✂️ #برشی_از_کتاب
آن شب ها همه دوستان و فامیل و همسایه ها
در مساجد و خانه هایشان برای سلامتی او مراسم دعا برگزار کرده بودند.
صدایم زد و گفت: «دعا نکن درد نکشم، دعا کن کم نیارم.»
تنم لرزید. می دیدم که درد می کشد و کم
نمی آورد.
این وضعیت تا ساعت دو و نیم شب ادامه داشت.
به او گفتم: امام حسین (ع) را صدا کن.
تمام ساعات ذکر یا حسین (ع) را با هم
می گفتیم. دستانش را در دستم گرفته بودم ازش سیر نمی شدم.
احساس می کردم دستانش بوی گل همیشه بهار را گرفته است ...
#کتاب دعا کن کم نیارم
#زندگی شهید عباس نجفی به روایت همسر
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📚#برشی_از_کتاب
آقای بابایی فکر میکرد دستم در درست کردن گلدانها خوب است، به همین خاطر بعضی از سالها گلدانهای خانهاش را میآورد تا آنها را عوض کنم و گلها را هرس و قلمه بزنم.
۲۱ اسفند سال ۹۴، ده گلدان خالی و هشت گلدان از گلهای خانهشان را آورد و گفت: «احمد ما پانسیون نداریم و گلا رو از پله آویزون میکنیم. اینا رو طوری درست کن که زهرا خوشش بیاد و تا عروسیش نیازی به تعویض گلدونا نباشه.»
گفتم: «گلدونایی برات میزنم که تا دهسال دیگه هم بگی احمدِ نوروزی دستت درد نکنه».
پنج - شش مدل بود؛ گلها را مرتب کرده و گلدانهایی را که لازم بود، عوض کردم.
دست آخر هم سه تا گلدان حُسنیوسف کوچک برای زهرا قلمه زدم. وقتی کارم تمام شد، دیدم آقای بابایی یک ۵۰ هزارتومانی درآورد و گفت:
- «اینم شیرینی احمدآقا».
#کتاب_الی_الحبیب
#شهیدعلیرضابابایی
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh