eitaa logo
گلچین شعر
16.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
440 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم آدینه ی ما یکسره بارانی بود هر چه غم بود، در این غیبت طولانی بود ای که سرچشمه نوری، اگر اینجا بودی کی در این شهر نیازی به چراغانی بود می رسیدی و شبی بغض قفس وا می شد می پرید آن همه پروانه که زندانی بود گندم از نور وجود تو تلالو می یافت حاصل مزرعه هر سال فراوانی بود باز با هُرم نفسهای شما برمی خاست خاک دل مرده که در خواب زمستانی بود پا به پای غم دلتنگی ما آب شده شمع میلاد تو هر چند که نورانی بود باز با غربتِ تنهایی خود سر کردی گرچه این شهر پر از جشن خیابانی بود @golchine_sher
سحرها که می جویم از او نشان را تکان می‌دهد شاخه ی ارغوان را به اذعان گلدسته ها، حضرت عشق به عطر خود آغشته کرده اذان را خودم را سپردم به دست کسی که نگه داشته بی ستون آسمان را خدایی که در دشت ها منتشر کرد صدای خوش باد آوازه خوان را خبر دارد از خلوت خاک و دانه که رویانده این سبزه های جوان را هنرمند ی اش را نشان داده وقتی کشیده پس از گریه رنگین کمان را چه زیبا به من یاد داده است تسبیح به مدحش بچرخانم عمری زبان را @golchine_sher
کوه را چون پرورانده در شکوه دامنش از قیام سنگ ها می ترسد آری دشمنش داغ دار است و پریشان حال،می تابد ولی باز نور مسجد الاقصی به قلب روشنش یادگار خاطرات سبز زیتون زار هاست شاخه ای که نقش بسته گوشه ی پیراهنش چون " اَشِدّاُ علی الکفار " در میدان رزم آیه های محکم اند اسطوره های میهنش غنچه های او کفن پوشند و تنها مانده باز با هجوم باد پاییزی میان گلشنش بی پناه و در به در شد سالها بانوی قدس وا نکرد اما کلید خانه را از گردنش @golchine_sher
باز هم گیسوی مواج خلیج از پریشان حالیت رنجیده است با صدای سنج و دمامت ولی دشمن تو بندری رقصیده است آسمان از آه دود آلود تو ابرهای تیره بر تن کرده است کهکشان پر ستاره، داغ دار از غم تو شمع روشن کرده است آه ای سرسخت تر از صخره ها ترسی از سیلی موجی در تو نیست از درون می سوزی و الکن شدی بس که عمق درد تو ناگفتنی ست باز هم پهلو گرفته بی کسی در کنار بندر تنهایی ات هر که بر موجی سوار است و ندید غصه ها را در دل دریایی ات می رسد دستی به یاری ِدلت تا که برخیزی دوباره از زمین سالها این خاک روزی خورده از دسترنج مردم بندر نشین @golchine_sher
گفتی نباید دل به این دنیا ببندم تا ساکِ رفتن را خودم تنها ببندم من ماهیم آخر چگونه میتوانم یکباره چشم از پهنه ی دریا ببندم معنی آزادی نخواهد داد هرگز وقتی نخی بر بادبادکها ببندم هم صحبت گلها شده انگار پاییز باید دهان دکمه هایم را ببندم ای کاش مثل پنجره فهمیده بودم آغوش خود را موقع سرما ببندم کِی چشمِ بازم خالی از کابوس بوده تا به امید دیدن رویا ببندم @golchine_sher
باید پریشان و مکدّر رفته باشد بادی که با موهای تو ور رفته باشد باور ندارم زخم این پاییز جانسوز از خاطرِ گل‌های پرپر رفته باشد بدپیله‌ای آن‌قدر که امکان ندارد پروانه‌ای از مشت تو در رفته باشد می‌ترسم از بی‌مهری تو، اشک این کوه چون آبشار از دره‌ّها سر رفته باشد با گریه درمی‌آورد اشک جهان را ابری که از پیش تو مضطر رفته باشد یک روز می‌آیی به خود وقتی جوانه از شاخهٔ خشک صنوبر رفته باشد @golchine_sher
