eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
836 عکس
286 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه ای سرشار از عشق خدا دارد شهید در طریقت راه و رسم انبیا دارد شهید از برای تشنه کامان کویر زندگی تا قیامت چشمه ی آب بقا دارد شهید در میان خاک و خون با اینکه می گردد خموش در سکوت خویشتن بانگی رسا دارد شهید کعبه ی دل را مُصفّا کرده با ایثار جان در منای عاشقی سعی و صفا دارد شهید کرده جانش را فدای راه مولایش حسین بوسه بر قبرش ، صواب کربلا دارد شهید با شهادت پَر گشاید تا حریم قُدسیان چون نظر بر آستان کبریا دارد شهید در بهار عشقبازی لحظه ی جان دادنش چون شقایق بر تنش خونین ردا دارد شهید بر نمی گردم ز گلزار شهادت( شایقا) از عنایت بر همه مشگل گشا دارد شهید ( شایق) @golchine_sher
بشکند قلمی که از شهدا ننویسد شهید_اسماعیل_هنیه مقاومت شهید نماز خوانده ام به تو نماز انتقام را به پرچم تو ریختم تمام احترام را قسم به پاکی تو و به ایه های محکمت به روی خصم می کشم شکوه یک قیام را شهید میهمان ما عزیز تر ز جان ما به انتقام خود ببین همیشه التزام را خروش سیل می شوم به امتداد روشنت ز جانب تو می برم به قدس تو سلام را به مشت های بی قرار مانده در هوا ببین تو خشم بی حساب را سلام انتقام را کشیده دست خاطره به گوشه گوشه ی دلم ز تو صلابت تو و تبسم مدام را چه واژه ها علم شده به برگ برگ دفترم که بر صبوریت کشد شکوه اهتمام را @golchine_sher
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟ مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم! به هیچ‌کس نمی‌دهم حالِ خرابِ خویش را ولی غمِ فراق را به جانِ خویش می‌خرم قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیده‌ام که‌ هرچه سنگ می‌زنی زِ بامِ تو نمی‌پرم اگرچه بی‌وفایی و جنون به انتخاب نیست دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمی‌برم به آب طعنه می‌زند زلالیِ نگاهِ تو به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم چقدر واژه ساختم که‌ موجِ زلفِ دوست را مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم @golchine_sher
در فاصله‌ی میان هجرانت تا وصال، ‏در من ‏چیزی می‌شکند ‏که هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد ...! @golchine_sher
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این کلیپ آیت الله حائری شیرازی را حتماً ۳ دقیقه وقت بگذارید و ببینید بسیار بسیار جالب و دیدنی است در مورد جدا شدن بعضی از انسان‌ها از کشتی این انقلاب و پناهنده شدن به غرب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @golchine_sher
هوالمنتقم. مهمان مرا... درخانه‌ام نور دوچشمان مرا کشتند بی‌خانمان‌ها، آه مهمان مرا کشتند شب را به مکر روزنه در خانه پاشیدند این روسیاهان، بامدادان مرا کشتند در معرکه هرگز نمی‌جنگند بزدل‌ها اشباح‌مردان، مرد میدان مرا کشتند گفتند او جان فلسطین بود تنها، نه! ای هم‌‌عشیره! جانِ ایران مرا کشتند خون‌خواهی خون برادر حق خویشان است در خاک من هم‌خون و هم‌‌خوان مرا کشتند هرگز نمی‌بینند روی صبح آرامش آنان‌که اسماعیل دوران مرا کشتند @golchine_sher
آماده رفتن از فراتیم به نیل رویای یهودیان نگردد تاویل داریم شهاب و فاتح و رعد ولی باشد سروکار ابرهه با "سجیل" از نسل علی، حیدر کرّار بترس ما "فاتح" روز خیبریم اسرائیل @golchine_sher
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره‌ی ما بود، دل آرام جهان شد ‌‌ در اوّل آسایش‌مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد ‌ زخمی به گل کهنه‌ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد ‌ آنگاه همان زخم، همان کوره‌ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد ‌ با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد ‌ ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد ‌ جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد ‌ یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد ‌ یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی‌ام یک چمدان شد ‌ با هر که نوشتیم چه‌ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد ‌ @golchine_sher
