eitaa logo
گُلابَتون
3.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
984 ویدیو
38 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom
مشاهده در ایتا
دانلود
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 پر و بال اگر در آتش غمِ تو نسوزانم، چه کنم؟ یک هفته دوندگی برای ارباب و هیئتی که با جان و دل برایش تلاش می‌کردیم، ارزشش را داشت.✨️اصلا توی همین تلاش‌ها و‌ خستگی‌ها، حال و احوالاتمان از هر وقتِ دیگری بهتر بود!💖 صفر تا صد کار با خومان بود! منظور از خودمان یعنی ما نوجوان‌ها.😌💓اصلا هیئت‌مان هیئت نوجوانانه بود. از میزبان‌ها گرفته تا میهمانان.😍 اینجا همه چیز رنگ تفاوت به خود میگیرد.✨️ از سینه زدن‌ها و دم گرفتن‌ها تا اشک‌ها و ناله ها. اینجا سنگ حسین را به سینه زدن افتخار ماست.❤️بی‌وقفه در راه حسین دویدن اعتبار ماست‌. حیات‌ِ ما بدون در رکاب حسین بودن، معنایی ندارد. هر کس به نحوی جایی برای خودش در دل اربابمان باز می‌کند. مهمان‌ها نوجوان بودند و نوجوان هم خاص پسند!💯 تلاش کردیم که همه چیز در عین جذابیت و دخترانگی دارای مضمون و مفهوم باشد. از هدیه‌ها تا دکور هیئت. نمایش رادیویی بچه‌ها که حس و حالی متفاوت و وصف نشدنی به هیئت بخشیده بود را ما فقط می‌شنیدیم اما برای خودش روضه‌ی مجسمی بود.💔سخنرانی استاد هدایت هم رزق معرفتی هیئت‌مان بود! در نهایت ما می‌دانیم که همین حسین حسین گفتن هاست که عاقبتمان را بخیر می‌کند.🤲🏼می‌دانیم جز درِ خانه‌ی او در این عالم هیچ خبری نیست! می‌دانیم کسی بهتر از حسین‌بن‌علی خریدار نفس‌هایمان نیست. پس بیشتر از پیش خودمان را خرج او می‌کنیم.❤️ ادامه دارد... 1️⃣ 🖤@golabbaton95
گُلابَتون
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 دوست دارم کمی از پشت صحنه هم بگویم. از مسیر تهیه‌ی هدیه‌هایی که صفر تا صد ایده و اجرایش با خودمان بود. از پخت خوراکی‌های نذری که حتی برای تزیین و طعم‌اش، برنامه ریخته بودیم که عالی باشد و خوش بیاید به مزاج مهمانان ارباب و از طراحی و اجرای دکور که حال و هوای مشایه‌ها و موکب‌ها را زنده کُند، تا هماهنگی سخنران و روضه‌خوان و حال و هوای مناسب برای سینه‌زنی و دلبری از حضرات.❤️✨️ برای آنکه یادمان نرود فلسطین کلید رمزآلوِ ظهور است. هدیه‌ی هیئت‌مان قصه داشت. یک هدیه‌ی با مفهوم و فکر شده بود! چفیه‌‌های فلسطینی را که از مغازه‌ها می‌خریدیم، فکر می‌کردیم که چطور تکثیرش کنیم و گوشه‌ای از آن را بدهیم به مهمانان هیئت تا همیشه همراهشان باشد. در ذهن‌مان جرقه زد: جا کلیدی!!💡 چفیه‌ها رو بُرش دادیم، دوخت زدیم و با ظرافت دور حلقه‌های جا کلیدی گِره کردیم. چقدر ساده، پُر مفهوم و چشم‌نواز بود.😍با یک پیوست که مهمانان را با فلسفه‌ی طرح و نقش این پارچه‌ی با صلابت آشنا می‌کرد. خداراشکر، دخترها دوستش داشتند.🤲🏼💖 ادامه دارد... 2️⃣ 🖤@golabbaton95
گُلابَتون
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 ساده اما باب میلِ مهمان ارباب! سفیدیِ نانِ لقمه‌های نذری، در کنار ربان‌های مشکی رنگِ پاپیون شده، دو چندان شده بود! نان و پنیر و سبزی بود اما، نوکرها، عشق هم قاطی‌اش ریخته بودند.💖 برای همین عطرش با تمام نان و پنیرهای معمولی، تفاوت داشت. حلوای تیره رنگ و شکلاتی، میان نان بستنی‌های تُرد، همان بود که می‌توانست خوراکیِ باب میل مهمانان‌مان باشد. سلیقه به خرج دادیم و تزئین و بسته‌بندی‌اش کردیم. دوست داشتیم چشم مهمانان را هم نوازش دهد.😌✨️ شربت خُنک، خرما و چای عراقی هم با ظرافت و سلیقه، آماده شده بود. ادامه دارد... 3️⃣ 🖤@golabbaton95
گُلابَتون
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 صحنه‌ای که بر دلتنگی‌هایم می‌افزود. درست مقابلش بودم. سرم را که بالا می‌آوردم، تلاقی چشمانم با آن دیدنی بود. تابلویی که روی آن نوشته شده بود "هلابیکم یا زوار الحسین". اگر بگویم بیش از بیست بار این جمله را خواندم، کم گفتم. جان داشت. قلبم را لمس می‌کرد. با من حرف می‌زد. خصوصا کلمه‌ی ''زوار الحسین''!❤️ به زوار الحسین که می‌رسیدم، ناخود‌آگاه چند ثانیه‌ای حجمه‌ی عظیمی از افکار به سراغم می‌آمد. یعنی من هم هستم؟ من هم امسال زائرت هستم آقا؟ و دوباره از سر می‌گرفتم خواندن را: هلابیکم یا زوار الحسین هلابیکم یا زوار الحسین.. با خواندن این جمله تمام خاطراتم از جلوی چشمانم گذر می‌کرد. دلم نمی‌خواهد ذره‌ای به نرفتن فکر کنم. به جاماندن...💔 می‌گویند کسی که دلش آنجاست جامانده نیست! اما مگر دل من این حرف ها سرش می‌شود؟! دل من خستگی راه را میخواست. نفس زدن در راه وصال را طلب می‌کرد. دل من نوازشِ آفتابِ سوزانِ عراق را می‌خواست. چشمان من آن لحظه‌ی نابِ تلاقیِ با ضریحش را می‌طلبید. من یک سال بی‌صبرانه منتظر آغوش امنِ ضریحت هستم! نمی‌توانم بمانم، یعنی نمی‌گذاری بمانم، اینطور نیست؟!🥲💔 پایان. 4️⃣ 🖤@golabbaton95