#حرف_اول
✍ یکسال دیگر گذشت،
و جهان یکسال بسمت آیندهی خویش حرکت کرد و به پیش رفت.
※ اما بعضی سالها میتوانند بیش از یکسال، حرکت ایجاد کنند، رشد و بلوغ و شکوفایی بیافرینند،
میتوانند فاصلههای چندین سال را، در ظرف یکسال طی کنند، و برسانند آدمها را به همانجا که برایش آفریده شدند.
★ بعضی سالها میتوانند معجزه کنند!
#حرف_اول
بعضی نعمتها آنقدر بزرگند؛
که برای خودت هم حیرتآورند!
• چه شد که قسمتِ من شد این نعمت؟
• چرا من؟
• من که از همه، بر آنچه در من جریان دارد، واقفترم، و این نعمت بر من، فقط منّتی است که در فهم آن ماندهام، چه رسد به شکر آن.
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
※ #لاالهالاالله یعنی:
بعد از سی سحر اُنس، حالا دیگر خواب به چشمانت نمیآید!
نگاه میکنی به خودِ الآنت،
و خودِ سی روز پیشَت ...
انگار آن خودت سنگینی بیشتری داشت،
بندهایی که به زمین بندش کرده بودند و نمیگذاشتند بپّرد، بیشتر بودند.
الآن سبک تری،
راحت تری،
بعضی چیزها اعتبارشان را برایت از دست دادهاند و دیگر دستشان به دلت نمیرسد که دلربایی کنند...
※ اینطور نیست؟
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
تمام رمضان، با همهی شکوه و تجلیلی که خدا به ضیافتش داد؛
فقط یک دورهمی بود برای فهم #لاالهالاالله !
در یک کلام؛
برای اینکه بفهمی دوستش داری،
و بخواهی دوستت بدارد!
✘ همیـــن!
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
★ سلام، صبح اردیبهشتتان بخیر
※ اردیبهشت باشد،
※ و یک جادهی سرسبز بهشتی، و پر از یاس زرد و عطر بیتکرارش هم در مسیر رفت و آمدت باشد،
※ و رفت و آمدت هم به سمت بهشتِ خدمت به فرزندان "امام" اَت باشد؛
بیدرنگ و باجرأت میتوان گفت، بهشت نقد حاصل شده و اندازه و قیمتش را نمیفهمیم و از آن بدتر فهمِ شکرش را هم نداریم.
#حرف_دوم
※ نشستم زیر شکوفههای درخت انار،
و به شکوفههایی که چند روز پیش شاداب و تر و تازه از کلاهک جنین انار سر به بیرون کشیده بودند نگاه میکردم.
حالا دیگر بعضیهایشان نبودند،
و در نگاه من، این جنینهای انار، بدون گلبرگهای قرمز که دیروزها مثل تاجی روی سرشان نشسته بودند، چقدر قابل اعتمادتر شده بودند.
※ انگار رد کرده بودند فاز نطفگی را
و قوام و دوام یافته بودند.
انگار دیگر میتوان امیدوار بود، که بزودی انار خواهند شد.
#حرف_سوم
با خودم گفتم، همین، حکایت انسانهاست!
تا وقتی تاجی روی سرت نشسته و بدان تعلق داری و با آن خودت را زیباتر میبینی،
هنوز غیب، به میوه شدنت اطمینان ندارد!
حالا این تاج از هر جنسی که میخواهد باشد:
مِلکی
ماشینی
شغلی
مالی
شهرتی
و از همه سختتر ...محبتی ....
تا وقتی این تاج دنیا روی سرت هست،
تو هنوز در مرتبهی نطفگی هستی، و ممکن است همراه شکوفههای روی سرت، تو هم بیفتی از روی درخت انار، و عمرت به انار شدن، قد ندهد....
#حرف_چهارم
یادم آمد این فراز "مناجات شعبانیه " را و بلند شدم و براه افتادم و زیر لب گفتم:
الهی هب لی کمال الإنقطاع إلیک!
اله من، به زیباترین حالت، مرا از زینتها و تعلقاتم رها کن، فقط برای خودت!
تا اعتماد کنی به من برای میوه شدن!
برای انسان شدن،
برای مَحرم شدن !
※ #حرف_اول
• این قانون دنیاست!
همه میوه نمیشوند ...
آنانی میرسند که قصدِ میوه شدن داشتند!
سرشان را گذاشتند پایین،
و حواسشان به دور و برشان نبود!
گذشتند از گلبرگ و زینت و جلوه ...
تا اینکه بالغ شدند و رسیدند و میوهای شدند که قرار است بخشی از جان یک انسان باشد و به چرخهی ابد و جاودانگی برسد.
※ #حرف_دوم
• داشتم با خودم میگفتم، این انار تا اینجای راه را به سلامت رسید،
کمی که طاقت بیاورد، میرسد!
و چیده میشود!
برای رسیدن، باید طاقت داشت !
باید فقط سرگرم رسیدن بود!
همین .
