چنان نهفته ام اسرار عشق را که لبم
خبر نیافت که نام که بر زبان منست
#کلیم_کاشانی
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
برای آنکه نگویند "جستهایم و نبود"
تو آن که جسته و پیداش کردهام،آن باش
#حسین_منزوی
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
انگور سردری دم خانه ات منم؛
در آرزویم این که شرابم کنی عزیز!
#میثم_رنجبر
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد!
#هلالی_جغتایی
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
۶ بهمن ۱۴۰۱
کجای وسعتی از آفتاب گردانها
نشستهای به تماشای ما پریشانها؟!
کجای این شب مهتاب میزنی لبخند
به روی مزرعه ی آفتاب گردانها
شهید باغ اشارات چشمهای تواند
که ماندهاند در اوصافشان غزل خوانها
تمام جاده چراغانی نفسهایت
نشسته اند به پا بوسي ات خيابانها
زمین قلمرو گلهای آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفه بارانها
دوباره دست تکان میدهی از آن سو ها
دوباره شور شگفتی است در نیستانها
کنار تپه ي نرگس مسافری میخواند
خوشا هواي تو وجشن گل به دامانها
درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگانِ پراکندهاند انسانها!
بهار مي رسد از راه تازه مثل ظهور
خوش است فرصت گل چيدن از فراوان ها
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#عضوکانال
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
تا این که مرا بعدِ تو سرگشته ببینند،
در شهر کشیدند خیابان زیادی...
#میثم_رنجبر
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمینگیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم
من و تو، آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سرگرمم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
#فاضل_نظری
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
این چند هزارمین
شبِ بی خوابیست؟
ای عشق فقط
حساب دستت باشد...
#جلیل_صفربیگی
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
مگر می شود "تو" را داشت
تو را دید ، با تو حرف زد و بهشت
را رویِ زمین احساس نکرد ؟!
بخدا بهشت همین جاست
همین نقطه ای که من هستم
همین جا که "تو" می خندی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفهارا نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
#محمدرضا_طاهری
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین مــا این رازها بینی و بین الله!
من استغفار کـــــردم از نگاه تـــو نمی دانـم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
برای من نگاه تــــــو فقـط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کـاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
#حمیدرضا_برقعی
@golchine_sher
۶ بهمن ۱۴۰۱