eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
846 عکس
294 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
بر ما چه رفته است که دل مرده ایم ما دل را به میهمانی غم برده ایم ما گل ها ی زرد دسته به دسته شکفته اند بر ما چه رفته است که پژمرده ایم ما سبزیم اگرچه مثل سپیدارهای پیر سهم کلاغ های سیه چرده ایم ما شاید به قول شاعر لبخندهای تلخ یک مشت خاطرات ترک خورده ایم ما باور کنید هیچ دلی را در این جهان نشکسته ایم ما و نیازرده ایم ما گفتی پناه می بر ی از بی کسی به چاه ای بغض ناصبور مگر مرده ایم ما ؟ @golchine_sher
چون " نماز وَتر " که یک رکعتش را میخورم نوکری تکلیف بود و تهمتش را میخورم شاه من عمریست دارد زحمتم را میکشد این منم ، یک عمر ، مزدِ زحمتش را میخورم تا خودِ گورم حسینی هستم از این رو که من از دمِ گهواره دارم تربتش را میخورم من به خودسازی رسیدم ، از لحاظ جسم و روح بعد روضه ، قند و چای هیاتش را میخورم من که سیرم از فراق و تا که دورم از حرم از تمام خوردنی ها ، حسرتش را میخورم @golchine_sher
‏نه از خندیدنم خندان، نه از رنجیدنم غمگین مرا نادیده می‌گیرد.. چه دردی بیشتر از این؟ @golchine_sher
‏هیچ ذوقی به از این نیست که از غایت ِشوق چشم ِمن گریَد و لب‌های تو در خنده شود.. @golchine_sher
صد وعدهٔ امید به دل داده‌ام دروغ چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش @golchine_sher
یک سو بریز زلفی، یک سو بکار چشمی جایی بپاش عطری، هر گوشه دام بگذار @golchine_sher
‏عشق، اقیانوس آرامی که می‌گفتی نبود قایقم را در مسیر آبشار انداختی ... @golchine_sher
حال شبهای مرا همچو منی داندوبس توچه دانی که شب سوختگان چون گذرد @golchine_sher
کوشش نکن ای عشق که در دایره‌یِ عمر تقدیر بر این است که دیوانه بمیرید @golchine_sher
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا @golchine_sher
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی! @golchine_sher
آنقدر مجذوب طلای پشت ویترینی من را کنار دست های خود نمیبینی فکر طلای زردی و از من نمی پرسی رویت چرا زرد است و از فکر چه غمگینی یک بغض سنگین در گلویم هست اما تو با خنده میگویی عجب سرویس سنگینی می ترسم از آینده این زندگی وقتی چشمت به ویترین است و دائم نقشه می چینی ای همسفر تا زرگری های تمام شهر از توی این بازار تا بازار پایینی یاد از زمانی کن که با این عشق می لرزید در دست من فنجان چای و دست تو سینی بیزارم از این شهر و بازار و خیابان ها ای کاش با من لحظه ای در خانه بنشینی @golchine_sher