امشب هوا ابری شد و باران نیامد
عید غدیر امسال هم مهمان نیامد
من عید را کنج اتاقم گریه کردم
ای کاش چاهی داشتم هم عمقِ دردم
پیغامِ تبریک آمد و پاسخ ندادم
تبریکِ «بخِّ بخِّ» آمد باز یادم
پیغامهای سردِ ارسالِ عمومی
تبریکهای کهنة رسم و رسومی
امشب عزادارِ غریبیِ غدیرم
از هیچ کس عیدی نمیخواهم بگیرم
عیدی برای لای قرآنی که بسته است؟
عیدی به دستانی که عهدش را شکسته است؟
ساداتم، از دستم ولی عیدی نخواهید
از هیچ کس غیر از علی عیدی نخواهید
از بوسه بر پیشانیام میترسم آری
از آبروی فانیام میترسم آری
میترسم آخر از مدالِ امتیازم
ـ از شالِ سبزم ـ شالِ مأمونی بسازم
از عشقهای بیتولی ترس دارم
از لعنهای بی تبرّی شرمسارم
عید غدیر امسال هم مهمان نیامد
شاید بیاید عاقبت این جمعه، شاید...
شاید بیاید در زند خانه به خانه
دنبالِ مردانِ غدیریِ زمانه
بر عهد دیرینِ خدا برهان بخواهد
تنها چهل همرزمِ همپیمان بخواهد
شاید سراغی از غدیرِ خم بگیرد
شاید بخواهد عیدی از مردم بگیرد!
راهی شود با پای خود تا خانه هامان
آن هم نه یک شب! تا چهل شب با عزیزان
اما برای او اگر مهمان نیاید؟!
غیر از حذیفه، بوذر و سلمان نیاید؟!
اما اگر... اما اگر... اما اگر... آه
اما اگرهایی که باریده است در چاه
تنهاتر از نهج البلاغه مینشینم
در فکر غمهای امیرالمؤمنینم
#انسیه_سادات_هاشمی
#امیرالمومنین
@golchine_sher
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهٔ علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بهجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بهسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضایگردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هردم، ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
#شهریار
#امیرالمومنین
@golchine_sher
بیدار کرده بانگ تو ،جبران خلیل را
جُرداق را، شُمیّلِ شِبلی و ایل را
نیم از فضائلت نشود وانمود اگر
جوهرکنند دجله و کارون و نیل را
پرداختی به عدل در اوج برادری
از آهن گداخته ، سهم عقیل را
بحر عروض و وزن و غزل ،کم می آورند
باید سرود بهر تو بحری طویل را
بخشیدحق دو چشمه زجنات جاری اش
کوثربه مصطفی ، به توهم سلسبیل را
ماییم ، از قبیله ی سلمان فارسی
مشمول خود قرار بده ، این قبیل را
کوتاه دست ماست که چینیم خوشه از
خرمای پروریده ی تو بر نخیل را
#مجتبی_نظام_آبادی
#عضوکانال
#امیرالمومنین
@golchine_sher
یک ذره از نگاه علی آفتاب شد
انگور بوسه زد به ضریح و شراب شد
ما را ز خاک پای علی آفریدهاند...
پس با همین حساب علی بوتراب شد!
#احمد_ایرانی_نسب
#عضوکانال
#عید_غدیر
#امیرالمومنین
@ahmadiraninasab
@golchine_sher
زبان حال #امیرالمومنین (ع)
یادش بخیر همنفس من بهار بود
امید بود، زندگیم برقرار بود
پهلو نمی گرفت اگر کشتی ام، هنوز
طوفان مشکلات برایم غبار بود
در می زدم که فاطمه در وا کند، فقط
این صبر بی بدیل ترین انتظار بود
بانوی خون جگر شده ام در تمام عمر
از من تمام خواسته اش یک انار بود
خاکستری شدست جهان بی حضور او
زهرا دلیل روشنیِ روزگار بود
در بین کوچه آینه ام را زمین زدند
کی چشم های فاطمه اینگونه تار بود
حالا برای فاطمه تابوت میشود
چوبی که گاهواره محسن قرار بود...
#محمدحسین_امیری
#عضوکانال
@golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم
#نهجالبلاغه
#امیرالمومنین
مست از شراب کوثر نهجالبلاغه نیست
هرکس که پای منبر نهجالبلاغه نیست
زیرا برای فهم کلام خدا، دری
آسانگذرتر از در نهجالبلاغه نیست
وقتی که مرتضی و محمد برادرند
قرآن چرا برادر نهجالبلاغه نیست؟
زیبا نمیشود سخن هر خطیب که
آراسته به زیور نهجالبلاغه نیست
راهی نمانده است برای صدف شدن
در آندلی که گوهر نهجالبلاغه نیست
در کارزار عدل صدایی رساتر از
فریادهای حنجر نهجالبلاغه نیست
حق ماندنیتر است! که بعد از هزارسال
زخمی به روی پیکر نهجالبلاغه نیست
«دون کلام خالق و فوق کلام خلق»
این وصف جز به سردر نهجالبلاغه نیست
#مجتبی_خرسندی
#عضوکانال
@golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم
#مناجات
#امیرالمومنین
عزادار است تا فردای محشر مسجد کوفه
که مولا را نخواهد دید دیگر مسجد کوفه
تمام مردم این شهر دلتنگ علی هستند
ولی دلتنگ او چندین برابر مسجد کوفه
دوباره بُغض میگیرد سر راه گلویش را
دم تکرار هر «الله اکبر» مسجد کوفه
به یاد درددلهای علی با چاه نخلستان
به زانوی غریبی میبرد سر مسجد کوفه
دلش خون است از خون بهناحق ریخته برخاک
چنان سجّاده و محراب و منبر، مسجد کوفه
بهغیر از آن شب آخر که مشتاق پریدن بود
علی را دیده کِی با حال مضطر مسجد کوفه؟
علی در گوش او میگفت رازی را دم رفتن
که روزی میشود دامان یکسر مسجد کوفه
که روزی خطبه خواهد خواند با صوت علی یکزن
سکوتی محض خواهد شد سراسر مسجد کوفه
جواب قطرهای از خون اصغر هم نخواهد بود
اگر در اشک حسرت شد شناور مسجد کوفه
ولی میآید از نسل علی عین علی مردی
که میبیند علی را بار دیگر مسجد کوفه
به گوش جان میآید نغمهی «مَولایَ یا مَولای»
دوباره میشود روزی معطر مسجد کوفه
دلم تنگ است، میخواهم کمی خلوت کنم پای؛
#مناجات_امیرالمومنین_در_مسجد_کوفه
#مجتبی_خرسندی
#عضوکانال
@Mojtaba_khorsandi
@golchine_sher