#او_خواهد_آمد
چشم آدینه ی ما یکسره بارانی بود
هر چه غم بود، در این غیبت طولانی بود
ای که سرچشمه نوری، اگر اینجا بودی
کی در این شهر نیازی به چراغانی بود
می رسیدی و شبی بغض قفس وا می شد
می پرید آن همه پروانه که زندانی بود
گندم از نور وجود تو تلالو می یافت
حاصل مزرعه هر سال فراوانی بود
باز با هُرم نفسهای شما برمی خاست
خاک دل مرده که در خواب زمستانی بود
پا به پای غم دلتنگی ما آب شده
شمع میلاد تو هر چند که نورانی بود
باز با غربتِ تنهایی خود سر کردی
گرچه این شهر پر از جشن خیابانی بود
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
#غزل_مناجات
سحرها که می جویم از او نشان را
تکان میدهد شاخه ی ارغوان را
به اذعان گلدسته ها، حضرت عشق
به عطر خود آغشته کرده اذان را
خودم را سپردم به دست کسی که
نگه داشته بی ستون آسمان را
خدایی که در دشت ها منتشر کرد
صدای خوش باد آوازه خوان را
خبر دارد از خلوت خاک و دانه
که رویانده این سبزه های جوان را
هنرمند ی اش را نشان داده وقتی
کشیده پس از گریه رنگین کمان را
چه زیبا به من یاد داده است تسبیح
به مدحش بچرخانم عمری زبان را
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
کوه را چون پرورانده در شکوه دامنش
از قیام سنگ ها می ترسد آری دشمنش
داغ دار است و پریشان حال،می تابد ولی
باز نور مسجد الاقصی به قلب روشنش
یادگار خاطرات سبز زیتون زار هاست
شاخه ای که نقش بسته گوشه ی پیراهنش
چون " اَشِدّاُ علی الکفار " در میدان رزم
آیه های محکم اند اسطوره های میهنش
غنچه های او کفن پوشند و تنها مانده باز
با هجوم باد پاییزی میان گلشنش
بی پناه و در به در شد سالها بانوی قدس
وا نکرد اما کلید خانه را از گردنش
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
#غزه_مظلوم
@golchine_sher
#همدرد_بندریم
#بندرعباس
باز هم گیسوی مواج خلیج
از پریشان حالیت رنجیده است
با صدای سنج و دمامت ولی
دشمن تو بندری رقصیده است
آسمان از آه دود آلود تو
ابرهای تیره بر تن کرده است
کهکشان پر ستاره، داغ دار
از غم تو شمع روشن کرده است
آه ای سرسخت تر از صخره ها
ترسی از سیلی موجی در تو نیست
از درون می سوزی و الکن شدی
بس که عمق درد تو ناگفتنی ست
باز هم پهلو گرفته بی کسی
در کنار بندر تنهایی ات
هر که بر موجی سوار است و ندید
غصه ها را در دل دریایی ات
می رسد دستی به یاری ِدلت
تا که برخیزی دوباره از زمین
سالها این خاک روزی خورده از
دسترنج مردم بندر نشین
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
گفتی نباید دل به این دنیا ببندم
تا ساکِ رفتن را خودم تنها ببندم
من ماهیم آخر چگونه میتوانم
یکباره چشم از پهنه ی دریا ببندم
معنی آزادی نخواهد داد هرگز
وقتی نخی بر بادبادکها ببندم
هم صحبت گلها شده انگار پاییز
باید دهان دکمه هایم را ببندم
ای کاش مثل پنجره فهمیده بودم
آغوش خود را موقع سرما ببندم
کِی چشمِ بازم خالی از کابوس بوده
تا به امید دیدن رویا ببندم
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
باید پریشان و مکدّر رفته باشد
بادی که با موهای تو ور رفته باشد
باور ندارم زخم این پاییز جانسوز
از خاطرِ گلهای پرپر رفته باشد
بدپیلهای آنقدر که امکان ندارد
پروانهای از مشت تو در رفته باشد
میترسم از بیمهری تو، اشک این کوه
چون آبشار از درهّها سر رفته باشد
با گریه درمیآورد اشک جهان را
ابری که از پیش تو مضطر رفته باشد
یک روز میآیی به خود وقتی جوانه
از شاخهٔ خشک صنوبر رفته باشد
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
این خانه مهمانی به جز طوفان ندارد
غیر از شکستن چاره ای گلدان ندارد
