eitaa logo
گلچین شعر
14.6هزار دنبال‌کننده
875 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
از مهربان بودن دلم دیگر پشیمان است زخمی شدم دور و برم صدها نمکدان است دیروز می گفتم "محبت" قند یزد، اما امروز می گویم که نه! چاقوی زنجان است... چاقوکش و جراح می دانند یک چاقو گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است! با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس دیدم سلام بره هم با گرگ یکسان است! اصلا چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟ وقتی لب کاغد شبیه تیغ بران است! فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را از هرطرف هم که بخوانی باز "نادان" است @golchine_sher
کار داریم در این شعر فراوان با دَر گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر خستگی های پیمبر همه شد یکجا در می نشستند یتیمان همه شب منتظرش خیره بر در همگی تا بزند بابا در چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی کنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در شُد دَرِ قلعه ز جا کنده ولی مرغِ دلم ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در نکند در غزلم بسته شود دستانش نکند در غزلم باز شود با پا در میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟! آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه فکر کردند که دیوار یکی شد با در آه سادات ببخشند ولی خورد زمین در همین فاصله هم کنده شد از لولا در رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر اندکی تاب میاورد در آن غوغا در آه ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه تا کمی باز کند روی همه دنیا در… @golchine_sher
گفتم خدایا دشمنانم را بگیر از من اینگونه شد دیگر ندیدم دوستانم را @golchine_sher
روزی جَهانی می شَوَد مَجذوبِ نورِ تو روزی خَبرها می شَوَد شَرحِ ظُهورِ تو... @golchine_sher
مُرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی @golchine_sher
از مهربان‌بودن، دلم دیگر پشیمان است زخمی شدم دور و برم صدها نمکدان است دیروز می‌گفتم محبت، قند یزد، اما امروز می‌گویم که نه! چاقوی زنجان است چاقوکش و جراح می‌دانند یک چاقو، گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است! با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس! دیدم سلام برّه هم با گرگ یکسان است... اصلاً چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟ وقتی لب کاغذ شبیه تیغ، برّان است! فهمیدم اما دیر فهمیدم که «نادان» را از هر طرف هم که بخوانی باز نادان است   @golchine_sher
هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟ دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام غرق خواهد شد کسی که سخت “من ، من” میکند بطری بر روی آبم چون که از خود خالی ام… @golchine_sher
برای یک داغ… باید قبول کرد که پایانِ جست و جوست دیگر دوباره دیدنت ای مرد آرزوست شرق است مَطلعِ تو و غَرب است مَغربَت خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست در عصرِ پُشتِ میز نشینی نمان برو اینجا به کامِ آدمَکانِ هزار روست کوه و کَمر که جای رییس و وکیل نیست جای رییس لای پَرِ مهربانِ قوست! باید فقط نشَست و سخنرانِ خوب بود باید نماز خواند… نمازی که بی وضوست! نُطقِ تو را تمسخُرِ اغیار خسته کرد حالا چقَدْر دورِ تو خالی ز عیب جوست خدمت به خَلق کردی و رفتی به فَرشِ عرش جان را قَباله کردی و دادی به دَستِ دوست پاینده باد دولتِ داغی که بر دل است پاینده باد دولتِ بُغضی که در گَلوست قَدرِ تورا چگونه ندانسته ایم ما این اشکِ آینه ست که با آه روبروست نقاره زن شده دلمان ، زعفرانی است خونِ دل است آنچه که حالا سبو‌ سبوست پس خادم الرضا شدنَت افتخارِ توست آسوده باش کشورمان در پناهِ اوست چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است امشب چقدْر تشنه ی دیدار و گفت و گوست از این سقوط من که ندیدم صعودتر پروازی از میانه ی پروازَم آرزوست… @golchine_sher
استان به استان با غَمِ مَردم هم در سفر هم در خطر بودی آخر “بهشتی” بودنَت رو شد مثلِ “رجایی” “باهنر” بودی اهل عمل بودی نه حَرّافی بودند دنبالِ پَشیمانیت حرّاف های بی عمل بودند ایرادگیرِ هر سخنرانیت آخر خودت را هم فدا کردی تا سهمِ مَردم همدلی باشد خاکی ترین بودی و باید هم کفش و عبای تو گِلی باشد تخریب گرها مغزِ مردم را با هر دروغی بود پُر کردند آری تورا ای مَرد مدت هاست با تیرِ تهمت ها ترور کردند حالا رقیبانت پشیمانند از آن همه حرفِ نسنجیده بدگویِ دیروزِ تو قَدرَت را تازه خودش هم شنبه فهمیده آن شب که میگشتَند دنبالَت در کوه و جَنگل نَه ! حرم بودی شاید میانِ صحنِ آزادی با حاج قاسم همقدَم بودی ما را نمی بینند مسئولین غرقند گاهی غرقِ خودبینی باید خودت در پُشتِ فرمانِ خدمت به خلقُ الله بنشینی انگار حالا هم پیِ مردم آشفته در کوه و کمرهایی حس میکنم حتی از آن بالا فکرِ ناهارِ کارگرهایی . سید خداحافظ برو امّا امشب نگاهی هم به حالَم کن من گاه گاهی نقدتان کردم سید حلالم کن حلالم کن… @golchine_sher
کار داریم در این شعر فراوان با دَر گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر خستگی های پیمبر همه شد یکجا در می نشستند یتیمان همه شب منتظرش خیره بر در همگی تا بزند بابا در چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی کنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در شُد دَرِ قلعه ز جا کنده ولی مرغِ دلم ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در نکند در غزلم بسته شود دستانش نکند در غزلم باز شود با پا در میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟! آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه فکر کردند که دیوار یکی شد با در آه سادات ببخشند ولی خورد زمین در همین فاصله هم کنده شد از لولا در رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر اندکی تاب میاورد در آن غوغا در آه ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه تا کمی باز کند روی همه دنیا در… @golchine_sher