eitaa logo
گلچین شعر
14.8هزار دنبال‌کننده
916 عکس
310 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمـــان زیرِ باد و بــاران است لب ِهر غنچه سبز و خندان است دلِ مــــن  خانه را بهـــاری کن وقتِ در کــــردنِ زمستان است @golchine_sher
یا گرمی یک بوسه به پیشانی من باش یا علت یک عمر پریشانی من باش با فاصله ای امن که آسیب نبینی بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش @golchine_sher ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شبیه بوسه ای هستم مُردَّد بین دین و دل حلال مذهب عشقم حرام شرع اسلامم @golchine_sher ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وقتی که بر لبها  نباشد طرح لبخندی دیگر چه فروردینی و دیگر چه اسفندی؟! گفتیم با دی می رود غم ها و با اسفند... از راه می آید دوباره فصل خرسندی گفتیم می آید بهار و میزند از گل بر خشک چوب آرزوها تازه پیوندی گفتیم و گفتیم و ولی هرگز  ندانستیم این زندگی دارد برای ما چه ترفندی پس ما چرا دیگر نمی میریم و می بینیم شرم پدر را در نگاه خیس فرزندی بر این شکسته بال ها ای روزگار آخر در این قفس راه نفس را نیز می بندی فریادهامان بر نمی آید اگر. بسته ست راه گلو را آتشین بغض دماوندی می آید و پایان این غمهاست مردی که او را به سر از جنس یازهراست سربندی @golchine_sher
مرا در بر بگیر ای مهربان! هرچند می‌دانم ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با بدان کم نشین که صحبت بد گر چه پاکی تو را پلید کند آفتابی بدین بزرگی را لکه ای ابر نا پدید کند! @golchine_sher
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر رفیق و همدم مردم پیاده بود پدر چو تک درخت ستبری دلش به این خوش بود که روی پای خودش ایستاده بود پدر غم یتیمی و غربت حریف او نشدند سترگ بود نماد اراده بود پدر به قد کشیدن من روز شب می‌اندیشید صبور بود کشاورز زاده بود پدر مرا نشاند بر اسب مراد و توسن بخت خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر یتیم خانه‌ی دنیا به او سپرد مرا که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر درون سینه‌ی او جا برای همهمه بود دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر خزانه‌ی دل او دانه دانه مروارید خودش برای خودش شاهزاده بود پدر پدر که رفت دلم را به آسمان دادم خودش به من پر پرواز داده بود پدر برای من پدری کرد و پر کشید و پرید چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر @golchine_sher
تو را می‌خواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی هفتاد سالگی تو را می‌خواهم برای خانه‌ای که تنهاییم تو را می‌خواهم برای چای عصرانه تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم تو را می‌خواهم برای تنهایی تو را می‌خواهم وقتی باران است برای راهپیمایی آهسته‌ی دوتایی نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر برای پنجره‌ی بسته و وقتی سرما بیداد می‌کند تو را می‌خواهم برای پرسه‌زدن‌های شب عید نشان کردن یک جفت ماهی قرمز تو را می‌خواهم برای صبح برای ظهر برای شب برای همه‌ی عمر... @golchine_sher
ای رهگذر ِ ابر زمستانی من ! رنگین شده پهنای بیابانی من تقویم ! ورق بزن بهارت خندید باید برود روز پریشانی من @golchine_sher
عزت شاه و گدا زیر زمین یکسان است میکند خاک برای همه کس جا خالی @golchine_sher
بهار آمده  اما   بهار  من  تو  کجایی؟ نمانده  لطف و صفایی  به سال نو چو  نیایی تمام  آرزوی من  خلاصه   شد  به  دعایی پُر از  صفا  شود عالم  اگر  که  جمعه بیایی بیا که خُرم  و خوبی فقط ز سوی  تو باشد بیا که صوت ملیحم  به عشق  روی تو باشد بیا  که  با  قدم  تو  شود  دلِ  همه  راحت به یُمن  بردن نامت  به دل  نشسته حلاوت بیا و یک  قدمی زن  به روی چشم حقیرم نشسته ام  سر  راهت  عنایتی  که  فقیرم به لب رسیده دل و جان از این جدایی و دوری بگو چه چاره کنم  من  از  این فراق و صبوری ؟ @golchine_sher