eitaa logo
گلچین شعر
14.8هزار دنبال‌کننده
917 عکس
310 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
ای معلّم ای کلامت نور حضورت سبز صراطت مستقیم ای سعادت در سعادت ای صفا اندر صفا نامِ زیبایت هنوز بر پای می‌دارد مرا از جای گرچه پیرم ، گر وکیلم یا وزیر قاضی‌ام من یا که شاهم یا امیر در قیامم ، در قیامم ،در قیامم تا نفرمایی بشین گفته بودی؛ بخش بخش باید کنم هر واژه‌ را اوّل من با دست، با انگشت، هر هَجا را بعد از آن، بنشانمش با یک اشارت، دَم به دَم ، لیکن با قلب و لبی خندان همچون گل ، چون غنچه سراپا احترام بر جایگاهٔ خویش. ای معلّم! ای سَحَر از صدقِ گفتارت خجل! با همان چوبِ الفبایت، جهالت را ز رویم پس زدی بی‌شک و مرا با دین ، با دنیای دانش و مرا با مشعلِ عشق و حقیقت و مرا با شعله با شمع آشنا بنموده ای در بی‌کران ِ شب و من اکنون با این دستِ لرزانم ، محبّت را و با انگشت ایمانم، شرافت را میانِ مردم این شهر ، این آبادی این عالم ، هر آن، می‌نمایم پخش معلّم ! ای چراغِ روشنی بخش، ای شهاب! سوختی در پای تعلیمم همچون ققنوس در های و هوی دشت؛ بی هیچ آه بی هیچ غم بی هیچ درد بی هیچ اشک در آن شعله ، در آن آتشی کز عشقِ بی‌پایان خود افروخته اش بودی برای دیدگان ِشهر چندی با دمَت، با پَرّ و بالت ، با صدای خویشتن . سوختی تا روشنی بخشی مگر بر ظلمتِ جانم! سوختی تا شب نماند تا همیشه پیشِ چشمانم! سوختی تا ... @golchine_sher
ازسوزدل وآه غمت هیچ مگو ازگریه وهرچشم نمت هیچ مگو خواهی که به آسایش گیتی برسی ازسختی وهربیش وکمت هیچ مگو @golchine_sher
با خنده و گریه، بغض و عشق و فریاد در دست قلم میان جمع اضداد آمد که بگوید از چگونه خواندن ایثار و گذشت و خوب ماندن، استاد @golchine_sher
دلم انبار باروت و سرم بازار مسگرهاست لبم از بخت بد آوازه خوانِ کشور کَرهاست قلم کردند اگر پای قلم را جای حیرت نیست که گیتی برمرادِ لااُبالی ها، سبکسرهاست نقاب از چهره‌هاشان برنمی دارند این مردم جهانم مملو از بدباطنان ماه‌منظرهاست نوشتم "یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان" ولی افسوس دنیایم، جهان دیرباورهاست سرم را داد بر باد اعتماد نابجا اما دلم از ساده‌لوحی همچنان آماج خنجرهاست در آغوشم بگیر ای عشق، ای رویای دور از دست که این تقدیر بد تا کرده زخمیّ مقدّرهاست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شعرخوانی در حضور رهبر انقلاب از زبان یک @golchine_sher
آمده روز معلم تا بفهماند به ما هر که مِهرش بیشتر؛دلدادگانش بیشتر @golchine_sher
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشته‌ای؟ بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر آنقدر به شیشه‌ی پنجره زد تا بیدارت کرد، همان را در گوش من زمزمه کند! @golchine_sher
گم کن مرا وفکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن وخيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده ونشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام وپرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام @golchine_sher
یک اتفاق ساده مرا بی‎قرار کرد باید نشست و یک غزل تازه کار کرد   در کوچه می‎گذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود آیا چه کارها که در این روزگار کرد؟ با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی سرپناه‎ها همه را خانه‎دار کرد یا می‎شود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشه‎ای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت می‎شود اصلا به لطف بخت  گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بی‎قرار کرد :   تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد! @golchine_sher
هرگاه یک نگاه به بیگانه می‌کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که را شانه می‌‌کنی؟ گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن! باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌‌کنی ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی در سینه‌ی شکسته‌دلان خانه می‌کنی؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می‌کنی عشق است و گفته‌اند که یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه می‌کنی @golchine_sher
این چه جنگی‌ست که چشمان تو با من دارد این دلِ خسته چرا این همه دشمن دارد خود بگو جز منِ دل‌سوخته مهرپرست آتش عشق تو را کيست که روشن دارد؟ شمعم و گریه‌ام از جانِ برافروخته است به خدا آن‌چه سرم آمده شیون دارد در غمم جامه ز تن می‌درد و می‌گرید هرکه احساس به قدرِ سر سوزن دارد مثل اسپند مرا هر تپشی فریاد است قصه ی رنجِ من ای دوست «شنیدن» دارد @golchine_sher