ز تشنگی تو رها می شوی یقین پسرم
اسیر تیر بلا می شوی یقین پسرم
هنوز غنچه ای امّا ز تند باد زمان
ز شاخه زود جدا می شوی یقین پسرم
چو مرغِ بسته پَری در قفس چرا نالی؟
ز بند فاصله وا می شوی یقین پسرم
چه غم به خونِ گلویت نشسته قنداقت
ز خون به رنگِ خدا می شوی یقین پسرم
به گوشِ کس نرسیده اگر چه ناله ی تو
دلیلِ آلِ عبا می شوی یقین پسرم
میانِ آن همه جنگاورانِ دشتِ نبرد
زبانزد رُقبا می شوی یقین پسرم
چه ساکت آمدی و پُر زهیمنه رفتی!
یگانه گوهرِ ما می شوی یقین پسرم
سه شعبه تیری اگر چه نموده خاموشت
به گوشِ خلق ، صدا می شوی یقین پسرم
فرازِ دستِ خود آن روز تیره می دیدم
شهیدِ قومِ دغا می شوی یقین پسرم
ز قولِ شاهِ شهیدان به گریه ( شایق) گفت:
شهید کرب و بلا می شوی یقین پسرم
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
#یاعلی_اصغر
@golchine_sher
فاطمه که فخر بنی آدم است
پاکترین نور ، در این عالم است
آه از آن قصّه ی پُر غصّه که:
قامت او در غمِ مولا خَم است
بعدِ نبی دید ستم های سخت
رنج و ستم با دلِ او همدم است
فاطمه در فهمِ به اسرار حق
از همه اولاد بشر اعلم است
فاطمه از روز ازل تا ابد
نزد خداوند بسی اعظم است
گفت علی: ناله مکن فاطمه
کارِ جهان از غمِ تو برهم است
فاطمه فریاد علی بود و هست
فاطمه بر بام خدا پرچم است
خانه از آن لحظه که آتش گرفت
یکسره عالم همه در ماتم است
تاجِ سرِ خلقتِ زن فاطمه است
هر چه که از او بنویسم کم است
این غزل ( شایق) از الطافِ حق
چشمه ی جاری شده از زمزم است
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
تا بگیرم در دعاهایم سراغِ خویشتن
نیمه شب ها می کنم روشن چراغِ خویشتن
همچو شمعِ کُشته ای خود را تماشا می کنم
سوختم در شعله تا آخر ز داغِ خویشتن
همچو دانه تجزیه گردیده ام در زیر خاک
پُر ثمر گردد درونم از فراغِ خویشتن
خوش نشین بودم اگر چه در بهشتِ عافیت
در طریقت مانده ام غافل ز باغِ خویشتن
در بیابانِ عدم بسیار گشتم، کس نبود
بعد از این می گیرم از حیرت سراغِ خویشتن
از شرابِ غفلت افزا چشمِ مستی بسته ام
می شوم پیمانه پیما با ایاغِ خویشتن
همچو( شایق) راز دل را می کنم در دل نهان
تا ببویم بوی گُل را با دماغِ خویشتن
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
تا کنم از سینه بیرون آهِ بی تاثیر را
از کمانِ خود رها سازم پس از این تیر را
از نقوشِ جای پایم پیکرِ صحرا پُر است!
در دلِ آیینه چون بینم ز خود تصویر را
صیدِ آزادم مرا را در دامِ صیادی مجو
خود به تسخیر خودم آورده ام نخجیر را
تلخ و شیرین جهان را کی دهم نسبت به جبر؟
من که می سازم کنون از جبرِ خود تقدیر را
خوابِ آشفته پریشان گر کند حالِ مرا
می نهم بر دوشِ خود بار غم تعبیر را
در قفس ماندن مرا آشفته خاطر کرده است
بعد از این وا می کنم از پای خود زنجیر را
بارِ پیری قامتم را کرده خَم امّا چه باک
رنجِ پیری کی کند تسلیمِ خود این پیر را؟
ناله ام[ شایق] که در هفت آسمان پیچیده است
می کند ویران شبی این خانه ی دلگیر را
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
نوید پیروزی
چرا باید چنین باشد کنون وضعِ مسلمانان ؟!
ز قتل و غارت صهیون شده خَم قامتِ انسان
فلسطین ، سوریه، لبنان شده آماجِ اسراییل
ز حد بگذشته است اینک جنایتهای این شیطان
در این دوران سکوتِ این عربها مایه ی شرم است
نباشد در دلِ آنان نشان از ذرّه ای ایمان!
دفاعِ هر مسلمانی ز جانِ جمله مظلومان
جهادِ هر مسلمانی بُوَد در جنگِ این دوران
ز کُشتار و جنایتهای اسراییلِ کودک کُش
بلند است آهِ مظلومان به غزّه یا که در لبنان
و هر آزاده ای باید کند یاری به مظلومان
بگردد تا مسلمان عاقبت پیروزِ این میدان
نترسیدن ز هر سختی کلیدِ رمزِ پیروزیست
که در پیکارِ با صهیون شود هر مشکلی آسان
چو ( شایق) می نویسم از نویدِ فتح و پیروزی
به زودی در فلسطین و برای مردمِ لبنان
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher