است و هرکس مرا در جمع آن ها می بیند فکر می کند اشتباهی شده که من در جمع مبارزان درجه یک هستم؛ اما همین کوچک بودنم باعث شده بود بتوانم مثل مبارزان بزرگ سال، کارهای مهمی برای انقلاب انجام بدهم. به خاطر همین جثه ی کوچک و البته به خاطر زبر و زرنگی ام، بین بزرگان انقلابی مشهد معروف شده ام به چغک! این اسمی است که حاج آقا برایم برگزیده؛ چغک به زبان مشهدی یعنی گنجشک‌... ✳️ کتابخانه مسجد قبا @ghobalib
📚ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند ✍مرضیه اعتمادی 📄۲۰۸صفحه ✂️برشی از کتاب: واحد ما گل سرسبد ساختمان شده بود هرکس مهمان ویژه ای داشت، دعوتش میکرد خانۀ ما😌 تمام وسایل برقی که نیاز بود را خریدم؛ چرخ گوشت، آب‌میوه‌گیری، مخلوط‌کن ... خیلی روی نگهداری و مراقبت از وسایلم حساس بودم؛ روی اینکه خش و لک رویشان نیفتد، همان طور که تو می‌گویی خوشت نمی‌آید کتابهایت را به کسی قرض بدهی، من هم دوست نداشتم وسایلم آوارۀ خانه‌های بقیه شوند، ولی چاره ای نبود ابو حامد نه گفتن را بلد نبود یعنی دلش نمی آمد بگوید نه! چرخ گوشتمان را قرض نمی‌دهیم نه آب میوه گیری را فعلاً خودمان کار داریم. الان می‌فهمم که کار خوبی هم می‌کرد، البته🙂 ساختمان که تخریب شد همه چیز را از دست دادیم همه وسایل برقی مبل و پرده‌های بنفش، رومیزی‌های مخمل سنگ‌کاری شده ،پول، طلا، کیف و کتابهای بچه ها لباس‌های مهمانی و مدرسه، دوچرخه‌های بچه‌ها که خیلی غصه‌اش را خوردند، همه رفتند زیر آوار 🥺 روی آوار فقط همین گلدان مانده بود؛ سالم سالم باورت میشود؟! چند تایی از عکسهای عروسی من و ابوحامد هم، فقط همین!🥲 حالا تو به من بگو! خداوند نمی‌تواند اگر بخواهد سلامتی و جان فرزند تو را شبیه همان گلدان شیشه ای من حفظ کند؟ غصه چی را میخوری دخترم؟😇 ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib
📚پسر چابک‌سوار ✍لیلا قربانی 📄۲۳۶صفحه ✂️برشی از کتاب تایماز به همراه آغا و آتیلا که در ماشین بودند نزدیک می‌شدند. خوجه رحمان هم با یک ماشین بزرگ قیرآت را با خود می‌آورد، آنها نرسیده به روستا در جاده ایستادند. قوش و آی جیک نگران شدند اما دیدند که خوجه، قیرآت را از پشت ماشین پایین آورد و تایماز سوار آن شد. لباس ترکمن پوشیده بود و آغا حلقه گل را دور گردنش انداخت💐 آتیلا چپ چپ نگاه می کرد. کلافه بود باورش نمی شد که تایماز با آن وضع بتواند در مسابقه شرکت کند! دوست داشت حلقه گل را از دور گردنش باز کند و زیر پایش له کند😤 اما دیگر فایده نداشت این بار اراده تایماز، او را شکست داده بود. آنها سوار ماشین شدند و تایماز سوار بر قیرآت به سمت روستا تاخت. جوجه قوش از او پرسید نترسیدی این همه راه رو رفتی و برگشتی؟ بابا قوش که با دیدن تایماز ذوق زده شده بود پرهایش را باز کرد و در حالی که به سمت تایماز پرواز میکرد گفت: «همه‌اش که نباید ترسید راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد» ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
📚حیات پاکان ✍مهدی محدثی 📃۴۱۵صفحه 🍰برشی از کتاب خیلی تعجب کرده بودم! پیش خود فکر می‌کردم این چه کاری بود که او کرد؟! مگر یک شاخه گل چه ارزشی داشت؟! 🌷 آیا عمرش بیش از یکی دو روز بود؟!🤔 وقتی طراوتش را از دست بدهد باید درون سطل زباله انداخته شود. دیگران نیز مثل من تعجب کرده بودند. عده ای با هم در گوشی صحبت می‌کردند، عده ای هم مات و مبهوت مانده بودند که حکمت این کار چه بود؟! طاقتم تمام شد، پرسیدم ای پسر رسول خدا این چه کاری بود که شما کردید؟ آن کنیز فقط یک شاخه گل بی مقدار به شما داد، نه بیشتر آن وقت شما او را آزاد کردید!😳 آیا این لطف بیش از حد نیست؟!! امام حسن مجتبی (علیه السلام) که آن مجالس را برای تربیت امت اسلام ترتیب می‌داد و همۀ حرکات و سخنانش درس زندگی برای شنوندگان بود با تبسمی به زیبایی بهار به همۀ افراد جمع نگریست، سپس رو به من کرد و گفت این که نیکی و مهربانی کسی را با نیکویی بیشتری پاسخ دهی کمال ادب آدمی را می‌رساند و سپس خطاب به همه حضار فرمود:«خدا در قرآن فرموده است هنگامی که کسی به شما تحیت می‌گوید و احترام می‌کند پاسخ محبت او را به بهترین شکل ممکن بدهید، حال شما بگوئید آیا پاسخ خوبی آن کنیز می‌توانست چیزی بهتر از آزادی‌اش باشد؟ ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