این خانه مهمانی به جز طوفان ندارد غیر از شکستن چاره ای گلدان ندارد کوتاهی پاییز را باید ببخشی حالا که چترت وا شده باران ندارد یک عمر گشتی دور خود، دنیا برای این دورهای باطلت میدان ندارد دیگر برایش از دهان افتاده ای تو ربطی به چای سرد این فنجان ندارد خواب از سر دنیا پرید اما نگفتی کابوس های تو چرا پایان ندارد؟ باید که برگردی به سمت بی کران ها بال و پر تو فرصت جبران ندارد @golchine_sher
عاقبت با هیبت سجیل ها سر می رسیم آسمانت را قرُق کرده ،مکرر می رسیم با غدیری که به خون آغشته بیعت می کنیم در میان معرکه با فتح خیبر می رسیم می رسد بر گوش دنیا غرش فریادمان حنجرِ سرخیم و با الله اکبر می رسیم گستراندی فتنه ی شب را در این دنیا ولی وعده های صادقیم، از صبح محشر می رسیم ای تبر نسل مقاوم را نترسان هیچ گاه در شجاعت ما به آن سرو تناور می رسیم مثل سرلشکر سلامی، مثل حاجی زاده ها خدمت ارباب خود یک روز بی سر می رسیم @golchine_sher
برای ایران همیشه سرافراز در سینه ات داری خروش رود کارون را در عمق رگهای تو دیدم موج جیحون را در آسمان بی کران، غوغای سجیلت چون تیر آرش می شکافد قلب صهیون را در معرکه إنا فتحنا خواندی و دشمن از ضربه ی تیغ تو فهمیده شبیخون را با خطبه ثابت کرده بانوی دیار تو از کربلا آموخته لحن رَجزگون را دامان همسایه به زودی سبز خواهد شد وقتی بگیری از کلاغان باغ زیتون را من از طنین خنده مظلوم فهمیدم نور تو روشن می کند چشمان محزون را حتی بهار گل فشان هم غبطه خواهد خورد وقتی تماشا می کند این خاک گلگون را @golchine_sher
به دست خالی و چشم پر از اشک به اندوه فراوانش نظر کن به آن سنگی که بسته بر شکم نه به سرسختی ایمانش نظر کن در اوج مرگسالی های ممتد تمام زندگی بر دوشش افتاد شد او نان آور یک خانواده گمانم بچگی را برد از یاد نحیف و زرد و بیمار است و خسته شبیه ماه لاغر در دل ابر تو که بر ساحل دریا نشستی نگو با ماهیان تشنه از صبر هجوم آورده بر او ضعف بسیار دویده بر تنش درد مُسلم گرسنه است و برای شامه ی او شده یک آرزو بوی غذا هم امان از خصم شیطانی دشمن که با خون سفره ی رنگین گرفته است خجالت می کشد از غزه، گندم سر خود را اگر پایین گرفته است برای رنج زیتون های نارس شبی ای کاش که باران بیاید میان این همه شیخ عرب، باز علی با کیسه ای از نان بیاید @golchine_sher
اسیر غربت خویشم، نگو که خوش سفرم میان حجم قفس ها نمی شود بپَرم برای بدرقه اشکی بریز ابر بهار مگر که شسته شود حرفهای پشت سرم برای موی بلندم ستاره خواهم چید اگر دوباره بیفتد به آسمان گذرم سری نمی زنی ای غم به آنِ شاعریم به گریه های زیادم، به شوق مختصرم مرا شبیه درختی بکش که فصل بهار فقط پرنده بروید به شاخه های ترم شمیم تازه بیاور نسیم شالیزار که از هوای دیارم دوباره بی خبرم @golchine_sher
از شوق تو می بارد این اشک مدام من باران شور انگیز می ریزد به کام من از زخم های جانگداز خویش ممنونم شادم که افتاده به دستت التیام من با رود های تشنه می آیم به پابوست تا پر شود از آب سقاخانه جام من آغوش وا کردی میان صحن آزادی صدها کبوتر پر کشید از هر سلام من گاهی به خلوت دعوتم کن گوشه ای،شاید در این شلوغی کم شود از ازدحام من با این که در بازار، عطاری فراوان است از عطر تو خالی نخواهد شد مشام من هر چند لایق نیستم، ای کاش که باشد پایین پای خواهرت حُسن ختام من @golchine_sher