من برایت کوه کندم، تو مرا از ریشه ام
عاشقی نه، بلکه رسوایی ست با تو پیشه ام
لابلای عشق بازی ها نمی بینی مرا
می رسد اما به گوش تو صدای تیشه ام
سال ها بوی شکار تازه ای گیجم نکرد
کاش آن شب هم نمی کردی گذر از بیشه ام
رفتی و غم های من شد صد برابر بیشتر
سنگ دل دیدی چه کردی با دل چون شیشه ام؟
بی وفایی کرده ای اما نمی دانم چه شد
شوق دیدار تو رد شد باز از اندیشه ام
#محمد_شیخی
@golchine_sher
جز من چه کسی غرق دعا بود برایت؟
باران شدم از لحظه ی بدرود برایت
بی مرزترین کشور دنیا منم امّا
از چارطرف بسته و محدود برایت !
گردشگر زیبا! بنشین، نقشه درست است
پا می شود از جنگل من دود، برایت
قلّآب به قلّاب شدم ماهی ِ رودت
هرگز نشد این آب ، گلآلود برایت
تا دست کسی سیبی ازین باغ نچیند
پرچین شدم و یکسره مسدود ، برایت
بگذار پس انداز حساب تو شود عشق
با درصدی از بیشترین سود برایت
تنها تو بت ِ آزر من باش دراین شهر
تا بگذرم از آتش نمرود برایت
سنجاق به دفتر شده سنجاقک شعرم
برگرد که تا پر بکشد زود برایت
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
از دست دلم کلافه ام تا رفتی
مهمان غریب کافه ام تا رفتی
مرگاست که با گریه ی من می خندد
در وقت بدِ اضافه ام تا رفتی
#نوروزرمضانی
@robaiiyat_takbait
هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
ناگهان آمد و دلشوره به دلها انداخت
عشق اینگونه جهان را به تقلا انداخت
قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد
آسمان دام به اندازه صحرا انداخت
ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست
کار امروز مرا باز به فردا انداخت
عقل چون در قلمم جوهر معنا میریخت
عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت
آنقدر در طلب هیچ دویدم که سراب
کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت
هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود
اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت
مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت
قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
دل بسته ام به آبی چشم شمالی اش
شال سفید ، روسری پرتقالی اش
بغض قشنگ و کال غزل های صورتیش
حس پر از لطافت لحن سوالی اش
با بغض ، در خیال خودم درد می کشم
غم می خورم برای ...خودم...بی خیالی اش
هی احتمال این که یقینا مرا نخواست
هی دلخوشم به آمدن احتمالی اش
بغضم امان نمی دهد این بیت آخر است
حس می شود میان غزل جای خالی اش!
#محمد_مبارکی
@golchine_sher
باید دلِ جدا شدن از رودخانه داشت
تا اینکه پای رفتن تا بیکرانه داشت
باید رها شد از قفس تنگ پیله ها
تا در فراز سایهی چشم تو خانه داشت
این روزها مدام به خود فکر میکنم
ایکاش این من از تو فقط یک نشانهداشت
گنجشک زیر بارش یکریز برف و باد
ایکاش بین دست کریم تو خانه داشت
من آن درخت پیر که در فصل تازه اش
با ریشههای خشک امید جوانه داشت
بی عشق بوی مرگ جهان را گرفتهاست
باید برای هر نفس خود بهانه داشت
#محمدحسن_بیاتلو
#عضوکانال
@golchine_sher
روی لب من نشسته نامت به امید
نجوای منی هرشب و هرصبح سپید
با بردنِ نامت، شدم از غصّه رها
با یاد تو جان من به معراج رسید
#نگین_نقیبی
#عضوکانال
#امام_زمان_ع
@golchine_sher
آذرخشی می رسد هر لحظه ازسوی یمن
بانگِ پیروزی ز بس پیچیده در کوی یمن
می کند در اوجِ غفلت، شادمانی گوئیا
گشته غافل دشمن از اعجاز نیروی یمن
ترس در قاموسِ آنان واژه ای نا آشناست
کی شود تسلیمِ روبه، شیرِ آهوی یمن؟!
در مصافِ دشمنان مانند صخره محکم اند
می شود حیران عدو از زور بازوی یمن
رقصِ پیروزی کند از هر طرف وقتِ نبرد
روی دوشِ موج ها هر لحظه گیسوی یمن
دشمن آخر میشود نادم در این پیکارِ خود
می شود شرمنده حتما از هیاهوی یمن
کشتی بی لنگرِ ِ صهیون نمی گیرد قرار
لحظه ی طوفانی دریا به پهلوی یمن
شعرِ ( شائق) می دهد امیّد بر فصلِ ظهور
بانگِ پیروزی رسد هر لحظه از سوی یمن
#اکبر_حمیدی_شائق
#عضوکانال
@golchine_sher
زیباترین چیز دربارهی عشق،
این است که
نه عقلی دارد و نه خِرَدی
زیباترین چیز دربارهی عشق
این است که
روی آب راه میرود و
غرق نمیشود...!
#نزار_قبانی
@golchine_sher
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
خوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق فقط از قصّه ی تو
در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوخته ام پیش کشت
تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
تو بگو "لیلی" "دیوانه" شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
#علی_نیاکوئی_لنگرودی
@golchine_sher