گیومه «....»
بعضی از کتابها بعد از اتمام، میروند توی قفسهٔ #لطفادمِدستباش ذهنمان. البته این ویژگیِ اکثر رم
#اضافه_نوشت
بنظر میآید طغیان دربرابر این نظم و حتی مقاومت دربرابر بعضی از همین اصول کم کم مکاتب دیگر را رقم زد. مثلاً مکتب رمانتیسم که با وجود اشتراکاتش با کلاسیک یک جاهایی جلوی همین منطق و اصولگرایی قد علم میکند و بعدتر مکاتب دیگر...
ولی همیشه یک بخشی از وجود بشر انگار طالب این نظم و اصول هست.
#تیکه_کتاب
رومن رولان گفته است: عشق آن نیست که دو نفر به هم نگاه کنند. عشق آن است که دو نفر به یک نقطه نگاه کنند.
ابن مشغله میگوید: و آن نقطه هرقدر دورتر، آرمانیتر و انسانیتر باشد، آن عشق هم عمیق و پایدارتر است.
#ابوالمشاغل
#جلد۲
#نادر_ابراهیمی
@giyume69
هدایت شده از هُرم
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است
#فاضل_میفرماد
اینکه مهمان ما بودی، داغ را سنگینتر میکند؛
حالا خون تو روی خاک ایران ریخته شده؛
و این یعنی ما هم خونخواه تو هستیم...
#شهید_هنیه
| @mabnaschoole |
هدایت شده از ایران ما
دوقطبیِ شرافتمندانه...
یک زمانی وسط هیجانات المپیک، شاید یکی دوتا کشور پیدا میشد که ورزشکارهایشان نخواهند با اسرائیلیها روبهرو شوند که همان هم با کلی بحث و جدل پیش میرفت.
ولی حالا، المپیک ۲۰۲۴، پرچم فلسطین مدام توی دست تماشاگران المپیکی میچرخد و توی پارلمان فرانسه صدای بعضی از نمایندهها بلند میشود که اسرائیلیها نباید به المپیک پاریس بیایند.
هیچ وقت یادم نمیرود توی همین دانشگاه تهران خودمان، ده سال پیش، استاد معروفی زل زد توی چشمهایم و به حالت نصیحتِ همراه با تمسخر گفت: «دیگه دوران مرگ بر اسرائیل گفتن گذشته»
ولی حالا، سال ۲۰۲۴، توی دل اروپا و آمریکا دانشجوها میریزند توی خیابان، کلاس تعطیل میکنند، فقط برای اینکه بگویند مرگ بر اسرائیل. دانشجوهایی که اتفاقا نه مسلمانند و نه حکومتی!
میدانید چرا؟ چون همه از سگِ زنجیریِ هار بدشان میآید، این فراتر از ترس است.
سگ زنجیری هار حتی اگر توی خانه و کاشانه تو هم نباشد نفرت انگیز است. چون پاچه گرفتن و پریدنش به این و آن تمامی ندارد. حتی اگر برای مدتی خودش را مظلوم نشان دهد و بعضیها را گول بزند ولی بالاخره هار بودنش میزند بیرون.
این تقابل بین انسان و یک سگهار است که روز به روز دارد دنیا را میگیرد.
اسماعیل هنیه را توی ایران میزند...
قاسم سلیمانی را در عراق...
و هزاران طفل و زن بیگناه را در غزه...
با تمام وجود دارد توحشش را فریاد میزند و اتفاقا دنیا هم خوب دارد این صدا را میشنود. این صدا را قبل از همه خمینی شنید آنجایی که گفت: «یکی از دلایلی که ما را در مقابل شاه میایستیم، کمک او به اسرائیل است.»*
البته که همیشه پیدا میشوند آنهایی که ترجیح میدهند زنجیر این سگِ هار را دست بگیرند و برای منافع خودشان پشتش قایم شوند.
ایستادن در برابر این توحش شجاعت میخواهد و یقین. همان چیزهایی که همیشه مورد هدف این رژیم اسقاطی بوده است مثل هنیهها، مثل حاج قاسمها...
و چه خوشبخت است کسی که سینه سپر میکند جلوی این توحش بی حد و مرز.
از دیروز تا همین حالا که ما ایرانیها مهمانمان را بدرقه کردیم [همان مهمانی که اسماعیل آمد و اسماعیلِ شهید رفت] در سراسر دنیا دارد پیامهایی مخابره میشود در مذمت اسرائیلِ وحشی.
انگار تکلیف دنیا دارد با اسرائیل معلوم میشود.
جدای از همهی دوقطبیهای
مسلمان_مسیحی
غربی_شرقی
شیعه _سنی
دنیا دارد به دو دسته تقسیم میشود:
دنیای باشرفها و بیشرفها.
✍️آ.کلایی
پ.نوشت: صهیونیستها در منطقه مثل سگِ زنجیریِ استکبار عمل میکنند. پارس کردن و پاچه گرفتن و به این و آن پریدن، شأن صهیونیستهاست.
سیدعلی خامنهای ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
*صحیفه امام، جلد۵، ص۱۷۸
#تحلیل
┄┅═☫ همیشه با خبر، با ما ☫═┅┄
@iraan_ma
#تیکه_کتاب
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک میشود و بیکاری بدتر از تنهایی است.
آدم بیکار در جمع هم تنهاست.
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#رمان
@giyume69
فقط ما آدما نیستیم که این روزا دلمون میخواد جمع بشیم دور هم و از تو بگیم، برات اشک بریزیم، صدات کنیم و بهت سلام بدیم.
گاهی وقتا انگار دیوارای خونه، ظرفا و حتی چای خشکای توی چایدونی هم دلشون میخواد برای تو باشن، مال غم تو باشن، حسین جانم...
#یاحسین
#روضههایخونگینعمتنقدرشونوبدونیم
#دل_نوشت
@giyume69
رو به بیداری...
صدای قلبش را میشنود. تندتر از همیشه میزند. تعداد پیچها و پلهها از دستش در رفته. از سینه خم میشود روی نردهها. چشمهایش میگردند تا شروع راهپله را پیدا کنند. جز تاریکی چیزی نیست. حس میکند توی یک گرداب، فِر خورده آمده هوا. گردابی که روی دور کُند میچرخد.
چانه اش را میدهد بالا و چشم تیز میکند سمت آسمان. ته ندارد.
راه میافتد. صدایش را بلند میکند: آخه تو اینجا وسط این مارپیچ، چیکار میکنی اِما؟
پلهها را یکی یکی از زیر پاهایش رد میکند و پیچها را دور میزند. میایستد و نفسش را با صدا میدهد بیرون. دو پله جلوتر سایه کم رمقی میافتد روی زمین. ذهنش را ورق میزند، سایه که باشد یعنی نور تابیده. جلوتر میدود سایهاش پررنگتر میشود و زمین روشنتر.
مشتش را گره میکند دور نردههای چوبی. سرش را میدهد بالا. چشمهایش تنگ میشود. آسمان معلوم است و خورشید میتابد.
همهی زورش را جمع میکند توی پلکها. به نور غلبه میکند. چشمهایش گشادتر میشوند که کریستالهای لوستر سقفی تویشان برق میزنند. پتو را میزند کنار و مینشیند لبه تخت. از پشت پنجره، نگاهش را میدوزد به ستارهها...
#تمرینِنوشتن
#تصویر_نوشت
@giyume69