※ #حرف_سوم
• و من جواب سؤالم را از این انار گرفتم!
قیمت این انار از میوه شدنش،
از موثر شدنش،
از رسیدنش به شأنی که خدا میخواست، پیداست!
این انار فرق میکند با شکوفههایی که ترجیح دادند جلوهگر بمانند تا بپوسند!
و همین برای رها کردنِ همهی زینتها کافیست.
※ #حرف_آخر
و قیمت انسان از میزان بالغ شدنش پیداست!
با قلب کثیف، کسی انار نمیشود!
آدمی گاهی فقط باید چند صبح دیگر را طاقت بیاورد،
تا بقیهی راه را نیز به سلامت برسد!
※ قیمت تو را،
و بهای خون دلی که بر تو گذشت را،
زیبایی انار درونت مشخص خواهد کرد.
@ghoranmodafean
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
※ همهی عمر یادمان دادند، نگران آینده باشیم!
فلان کار را نکنی، آیندهات خراب میشود،
فلان رفتار را نیاموزی، آیندهات نابود میشود،
و ....
اما هیچ کس آینده را برایمان تعریف نکرد!
• آینده چیست؟
• چیزی که اصلاً نیست و قرار است روزی بیاید؟
• روزی که معلوم نیست ما اصلاً به آن برسیم یا نه ... چرا اینقدر اهمیت دارد؟
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
※ گاهی با خودم فکر میکنم ؛
چقدر حکایت ما و خدا، با حکایت آدمهای قبل از ما و خدا، شبیه است.
انگار همهی مشکل، فقط همین یکجاست!
ندانستن، نشناختن، و از همه بدتر نخواستن برای دانستن!
انگار در همهی زمانها و همهی مکانها، ضعف آدمها همین یک چیز بوده است:
• من نمیدانم
• و نمیخواهم بدانم،
• و از آن بدتر که نمیدانم این ندانستن را !
این نخواستن را !
« بسماللهالرحمنالرحیم »
#حرف_اول
※ نرم نرمک براه افتادند آنان که نمایندهی همه عاشقان جهان شدند!
دیروز کسی را دیدم که خود مهمان اتومبیل رفیقش شد و بسمت مرز شتافت تا اتومبیل خودش را در اختیار خانواده دیگری قرار دهد و با کمترین هزینه آنان را به آغوش امامشان برساند.
※ چند روز پیش، یکی زنگ زده بود و میگفت من بیمارم و نمیتوانم حاضر باشم در مشایه!
ولی هزینه سفرم را میدهم، شما برسانید به کسی که میتواند برود اما دستش خالی است.
✘ اگر اینها نشانِ دولت کریمه نیست، پس چه میتواند باشد؟
※ بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※
#حرف_اول
• کم کم باید آماده شویم برای جورِ دیگری زیستن!
از نحوهی اداره خانوادهها!
تا نحوهی اداره دولتها!
تا نحوهی اداره جهان!
زیستن در دولت کریمه، مبانی خودش را دارد، و در آن دولت، انسانها بر اساس وزن باطنیشان صاحب اصالت و اعتبار خواهند بود.
• معیارهای جهان به سرعت بسمت تغییر در حال حرکتند، و این را کسانی میفهمند که قابلیت ادراک تحولات جهان را داشته باشند.
• بیداری جهان، با سرعتی فوق تصور بشر در حال پیشرفت است و طغیان باطنهای بیدار در برابر کبر و طاغوت، شعلهی قدرتمندی گرفته و در حال آتش زدنِ ریشههای استکبار جهانی است.
※ بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※
#حرف_اول
✍ این نکته کلیدی را قرآن بارها تذکر داده است که :
محال است پیامبری برانگیخته شود، و شیطان برای بستن راه او و ممانعت از موفقیتش در نبوت تمام تلاش خویش را بکار نبندد.
√ منظور از پیامبر، صرفاً پیامبران برگزیده خدا نیستند، حتی بعثت هر انسان در درون خودش برای پذیرفتن حاکمیت خدا در جهانِ درونش نیز با هجوم شیاطین روبرو خواهد بود، چه برسد به اینکه کسی بعد از ایمان آوردن بخواهد راه روشن را به دیگران هم نشان داده و طی این مسیر را برایشان آسان کند.
#حرف_اول :
خدا حاجت شکم را زود میدهد!
✍️ این ضربالمثل را شنیدهاید؟ شما هم از آن استفاده کردهاید؟
یا در موقعیت درک آن قرار گرفتهاید؟
ـ آیا واقعاً خدا حاجت شکم را زود میدهد؟
✿ طلب واقعی، همیشه گشایندهی گرههاست. همهی ما بارها در زندگیمان با موقعیتهایی روبرو شدیم، که خواستنمان واقعی بود، طلبمان حقیقی بود،
در سینهمان درد بود،
" من نمیتوانمِ" عمیقی بود،
"به دادم برسِ" صادقانهای بود....
✿ و دیدیم معجزه خدا را!
که مطلوب آمد و پاسخی شد برای طلبمان!