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری ‌ غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری ‌ چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان که به هفت آسمانش نه ستاره‌ای‌ست باری ‌ دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری ‌ نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری ‌ همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری ‌ سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته‌ست تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری ‌ به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟ که همچو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری ‌ چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی بگذار تا بمیرد به بر تو زنده‌ واری ‌ نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری ‌ سر بی‌پناه پیری به کنار گیر و بگذر که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری ‌ به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها بنگر وفای یاران که رها کنند یاری ‌ @golchine_sher
آتشی در دلم افتاده و غم شد آغاز عطرِ یک لالهٔ پرپر شده می آید باز مردِ میدانِ شجاعت به زمین افتاده باز از حلقهٔ عشّاق نگین افتاده مقصدش مثل تمام شهدا شد آخر رفت در وادیِ دلدادگی آخر با سر هر که خواهانِ شهادت بشود مجنون است ماندگاریِ اهالیِ جنون در خون است نیمه شب عازم پرواز شد و جان میداد آسمانی شد و دل را به شهیدان میداد عاشقِ حق طلبی بود و مسیرش معلوم بود مانندِ ؛...قوی اما مظلوم رفت در نیمهٔ شب با ترورِ لامذهب دور از خاک وطن آمده جانش بر لب نامش آرامش ، نگرانش هست در جبههٔ حق تا به ابد جاویدان وای بر آن جریانی که خیانت ها کرد بر چنین مردِ جوانمرد جسارت ها کرد وای بر مکرِ نفوذی و به تدبیراتش لعنت الله علیه است یقیناً ذاتَش بینهایت دلمان سوخته! چونکه داریم- پیش از داغِ ، غم ِ داغ؛ تازه ست! چه آشوب شده احوالم هم سوخته قلبش به خدا از این غم دستِ صهیون شده لبریزِ جنایاتی سخت پس از این میشود آغاز مجازاتی سخت کُشت فرماندهٔ نام آورِ با تقوا را کُشت مهمانِ مجاهد وَ عزیزِ ما را مانْد دور از وطن و مقتل او شد تهران کارِ خونخواهی او هست به دستِ ایران گرچه در خونِ خودش غوطه ور و پرپر شد شک نکن پیکرِ اسلام مقاوم تر شد گرچه در خانهٔ ما آمد و مهمان جان داد پس از این سخت وَ قوی تر به نبرد امکان داد چشم داریم به آغازِ فراخوانِ لشکرِ فاطمیون، حیدریون، بسم الله... میدهد خاتمه بر ظلم و ستم؛ فتحِ قدس هست نزدیک به والله قسم فتحِ قدس! @golchine_sher
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید می‌توان از تو فقط دور شد و آه کشید پرچم صلح برافراشته‌ام بر سر خویش نه یکی، بلکه به اندازه‌ی موهای سفید سال‌ ها مثل درختی که دم نجاری‌ست وقت روشن شدنِ اره وجودم لرزید ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من به تقاضای خود اصرار نباید ورزید شبِ کوتاهِ وصالت به گمان شد سپری دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی زنده برگشتم و انگیزه‌ی پرواز پرید تلخی وصل ندارد کم از اندوهِ فراق شادی بلبل از آن است كه بو کرد و نچید مقصد آنگونه که گفتند به ما، روشن نیست دوستان نیمه‌ی راهید اگر، برگردید! @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
ما را دم مرگ، آبرو باشد کاش با دوست مجال گفتگو باشد کاش عمری به‌هوای دل خود زیسته‌ایم جان‌دادن ما برای او باشد کاش @robaiiyat_takbait