بر رقیّه ، دُرّ ِ آل طاها صلوات
بر سه ساله ی فاطمه سیما صلوات
تا آمده شد زینت دوش سقا
دردانه ی شاه کربلا را صلوات
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
🌸🌸🌿🌸🌸🌿🌸🌸
🌿نیمه_دوم_شعبان
🍃🌸ولادت_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
ای با وقار، رقیه
زهرا تبار، رقیه
هست منکرت، به و الله
از اهلِ نار، رقیه
دردونه ی ماهِ حسین
یاور و همراهِ حسین
تو کودکی شد منصبت
فدائیه ی راهِ حسین
ثانیِ فاطمه
بانوی قائمه
جاته رو شونه ی
سردارِ علقمه
یا رقیه یا رقیه
بند دوم:
شور آفرین، رقیه
ای مه جبین، رقیه
ملیکه ی، حسینی
مَسنَد نشین، رقیه
حامی و سربازه حسین
همدم و همرازه حسین
کور بشه چشمِ دشمنات
که تویی اعجازه حسین
نگینِ کائِنات
ای زهرائی صفات
صلی الله علیکْ
جونه عالم فدات
یا رقیه یا رقیه
بند سوم:
خورشید شام، رقیه
بنتِ امام، رقیه
ای مظهرِ، نجابت
عالی مقام، رقیه
ای تا پای جون استوار
آلِ علی رو افتخار
تو خرابه کرده به حق
اشکِ تو کار ذوالفقار
هر کی شد زَرخرید
جز تو گوهر ندید
خواره از یک نگات
تاج و تختِ یزید
یا رقیه یا رقیه
#یاحسین(طاها تحقیقی)
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
#محمد_جواد_رودی
🍃🍃🌹🌿🍃🍃🌹🌿
بر حیدریون، نور دوعین را صلوات
زهرای سه ساله ی حسین را صلوات
شد نقش ِ کتیبه ها : رقیه جانم
ریحانه ی قلب زینبین را صلوات
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
🌿🌹✨🌼🌿🌹✨🌼🌿🌹
#حضرت_رقیه
مثل شکوفه رایحهای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمهی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
یاسی سپید در شبِ عاشق شکفته بود
یاسی که در حریر شقایق شکفته بود
آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد
آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده کرد
اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود
چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود
جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت
از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت
زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین
در این قمات مادرِ سادات را ببین
روح بلند عشق به محراب کوچک است
انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است
آئینهی تمامِ تمنای من رسید
دختر نگو که اُمِاَبیهایِ من رسید
گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت
آخر به رویِ شانهی عباس جا گرفت
اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق
بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق
دُردانهای که شبنمِ گُل نوش کرده بود
او را عمو به دوش قلم دوش کرده بود
در گوشهای خرابه نشین گشت ای دریغ
با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ
ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود
خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود
بابا برای او گُل و پروانه میکشید
بر گیسوان گُل زدهاش شانه میکشید
اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت
زلفی برای شانه کشیدن به سر نداشت
حسن لطفی
#حضرت_رقیه
سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین
ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»
دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی
صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو
میبری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم
شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم
رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود
تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی
این عموها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریهها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند
به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر
ای زمین خورده، ضربهها خوردی
ضربهها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچهها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی
چند جا ناقهات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد
چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد
بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد
چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت
تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد
همه جا را غبار میدیدی
چهرهها را تو تار میدیدی
همه را نیزه دار میدیدی
پنجه را در شکار میدیدی
لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد
عمه دیگر سر تو را میبست
سفت تر معجر تو را میبست
زخمهای پر تو را میبست
چند جا پیکر تو را میبست
گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو
قاسم نعمتی
#حضرت_رقیه
وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از مَنظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء نه در سطح کلان است رقیه
مانند علی اکبر و مانند اباالفضل
در کرببلا یک جریان است رقیه
زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛
نسبت به اباالفضل همان است رقیه
وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش
من معتقدم گنج نهان است رقیه
مانند حسین بن علی بر تن آدم
جسم است اگر سوریه جان است رقیه
آنجا که عمو آمده با مشک لب رود
عکس وسط آب روان است رقیه
من باورم این است که از خلقت عالم
مقصود حسین است و بهانه ست رقیه
رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر
ای وای که گوشش به اذان است رقیه
در مجلس تنهایی جسم علی اکبر
با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه
مهدی رحیمی
#حضرت_رقیه
در نام رقيه فاطمه پنهان است
از اين دو يكي جان و يكي جانان است
در روي كبود اين دو پيداست خدا
آيينه بزرگ و كوچكش يكسان است
سیدرضا موید