کوتاهی پاییز را باید ببخشی
حالا که چترت وا شده باران ندارد
یک عمر گشتی دور خود، دنیا برای
این دورهای باطلت میدان ندارد
دیگر برایش از دهان افتاده ای تو
ربطی به چای سرد این فنجان ندارد
خواب از سر دنیا پرید اما نگفتی
کابوس های تو چرا پایان ندارد؟
باید که برگردی به سمت بی کران ها
بال و پر تو فرصت جبران ندارد
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
عاقبت با هیبت سجیل ها سر می رسیم
آسمانت را قرُق کرده ،مکرر می رسیم
با غدیری که به خون آغشته بیعت می کنیم
در میان معرکه با فتح خیبر می رسیم
می رسد بر گوش دنیا غرش فریادمان
حنجرِ سرخیم و با الله اکبر می رسیم
گستراندی فتنه ی شب را در این دنیا ولی
وعده های صادقیم، از صبح محشر می رسیم
ای تبر نسل مقاوم را نترسان هیچ گاه
در شجاعت ما به آن سرو تناور می رسیم
مثل سرلشکر سلامی، مثل حاجی زاده ها
خدمت ارباب خود یک روز بی سر می رسیم
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
برای ایران همیشه سرافراز
در سینه ات داری خروش رود کارون را
در عمق رگهای تو دیدم موج جیحون را
در آسمان بی کران، غوغای سجیلت
چون تیر آرش می شکافد قلب صهیون را
در معرکه إنا فتحنا خواندی و دشمن
از ضربه ی تیغ تو فهمیده شبیخون را
با خطبه ثابت کرده بانوی دیار تو
از کربلا آموخته لحن رَجزگون را
دامان همسایه به زودی سبز خواهد شد
وقتی بگیری از کلاغان باغ زیتون را
من از طنین خنده مظلوم فهمیدم
نور تو روشن می کند چشمان محزون را
حتی بهار گل فشان هم غبطه خواهد خورد
وقتی تماشا می کند این خاک گلگون را
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
به دست خالی و چشم پر از اشک
به اندوه فراوانش نظر کن
به آن سنگی که بسته بر شکم نه
به سرسختی ایمانش نظر کن
در اوج مرگسالی های ممتد
تمام زندگی بر دوشش افتاد
شد او نان آور یک خانواده
گمانم بچگی را برد از یاد
نحیف و زرد و بیمار است و خسته
شبیه ماه لاغر در دل ابر
تو که بر ساحل دریا نشستی
نگو با ماهیان تشنه از صبر
هجوم آورده بر او ضعف بسیار
دویده بر تنش درد مُسلم
گرسنه است و برای شامه ی او
شده یک آرزو بوی غذا هم
امان از خصم شیطانی دشمن
که با خون سفره ی رنگین گرفته است
خجالت می کشد از غزه، گندم
سر خود را اگر پایین گرفته است
برای رنج زیتون های نارس
شبی ای کاش که باران بیاید
میان این همه شیخ عرب، باز
علی با کیسه ای از نان بیاید
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
#غزه
@golchine_sher
اسیر غربت خویشم، نگو که خوش سفرم
میان حجم قفس ها نمی شود بپَرم
برای بدرقه اشکی بریز ابر بهار
مگر که شسته شود حرفهای پشت سرم
برای موی بلندم ستاره خواهم چید
اگر دوباره بیفتد به آسمان گذرم
سری نمی زنی ای غم به آنِ شاعریم
به گریه های زیادم، به شوق مختصرم
مرا شبیه درختی بکش که فصل بهار
فقط پرنده بروید به شاخه های ترم
شمیم تازه بیاور نسیم شالیزار
که از هوای دیارم دوباره بی خبرم
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا_مرتضی
از شوق تو می بارد این اشک مدام من
باران شور انگیز می ریزد به کام من
از زخم های جانگداز خویش ممنونم
شادم که افتاده به دستت التیام من
با رود های تشنه می آیم به پابوست
تا پر شود از آب سقاخانه جام من
آغوش وا کردی میان صحن آزادی
صدها کبوتر پر کشید از هر سلام من
گاهی به خلوت دعوتم کن گوشه ای،شاید
در این شلوغی کم شود از ازدحام من
با این که در بازار، عطاری فراوان است
از عطر تو خالی نخواهد شد مشام من
هر چند لایق نیستم، ای کاش که باشد
پایین پای خواهرت حُسن ختام من
#فرزانه_قربانی
#عضوکانال
@golchine_sher